هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
اتفاقا آقا فرهاد منم ثبت نام کردم اسم پرستو بابایی نوشتم ما برنده نشدیم
-
@M-Shajarian
چرا خبر داشتم
الان رفتم چک کردم هیچ پیامی نیومده احتمالا قرعه کشی رو برنده نشدیم -
Blue28
بابا اینجا مریم کم داریم احتمالا خودتی -
این پست پاک شده!
-
@Sally ویییییی
-
-
Blue28
شانس اگه آدم بود : -
اون آدمی که تفکرش ۱۸۰ درجه فرق داشت
ولی حرف حقش رو پذیرفتم و درنبودش تنهایی ازش دفاع کردم... اونم در شرایطی که زیادی دفاع کنی برداشت دیگه ای میکنن،هر چند به شوخی...
(کار خفنی نبوده و باید این دفاع اتفاق میفتاد!)آدمی که من تابستونی از دست حرفاش تو اون گروه چقد حرص خوردم و اینقد رو مخم بود که میخواستم لفت بدم...
اونقدری که وقتی مامانم و دوستم ازم پرسیدن فلانی چه طور بود
برا اینکه در جواب اون سوال
و کلا
نخوام زیاد توضیح بدم
گفتم ببین ما یه آدمی داریم تو دانشگاهمون،فامیلش فلانه
خیلی بدیه
و ما وقتی بخوایم بگیم یکی خیلی بده میگیم فلانیه(خدا ببخشه ما رو..نمیشناختنش و فک میکنم غیبت نیست..)اینیم که پرسیدید همینه.
.
این آدم همچنان هم حرفایی میزنه که رو مخم رژه میره...
آدمی که همون روزی که من نهایتا و در جمع بندی ازش حمایت کردم ؛چی گفته بود؟
+اینا که ربطی به این چیزا نداره،کار انسان دوستانه است.و حرفی که مخالف نظر منه!
قطعا انسان دوستانه هست! ولی خیلیم به این چیزا ربط داره!ولی نهایتا همینو ازش پذیرفتم و نشستم تک تک به بچه ها میگم که آقااا
اون نگفته من بیل نمیزنم
گفته صادقانه بگم، بقیه اینجورین و نمیان!
درسته تفکرش فرق داره و همون روزم در ۲مورد خیلی بد برخورد کرد
ولی!
اینم گفته که اینا انسان دوستانه است و من مشکلی ندارم!
نهایتا گفته در این زمینه من مشکلی ندارم!
پن:زهرا۲ زیادی مبالغه میکنه و این قشنگ نیست...
گفته بود خودش گفته من دست نمیزنم و فقط درمانی میام
خب این حرف خیلی ناعادلانه بود... -
@M-Shajarian
این داستان بلیط رایگان و آقا فرهاد -
Anzw 18 منم
-
@Sally نبابااا
-
سرماخوردم
دوست دارم سرمو بندازم دور
انگار تمام راه های ورودیش با ویروس و باکتری و آثار جرمشون مسدود شده و بهش اکسیژن نمیرسه
سرم درد میکنه
و
خوابم نمیبره -
پارسال که ماجرای آشناییشونو فهمیدم
چقد رمانتیکِ مذهبی به نظر میرسید...
آشنایی تو سفری که بادوستاشون رفته بودن مشهد...
حرف زدن و گفت و گوی تلفنی(با این زیاد حال نکردم و نمیدونم مامانا میدونستن یانه)
اولین جلسات آشنایی در گلزار شهدا
پدردختر خانم خطاب به دخترش: بابا! اینا همه هستن و اینم شرایطشونه دیگه انتخاب با خودت
دخترخانم:رضا...
عقد تو حرم امام رضا...به خاطر اینکه آشناییشون اونجا بوده( :
آقای محترم؛ مداح...
استوریای عاشقانه ای که آقای محترم براش تو اینستا میذاشته...
کادوی تولد...
زنگ زدنِ هرشب مادرشوهر و متقابل...
وقت گذاشتنش برا یاد گرفتن مدیریت زندگی...
همسر محترم تنهایی کارای عروسی رو کرده بود؛بدون حمایت خونوادهی خودش...
و نهایتا؟
+طلاق...
علت؟..
امشب شنیدم دست بزن داشته...
و قطعا همین نبوده...
اون بچه عاشق اون آدم بود...
حقیقتا..
اوایلی که فهمیدم اینا یه جورایی دوست بودن
پرام ریخت که تهش به ازدواج ختم شده و الان اوضاع نرماله
و خب مثل اینکه ...
ان شاءالله که حالش خوب باشه و درک بشه...
طلاها و وقت گذروندناشون باهم رو نمیگم دیگه
چون عادی بود...
نمیگم که گفته بود کاش دماغ بچمون به تو بره؛از من زشته...
تو زندگیشون نبودم و نمیدونم دقیقا بینشون چی گذشته
ولی میدونید؟..
اون دختر اونقدری خوب و با اخلاق بود که نخوای روش دست بلند کنی... -
_ Reza _
سلام هم اسمی گل :))
قبولیتو تبریک میگم
امیدوارم توی ادامه راهت موفقیت هات روزافزون باشه