هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
در دل کوهها، نسیم صبحگاهی میرقصد،
و در بستر درختان، زندگی دوباره آغاز میشود.
رودخانهها با صدای نرم خود میخوانند،
و آسمان، هر روز نقشی تازه بر بوم زمین میزند. -
ببین به درک که ناراحتی عسل خانوم
پاشو یالا پاشو تکون بخور
دیدی اشپزیه کمکت کردددد
دیدیییی الن پاشو درستو بخون
شد د نشد نشههه بدرککک
ببین عید نزدیکه ببین 13 روزتو از اون روزایی که خودت دوست داشتی برسه 24 ساعتش برا خودته راحت درستو میخونی اره
پس دومم بیار تا اون موقع رو مطالب تسلط پیدا کن افرین دخترم افرین بخون تو میتونی بهت ایمان دارم بقیه هم دیدی داشتن ایول بهت -
شب که فرا میرسد، سکوت، همچون لحاف نرم بر روی زمین میافتد،
و تنها صدای جیرجیرکها و درختان تکانخورده در باد، در فضا باقی میماند.
ماه، چون گوهری نقرهای، از میان آسمان تاریک میدرخشد -
زهرا بنده خدا 2 دیگه واقعاااا داره حسودیم میشه
منی که معدلم به خاطر زبان نابود شد
و با 10 و 25 پاسش کردماونم استاد ما که به خاطر 5 دقیقه چند دقیقه کم تاخیر این اخر کار
بهم می گفت خانم فلانی این اخر ترمی زود بیایید خاطره خوبی از شما تگ ذهنمون بمونهاون وقت من بار دومم بود یا سوم که دور میومدم
jahad_121
بنده خدا شوخی کردن باهاتووون
دوستشون بدارید
.
این استادم جوری ما رو ترسونده بود و کتابی داده بود که هیج کس تو اون دانشگاه نگذرونده بودش و ما مجبور بودیم خودمون بخونیمش
و کاری کرده بود که ما فرجه ها نشستیم اینو ترجمه کردم(ولی چون نخوندیم انگار کاری نکرده بودیم
)
تو امتحانای اولی زبان ترجمه میکردم
این چند روزم اینقد همه چیم به هم ریخت که الان من ناهار نخوردمصبحونه ام مامان دوستم سفره انداخته بود گفتم زشته در برم به زور یه چندتا لقمه خوردم
در واقع استرساشو اساسی کشیدیم...
ولی اون لحظهی آخر باهامون خوب بودن(خداروهزار بار شکرر...)
البته که نهایتا به من ۱ونیم نمره اضافه کردن
و به دوستم ۳نمره(در واقع دوتامون یکی کردن
تازه اول میخواستن از من کم کنن بدن به اون
میانگین بگیرن
من: استاد خب چرا اینجوری؟!!🥺
️ به اون اضافه میکنید کنید چرا از من کم میکنید؟!
️
خودشون خنده شون گرفت)
خودم پیشنهاد دادم که دوتامونو یه اندازه بدن/یعنی با یه نمرهای که به من اضافه کردن...یعنی۱۸/وقبول کردن)
و باور نمیکردن که من واقعا راضیم
چندبار گفتم اکی ام
دیگه دوستمم گفت به زهرا۱۹بدین
گفتن نه
ولی وقتی خواستن وارد کنن گفتن به زهرا نیم نمره دیگه میدم(فک کنم دلش به خوش ذوقیم سوخت)
اولشم اینقد باور نمیکردن که هی استدلال میاوردن که فک کن از شما کلمهی سخت پرسیدم بلد نبودین
من: اکیه استادددد -
موجها در دل شب، با آواز خود به ساحل میرسند،
و هر قطرهی آب در برخورد با شنها، صدای نرمی به یادگار میگذارد. -
و صدای سکوت، چه زیباست
همچون آهنگ دلنشینی که در دل شب جاری میشود،
که هیچ زبانی توان وصف آن را ندارد، جز آنکه گوش دل آن را میشنود. -
در این سکوت، طبیعت سخن میگوید، ولی نه با کلمات، که با لرزش برگها،
و با هر نسیم که به آهستگی از دل دشتها میگذرد -
هیچ.
-
و چه غمانگیز است این سکوت که در دل شب،
گویی تمامی امیدها و آرزوها در آن فرو میریزند