هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
فردا هم باید ساعت ۶ پاشم آماده شم برم کتابخونه مرکزی میز رزرو کنم تا یه وقت این کاپل های عاشق پیشه نیان جای منو بگیرن
-
توف تو روحشون
-
حالم خوب نبود
۶ونیم خوابیدم
و ۱و۲۱بیدار شدم
این وسطم خواب و بیدار بودم
️
و الان حالت تهوع دارم
روز مزخرفی بود
️
-
به آینده که فکر میکنمدوست دارم بشینم گریه کنم...
نه به خاطر هزار و یکاتفاقی که ممکنه بیفته...
به خاطر اینکه دیگه نمیخوام این فرآیند تکرار شه ولی نمیذارن...
به خاطر اینکه تهش میگن بی عرضه ای در حالی که دست من نیست...به خدا که مقصرش شمایید نه من...
بخوام برم طرح باید توهمین شهرمون بمونم و باز تحمل خیلی حرفا و شاید تا همیشه موندن تو این شهر که ازش خوشمنمیاد...
اگه برم ارشد باز حرفای دیگه...
گاهی خیلی خسته میشم...
خیلی زیاد...
حال بد اینروزامم به خاطر همیناست...
نگاهِ بدِ کسی که دوسش دارم هم به شدت حالمو بد میکنه...
بد اخلاق شدم...
نمیتونم برام مهم نباشه... -
اون آدم برای من چیکار کرد؟
شاید هیچ وقت نتونم ببخشمش...
اوضاع الانمون بخش عظیمیش تقصیر اونه...
تقصیر اونا...
اعصاب خوردیای سال کنکورم که اگه قبول نشی باید فلان...
بعد قبولیمم که باز تو این زمینه منانگار هیچی نیستم...
چقد بیذارماز اینکه این مسئله رو همه بفهمن ولی همه میفهمن و آخرین نفر منم... -
کارای کانون جهادیمریخته رو سرم
خیلی وقته نتونستم مطلب بذارم(نه اینکه کلا نذارم ولی خیلی کم گذاشتم)
میگم بگردن یکی دیگه رو پیدا کنن...
( :
درسته یکی دیگه رئیسه ولی مدل من ایننیست که ۲۴ساعته مطلب بذارم جایی و ملت رو سرگرمکنم...
اونجا اسمش روشه
کانون جهادی...
من نمیتونم اعضا رو با چیز دیگه ای نگه دارم و اصطلاحا سرگرم کنم...
و میدونم که این کم مطلب گذاشتنم رئیس رو ناراحت میکنه...
من برا یه دونه متن و کلیپ ساعتها وقت میذارم...
نمیتونم زیاد مطلب بذارم...
الان بهش میگم که با همبگردیم آدم جدید پیدا کنیم بیاد کانال رو گردن بگیره... -
بخش فرهنگی با وجود اون دوتا زهرا
بیشتر از اینکه برام کار خدا پسندانه باشه
شده علتِ غیبت این و اونو کردن...
کنار همهی اینا
مدل نگاهی که به مسئولیت تو میشه خیلی اذیت کننده است...
انگار تو نشستی یه گوشه و همهی کارا با بقیه است...
من این ۲سال و نیمی که دانشگاه بودم و حداقل۲سالشو کمک میکردم
زیاد برام مهم نبود که دیده بشم
الانم دیده شدن برام مهم نیست...
ولی اینکه ندیدت بگیرن و اسباب راه اندازیِ کارای خودشون! اذیت کننده است...(من اگرماومدم بهشون گفتم که چون کسی نیست الان کانال رو گردن بگیره و میخوایم زودتر شروعش کنیم من هستم...)
اینکه اردو جهادی رو ثبت نام کنن و اطلاع رسانی و کارای پشت صحنه اش با ما باشه ولی حتی نپرسن که شما میتونید بیاید یا نه؟
اذیت کننده است...(البته حقیقتش اینه که این اذیت کننده نبود،اونجایی بد بود که بچه ها به خبر نداشتنِ ما خندیدن...)
پن:
نمیتونستم برم و اگرم میشد نمیرفتم چون هم مهارت خاصی نداشتم هم اینکه خودم بهشون گفتم که با این ظرفیتی که میذارن،ماها کمتر بریم و بچه های دیگه رو جایگزین کنیم...ولی اینکه صرفِ حرفِ تو،همهشون(هرکسی که میتونست رفت و اوناییم که نرفتن ناراحت بودن که چرا ما رو نبردن ما کلی زحمت کشیدیم)برن و به تو چیزی نگن مسخره است... -
کسایی دیگه هم بودن که بتونن جای من بیان
خودمم پیشنهاد دادم
ولی تهش به این نتیجه رسیدم که کسایی عضو اصلی باشن که تفکرمون به هم شبیه تر باشه تا به مشکل نخوریم
منتها تهش رفتن اون دوتا داداشمونم آوردن که ...
خیلی ازشون طرفداری کردم
ولی یکیشون اصلا ارزش طرفداری نداشت...
هرچند من از اون طرفداری نکردم
از حرفاش طرفداری کردم
ولی به هر حال
️
رو مخمه همه چی...
از اینکه نمیتونم تو کانال خیلی حرفا بزنم اذیتم... -
میرم میگم خودشون یکیو پیدا کنن
️
-
ari_14
++++++ -
رها
رهااا
رهاااا
گشتتتتم
رهاااا
گگگشتتمم -
وزید نسیم صبحگاهی بر این دل.....
-
Aqua کسایی که سال دوم به بعد دانشگاه میرن ده هیچ از سال اولیا جلو ترن
اولا ک خیلی پخته ترن
دوما چون خیلی صبر کردن و سختی کشیدن برای رسیدن ب اون چیز، قدرشو بیشتر میدونن و دوران دانشگاه براشون خییلی شیرین تره.. واسه همین با انرژی مثبت و قشنگی درس میخونن و دوست دارن همش پیشرفت کنن تو رشتشون
تازشم.. شریف سال بعد به از مزار شریف پارسالMichael Vey حق فراوااااننن
-
همچو رودی طغیان گر بود و مرا با خود غرقه ساخت
و
به دریای حیرانی رها کرد مرا..... -
خویشتن را
خویشتن را
به دام
به دام انداختم.... -
خدایاشکرت
️