هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
._.Zahra.K اینکه واقعا اینو پیدا کنی کار راحتی نیست
بعضی اوقاتم ما فقط میتونیم تجربه کنیم
و از دل تجربه ها زندگیمون مسیرمون رو پیدا کنیم
فقط باید شجاعت تجربه کردن رو داشته باشیم
اینو سال کنکورم دانیال بهم گفت خیلی سردرگمیم رو بهتر کرد حرفاش
S.daniyal hosseiny -
._.Zahra.K
منبع مشخص، قاطع و قطعیای برای چیزی که دنبالشی وجود نداره.
راهش اینه که هر رشته رو به صورت خاص دنبال کنی، بگردی دنبالش و جستجو بزنی توی گوگل... و بهترین نتیجه رو هم درصورت پرس و جو از دانشجوهایی که دارن اون رشته و گرایش رو درس میخونن خواهی گرفت.S.daniyal hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
._.Zahra.K
منبع مشخص، قاطع و قطعیای برای چیزی که دنبالشی وجود نداره.
راهش اینه که هر رشته رو به صورت خاص دنبال کنی، بگردی دنبالش و جستجو بزنی توی گوگل... و بهترین نتیجه رو هم درصورت پرس و جو از دانشجوهایی که دارن اون رشته و گرایش رو درس میخونن خواهی گرفت.اهااا ممنونم
راستش به خاطر بحث نهاییا من وقت نمیکنم یا دانشجو های رشته گفتگو کنم و نهایتا یه هفته فرصت دارم -
S.daniyal hosseiny
منبع خاصی هم برای این وجود نداره که هر رشته، توی دانشگاهای متفاوت، ممکنه چارت درسی متفاوتی داشته باشه. مثلا منی که معماری هنر اصفهان میخونم، کل دروس و چارت درسی ما با چارت هنر تهران فرق میکنه.
از اونور یه سری گرایشا دانشگاه ما داره و یه سری چیزا رو نداره. لزوما انتخاب کردن یه گرایش، صرفا به نسبت وجود اون گرایش نیست. مثلا فرض کن یه رشته رو فقط تبریز داره و تو اصفهانی. حاضری تا تبریز پاشی بری؟ و و و و...
بحث بازار کار هم که کلا بحثی نیست که بتونی از نظرات دیگران چیزی از توش دربیاری... بازار همهچیز داغون و وحشتناکه.
تو نهایتا میتونی انتخاب کنی جایی سختی بکشی که بهت لذت میده.
یه مفهومی هست که خیلی جاها نقل شده ولی بهترینش که الآن توی ذهنمه، اونجاییه که جادی میگفت شما فرض کن درس میخونی که قبول بشی بری شریف... ولی قبول نمیشی و درد میکشی... قبول هم بشی و بری شریف، بازم شببیداری داره، سخت میگیرن، باید درس بخونی و و و و... و بازم درد میکشی. پس چی شد؟ تو وقتی چیزی رو دوست داشته باشی، بابتش درد میکشی و باید این قضیه رو بپذیری و راهت رو بری. پس اگر قراره بری دنبال علاقهت، بازار کار رو فعلا درنظر نگیر... علاقه و پشتکار که باشه، جایگاهت رو پیدا خواهی کرد.S.daniyal hosseiny
عههه چه جالب شمام اصفهانین
ممنونم
من بیشتر روی بازار کار فکر میکردم که انگار تفکر درستی نبوده -
ولی تحقیق کن... حتما و حتما تحقیق کن که با دید درست انتخاب رشته کنی و جایی باشی که حداقل احساس میکنی دوستش داری.
دوستی دارم که معماری خونده درحالی که از آبرنگ و نقاشی متنفره و کلا نمیدونسته که معماری حداقل هشت واحدش راندو و اسکیس و نقاشی و طراحیه... و عملا کسی که نتونه طراحی کنه نمیتونه معمار بشه.
خلاصه که، بدون اینکه بترسی و فکر کنی وای چه دنیای پیچیده و وحشتناکی حالا از کجاش شروع کنم... پله پله از اون چیزهایی که فکر میکنی بهشون علاقه داری شروع کن و درنهایت به یه جوابی (حتی اگر موقت) میرسی.S.daniyal hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
خلاصه که، بدون اینکه بترسی و فکر کنی وای چه دنیای پیچیده و وحشتناکی حالا از کجاش شروع کنم... پله پله از اون چیزهایی که فکر میکنی بهشون علاقه داری شروع کن و درنهایت به یه جوابی (حتی اگر موقت) میرسی.
دقیقا من الان به شدت ترسیدم چون هیچوقت اینجوری با آینده ام و زندگی ام و مسئولیتی که در قبال این همه چیز دارم مواجه نشده بودم و در مورد مسائل مالی و اقتصادی هم خیلی اطلاعی نداشتم و ندارم و کم کم دارم اوضاع واقعی جامعه رو میفهمم
-
اگر هم کمکی از دست من، توی رشتهٔ معماری یا رشتههای هنر برمیومد، خوشحال میشم بتونم کمکی بکنم.
S.daniyal hosseiny
خیلی ممنونم ازتون -
به نبودنم تو داروخونه که فکر میکنم گریهم میگیره ، درسته دو سه ماهه دوری ولی خب واقعا سخته برام
-
آره دیگه اینطوری
-
سبز شرکی
-
درد ارزشمند
-
ودف چرا یهو آنفالو میکنین
-
Pr.Gh.ir در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
ولی یبار دانیال بهم گفت دلیل سردرگمی ما اینه شجاعت اینو نداریم مسیرای زندگی رو امتحان کنیم ، این خیلی بهتر از یه گوشه نشستن و کاری نکردنه
دقیقا من الان دو تا مسیر دارم یکی ریاضی یکی تجربی
و باید یکی رو انتخاب کنم تا امتحان کنم ولی نمیتونم انتخاب کنم که کدوم یکی رو امتحان کنم._.Zahra.K
سلام عزیزم خوبی
نمیخواستم اینو تو انجمن عنوان کنم
ولی وقتی یکی مثل خودمو دیدم گفتم بهتره تجربیاتمو بگم تا حداقل تو زودتر شجاعت اینو داشته باشی تا مسیرتو انتخاب کنی
ببین بزار از وضعیت خودم اول بگم
من عاشب تجربی بودم همیشه میخواستم پزشک بشم تا مردمو نجات بدم ؛ و خلاصه رشته تجربیو انتخاب کردم و رفتم مدرسه نمونه اما نتونستم با زبست ارتباط بگیرم
مشاور مدرسه امون که باسوادم بود بهم گفت از این شاخه به اون شاخه نپر همین تجربی رو ادامه بده
بهم گفتن تدریس اقای موقاری رو ببین هرکی یه چی گفت ولی من تو این سه سال زجر کش شدم
حالا فقط مسائل درسی نبود که
هم مسائل درسی هم مسائل دیگه باعث شد کلا داغون بشم
اینجاهم خیلی از تغییر رشته میپرسیدم و بچه های با تجربه یا اونایی که تغییر رشته داده بودن بهم میگفتن اگه میخوای تغییر رشته بدی بده
خلاصه که من دی ماه سال دهم در بحبوحه امتحانات ترم اول دیدم هدف زندگیمو گم کردم رویایی که براش زندگی کردم عملا گم شده
رفتم تحقیق کردم که شاید تو پزشکی اینجوری نباشه ولی دیدم اوناهم کلااااا زیست دارن
من از خون نمیترسیدم حالم بهم نمیخورد از بیمارستان و امپول نمیترسیدم ولی با زیست ارتباط نگرفتم
خلاصه همون دی ماه شروع کردم به تحقیق درباره رشته های تجربی و ریاضی و انسانی
که بعدا همه تو انجمن بهم میگفتن ما دوازدهم بودیم هیچی از رشته ها نمیدونستیم حالا منم اگه با تجربی اوکی بودم تحقیق درباره رشته هاشو میزاشتم بعد کنکور ولی من نمیتونم وقتی نمیدونم برای چی دارم تلاش میکنم اصلا تلاشی بکنم
خلاصه که فهمیدم از بین رشته های تجربی هیچ کدومو دوست ندارم به جز دارو و رشته های مرتبط با ژنتیک و البته چندتا از رشته های ریاضی
بچه هایی که اینجا پزشکی میخوندن بهم گفتن اگه زیست دبیرستان برات قشنگ نباشه عمرا با زیست دانشگاه ارتباط بگیری چون اون ده برابر زیست مدرسه سنگین تر و نکته ای تره
خلاصه که هم تابستون سال دهم به یازدهم هم بهمن سال دهم قضیه تغییر رشته رو با خانواده در میون گذاشتم
ولی با مخالفت خیلی شدیدی رو به رو شدم
من تا همین تابستون سال دوازدهم تلاش بر تغییر رشته داشتم
شب امتحان زیست سال یازدهمو با زجررررر گذروندم
و ۱۷ شدم
چقدر اون شب من گریه کردم هزار بار به این کتاب و به فصل هاش فحش دادم به اون فصل اعصاب و تولید مثل
میخواستم زمین دهن باز کنه من محو بشم
خلاصه که هرچی بود تموم شد
و من در آبان ماه سال دوازدهم بود که فهمیدم چه خریت محضی کردم که بیشتر رو تغییر رشته پا فشاری نکردم الکی عمرمو بر باد دادم
اون موقع ها تقریبا کم فروغ شده بودم تو انجمن
بعد منم که خیلی ناراحت بودم با خانواده در میون گذاشتم مادرم بلاخره راضی شد ولی پدرم به شدت ناراضی و دعوای شدیدی داشتیم و تهش من مجبور به موندن تو تجربی شدم
خلاصه که تهش دیپلم تجربیو گرفتم
عملا یک سال دیگه از زندگیمو بر باد دادم
و امسال تصمیم گرفتم که کنکور ریاضی بدم
اوایلش خانواده مخالفت کردن ولی گفتن الان دیگه بزرگ شدی مستقل شدی و ما دیگه نمیتونیم اجبارت کنیم
منم امسال بارها وقتایی که روزای سختی رو داشتم بهشون میگفتم شما نزاشتین من تغییر رشته بدم اگه سال یازدهمو دوازدهم ریاضی میخوندم الان اینهمه فشار سه سال روم نبود
ببین هرکاری میخوای بکنی زودتر بکن
دست دست نکن
تحقیق کن خودتو بشناس رشته هارو بشناس ببین با چه درسی اوکی هستی چه درسی باعث میشه گذر زمانو نفهمی ؟
خیلیا میگن قبولی تو ریاضی راحته
ولی الان امسال من ساعت مطالعه ام اندازه یه پشت کنکوری تجربی بود اما پیشرفتم اندازه یه پشت کنکوری ریاضی نبود
چون فشار سنگین سه سال رومه
کلا وضعیت اینه که در تاریکی با کورسویی از نور قدم بر میدارم اصلا نمیتونم بگم چی میشه
فقط همین دیگه
دست دست نکن نزار کسی مرددت کنه با خودت رو راست باش
بدون فکر کردن به بقیه
ببین اون چیه که اگه انجامش ندی باعث میشه تا ابد حسرتشو بخوری که کاااش انجامش میدادم
تو نمیتونی همه راه هارو امتحان کنی
انتخاب یه شکلات از بین صدتا نیست
انتخاب اینه که عمرتو سال های مهم نوجوانی تو تو چه رشته ای بگذرونی تا در اینده کجا باشی
درست تصمیم بگیر -
اما واقعیت اینه که من تسلیم شدم
باید بیشتر پافشاری میکردم
اگر احیانا تصمیم به تغییر رشته گرفتی و مخالفتی کردن
الکی پشیمون نشو کنارش نزار
فقط کافیه بیشتر پافشاری کنی بلاخره قبول میکنن -
و آسان نشود هرگز.....