هرچی تودلته بریز بیرون۶

[jahad.20]

Hako امیدوارم اتفاقی براش نیوفته🥲

[Masoumeh.sh]

@Sally استغفار کن استغفاررر

[Hako]

تا امسال باهاش دوست موندم و این خیلی عجیبه ..هردومون در تعجیبیم
امروز حالش زیاد خوب نبود رفتم سراغش ببینم چخبر شده و اینا گفتم عسل جمعه تولد بابامه...چشمام پر شده بود با بغضی میگفت...بیین همه عالم فقط من میدونم چه اتفاقاتی افتاده و چیشده که باباش فوت شده و خانواده اش
نشستیم باهم حرف زدیم دلداری دادیم نمیدونم چرا من گریه کردم خودش جلو خودشو گرفته بود گریه نمیکرد:)

[Blue28]

Hako شت

[Hako]

@jahad-20
نگران نباش خوب میشه

[Hako]

بعد از این چند مدت دوستی با دوستم بالاخره بهش تونستم بگم نازنین شاید نتونستی باباتو نجات بدی ولی منو نجات دادی و وقتی بهش گفتم دیدم که سریع چقدر حالش خوب شد یهو مکث کرد بعدش برگشت گفت خیلی نامردی مهم ترین فرد زندگیم منو ول کرد رفت تو هم میخاستی بری:)

[Hako]

نازنین هر وقت از باباش حرف میزد یه حس خاصی داشت
هرکس از باباش میگفتم باز یه حس خاصی داشت
همیشه عکسایی باباشو تو گوشیش نگا میکرد

[Hako]

تابستون گوشیشو زدن وقتی رفته بود کربلا بعد امروز میگفت دلم میخاد دزد رو پیدا کنم بگم فقط بزار عکاسی بابامو بردارم بعدش گوشیمو ببر

[Hako]

اه زنیکه ...
وای ولی به قول خودش گریه کردن یهوویی امروزم درحالی که موضوع اصلا به من ربطی نداشت خیلییی ناراحت کننده بود

[Hako]

رفتنی بدو بدو اومد گفت عسل مرسی که برعکس بقیه به حرفام گوش دادی و کل امروز منو محکم بغل کردی امروز حس کردم بابامو بغل کردم حس کردم بوی بابامو میدی

[Hako]

من یه پلیور بابابزرگی دارم یعینی امکان نداره به نظر یه نفر اشنا نیاد هروقت اونو میپوشم میان بچه ها بغلم میکنن و میگن من اونارو یاد ادمای از دست رفته شون میندازم و.. همیشه از نحوه بغل کردن من تعریف میکنن میگن با تمام وجودم بغلشون میکنم:)
خوشحالم من که نمیتونم برای بقیه کاری بکنم ولی حداقل با یه بغل ساده کاری میکنم فکر کنن من اون عزیز از دست رفته شونم:)

[Hako]

به نظرتون کار بدی کردم گفتم بیا باهم برای بابات تولد بگیریم یه لحظه احساس کردم میخاد بگه به تو چهههه..ولی خب

[Blue28]

ینی اون باباعه تو چه شرایطی بوده که تونسته هکچین کاری کنه🥺🥲

[لیلی_]

هووووف انقد عصبیم
که هر کی بیاد جلوم دلم میخواد بزنم لهش کنم
حتی شما دوست عزیز

[Hako]

تو جمع بودیم زنگ اخر داشتیم میگفتیم میخندیدم گفتش دوستم عسل فلانی داره صدات میکنه ..پاشدم رفتم دیدم طرف میگه بیا منو ماساز بده..د اخه مرتیکههه مگه من ..
ماسازشش دادم دوستش برگشت گفت عسل یه مدتیه اینجای کمرم رگش گرفته بیا اینو بمال خوب بشه
وی چون ماساز رخوبیه انجام دادم رفتم اخر سر تو سالن دختره گفت عسل شفا دادی داداش بعد بغلم کرد رفت
*لازم به ذکره دختره و من دشمن قسم خورده همیم:)

[Hako]

Blue28
:)شرایط خیلی بدددد واقعا خیلیل بعد
نمیخام قضاوتش کنم ولی با کارش باعث شد نه تنها اوضاعشون بدتر بشه بلکه مشکل از خودش به مامان دوستم انتقال پیدا کرد و اون الان تنهایی مجبوره 3 تا بچه رو خودش با اون مشکل تنهایی بزرگ کنه:)

[لیلی_]

منو هر چه سریعتر برگردونین خونه
و این گوشی رو هم بندازین سطل آشغال

[Hako]

نازنین عزیزم کاش الانم میتونستم بشینم کنارت و بگم بابات ناراحت میشه وقتی ببینه دختر کوچولوش اینطوری داره اشک میریزه

[Hako]

شاید فکر کنی اون حرف که میگن اونایی که خودکشی میکنن روحشون توی این دنیا سرگردونه ولی بیا بهش فکر نکن عزیز من:)
جای بابات الان خوبه ..الان بغل اتیش نشسته داره چایی میخوره و از بالا بهت نگاه میکنه..

[Hako]

فردا تولد دوستمونه بعد نازنین برگشت بهم گفت نمیتونم هیچ وقت برای تولدش خوشحال باشم چون فرداش بهم یاداوری میشه جای نبود بابام:)
اخ من قربونتت بشممم ننه میخام بشینم گریه کنممم