هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
@AmirBarsam در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate
هممون از این «عیب نداره» ها گفتیمحتی خیلی وقتا حرف دل رو زدی ولی اهمیتی داده نشده
-
jahad_121 تقریبن میشه گفت بچهای ۴۰۰ ۴۰۱ ۴۰۲ ۴۰۳ ماهم دارن از جزوه های اونا استفاده میکنن و یچیزایی بهش اضافه میکنن
-
@AmirBarsam در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
Succinate
هممون از این «عیب نداره» ها گفتیمحتی خیلی وقتا حرف دل رو زدی ولی اهمیتی داده نشده
-
الان بیدار شدیم
-
هیدروژن پروکسید
H2o2
اب اکسیژنه
️
-
گروهم یه کم رو مخمه دیگه
آدم هی نگرانه یه چی درنیارن(در ظاهر اصلا اینجوری نیستن ولی میشناسمشون...)
اینجوری باشه اردوها رو باهاشون نمیرم...
یا حداقل فعلا نمیرم...
که بین دوترم برم کتاب بچه دبستانیا رو پیدا کنم یه کم بخونم
برا ترم بعد برم به بچه ها ریاضی یاد بدم...
اینجوری سرم تو کار خودمه و سر اونا هم تو کار خودشون...
برا اون یه حرکتی که بلدم
دوست ندارم تنهایی برم
مگر زهرا۲هم بیاد من با اون کار کنم
با اون دوتا عمرا! -
کسی که اسمش علا مهدی هست ینی پسره؟
-
دیشب با حرفایی که زده شد
بیشتر به این نتیجه رسیدم که برم پی درس و مشقم و فعلا کاری به اون مسئله نداشته باشم... حواسم به خودم باشه...
البته که خودمو میشناسم
یهو ممکنه گند بزنم
دیگه خداخودش باید حواسش باشه( : -
افسوس که هم اتاقی هام آشپزی بلد نیستن
افسوووووس
من قرار بود کلی آشپزی یاد بگیرم از بچه ها
ولی مثل اینکه اونا هم همین فکرو میکردن@mahdi-ek خب کاری نداره ک
سرچ کنین طرز تهیه فلان غذا برای ایکس نفر
و درستش کنین -
کاملا تو اتاق احساس راحتی نداریم
هممون احساس میکنیم که زیر دوربین این آدمیمم
و تک تک حرکاتمون به خوابگاه اونا گزارش میشه
بابا جمع کن خودتو دیگهمن زیاد حرف نمیزنم راجع به اونا
ولی لازم باشه میگم چون آدممنمیتونم کلا حرف نزنم که
ولی اصلا دوست ندارم اونا بدونن چی میگم
چون میدونم بعدش برداشتای دیگه ای میشه و خوشم نمیاد...(این اخلاق منه و هرکسی یه مدله...ولی دوست ندارم وقتی اون مدلی نیستم،فک کنن هستم!)
مثلا زهرا۲راجع به یکی حرف میزنه و میگه چقد خوب و مودب و فلانه
من: اصلا از اون حرکتش خوشم نیومد
۲ثانیه بهش نگاه کردم که حرفمو بزنم
اینقد اون حرکتش رو مخم بود که دیگه نگاش نکردم !
به جز اون روز دیگه برخوردی باهاش نداشتم شایدم تو درست میگی و من اشتباه میکنم.
(البته گاهیم وقتی داره با جیغ ازش حرف میزنه میگم اینقد اسم اینو تو اتاق نیارررر
پن: با لحن شوخی)
.
یا مثلا یه بار داشتن میگفتن فلانی فلان گفته و فلان
من: از طرز فکرش خوشم نمیاد
ولی این حرفایی که زد درست بود و موافقم!
خیلیم بهتر از یه عده برخورد کرد
بیرون هر کاری میکنه
اون روز و با ما خیلی مودبانه برخورد کرد
و دمش کرد!
زهرا۲: آره خداییش مودب بود
هم اتاقیم: میرم بهش میگم شما دوتا گفتید مودب بود
ما: سکووووت
الان واقعا چرا باید بری بگی؟!
اونم وقتی که هیچی از اونا به ما نمیگه(من حوصلهی دونستنشم ندارم ولی اصل قضیه رو میگم...که انگار رازدار اوناست و دوربین مخفی ما!)
-
هعی..
-
دلم میخواد صبحانه با زرافه هارو تو سینما با بچه ها نگاه کنم
اما تا مامانم اجازه نده اصلا
دلم نمیخواد از همین الان اعتمادش نسبت ب خودم از بین بره -
البته ی دوست دیگمم مثل منه... اونم تا مامانش اجازه نده اینکارو نمیکنه
خوبه ک مثل همیم این ارومم میکنه -
الان میدونم مهم ترین کارم چیه
اما بعضی اوقات خسته میشم
زده نه ها! هیجانم بیشتر از اونیه ک زده بشم
اما خب..
ادامه که پیدا کنه این خستگی دیگه سر میشم و این خوب نیست -
واقعا هم کارا بیشتر از اونیه ک فکر میکردم
و این چند روز که تو خونه بودم هیچ پیشرفتی نداشتم
یحتمل همون تو خوابگاه بهتر تر میخونم با دوستام