-
در من بدمی من رنده شوم
یک جان چه بود صد جان منی -
hamed1379999 گر بندگی کنی به لطف ازادی را
بهتر که هزار بنده ازاد کنی -
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله به یک خواب لتیف -
همه عمر بر ندارم سر ازین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی -
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است