هرچی تودلته بریز بیرون۶

[Comrade]

با تشکر از سامانه تبلیغاتی یکتانت که به فکر رهایی ما از این شرایط زجر آوره.(احتمالا فردا تبلیغ طناب هم برام بیاره )

[danial hosseiny]

@Comrade_Bayat
من این پیام رو می‌نویسم ولی ممکنه گزارش بخوره. نظری ندارم
اون موقعی که توی رابطه بودم، خواب دیدم که رفتم پیشش، روی تخت دراز کشیده بود. من لبهٔ تخت نشستم، بیدار شد. چشماشو باز کرد. پیشونیشو بوسیدم. کنارش دراز کشیدم، بغلش کردم، اون چشماشو بست... منم کنارش خوابیدم.
اینا همه توی خوابن.
صبح بیدار شدم و خوابم رو برای خودم توی تلگرام و کانالی که دارم و برای خودمه... یادداشت کردم... صرفا چون قشنگ بود.
و اون ساعت تقریبا دوازده بیدار شد، با کلی ذوق و شوق...
نوشتش که واااای دانیال...
من خواب دیدم روی یه تختی خوابیده بودم، چشمامو باز کردم، تو نشسته بودی لبهٔ تخت، پیشونیمو بوسیدی... کنارم دراز کشیدی و...

[Blue28]

اینم از ظرفای امشب=/

[Comrade]

danial hosseiny خوندم، به نظرم پاک کن

[Comrade]

این پست پاک شده!

[danial hosseiny]

من صرفا براساس تجربه‌های زیسته‌م و باورای ذهنیم، عقیده دارم که این مسائل وجود دارن...
تو هم می‌تونی باور نداشته باشی

[danial hosseiny]

بعد سه سال یه گزارشم بخوریم. طوری نیست.

[Comrade]

ولی خاطره عجیبی بود، خیلی عجیب، باید روی این قضیه بیشتر فکر کنم

[Blue28]

danial hosseiny من اینو تمامن باور می‌کنم
چون برای خودمم اتفاق افتاده
یکم درجش پایینتر بوده فقط

[بابونــــه]

[آناناس]

danial hosseiny در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:

از ما بهترونی

ولی تو اشرف مخلوقاتی....

[Comrade]

هرچند، احتمالش هست شانسی بوده باشه و البته کمی تغییر ناخودآگاه(مثلا این چیز رو بنویسه و کمی هم توش تغییراتی باشه ولی بعد از گذشت مدتی فکر کنی خواب هایی که دیدید دقیقا مشابه هم بوده بدون هیچ تغییری)
danial hosseiny

[مِهردُخت]

بچه ها چجوری میتونن انقد جیغ بزنن آخه
مگه مرض دارین

[danial hosseiny]

اولین باری که واقعا احساس کردم روحم خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو می‌کنم تواناییای عجیب داره، فکر می‌کنم حوالی ۱۵ سالگیم بود.
یه شب از تماااااااااام دور و بریام عصبانی بودم.
اون موقع احساسم این بود که چرا اینقدر تنهام و چرا اینقدر همه ادعا دارن که دوستن و فلانم و بیسارن ولی وقتی بهشون نیاز داریم نیستن.
همهٔ این حرفا و اعتراضامو توی یه دفتری که داشتم یادداشت کردم تا بتونم بخوابم...
صبح که بیدار شدم، اون موقع یه دوستی داشتم اهل آبدانان ایلام بود. هیچوقت تاحالا همدیگه رو ندیده بودیم.
صبح بهم پیام داد و ازم پرسید خوبم یا نه. و بعد گفت خوابم رو دیده. به شدت عصبانی بودم و کلی حرف زدم... و واقعا همون حرفایی رو توی خوابش زده بودم که توی دفترم یادداشت کرده بودم

[Succinate]

@Comrade_Bayat در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:

ولی خاطره عجیبی بود، خیلی عجیب، باید روی این قضیه بیشتر فکر کنم

من خودم تجربه ایشون رو نداشتما
ولی چندین چیز تو خوابام تکرار شده
یعنی انگار مثل یه قاعده و قانون

[Ainoor]

........
#تودلی

[Blue28]

@Sally نمی دونم ولی من تمامن باورش دارم
دنیاهای موازیم باور دارم
با توجه به اینکه موقع خواب روح از بدن جدا میشه فکر می کنم بشخ توجیحش کرد=)

[danial hosseiny]

این اولیش بود
بعد دیگه احساس کردم باید به خواب‌ها توجه کرد و خواب‌ها مهمن.

[danial hosseiny]

@Sally
چرا؟!

[danial hosseiny]

danial hosseiny هاع منظورش این بود که از ما بهتر نیست