هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
@jahad-20
تفاوت هوشبر با متخصص بی هوشی چیه؟ -
@سالی-هبیجه متخصص بیهوشی هفت سال پزشکی عمومی خونده و تخصص رو در حیطه بیهوشی گرفته
و هوشبر کارشناسی هوشبری طی چهار سال گرفته
هر دو باهم برای بیهوش کردن مریض کار میکنند
اما خب مسئولیت های متخصص بیشتره توانایی و علم و تجربه اش هم خیلی بیشتر -
@سالی-هبیجه متخصص بیهوشی هفت سال پزشکی عمومی خونده و تخصص رو در حیطه بیهوشی گرفته
و هوشبر کارشناسی هوشبری طی چهار سال گرفته
هر دو باهم برای بیهوش کردن مریض کار میکنند
اما خب مسئولیت های متخصص بیشتره توانایی و علم و تجربه اش هم خیلی بیشتر@jahad-20 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
متخصص بیهوشی هفت سال پزشکی عمومی خونده و تخصص رو در حیطه بیهوشی گرفته
و هوشبر کارشناسی هوشبری طی چهار سال گرفته
هر دو باهم برای بیهوش کردن مریض کار میکننداینو که میدونستم ولی خب تا وقتی بچه های هوشبری هستن چرا به متخصص بی هوشی نیازه؟
-
@jahad-20 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
متخصص بیهوشی هفت سال پزشکی عمومی خونده و تخصص رو در حیطه بیهوشی گرفته
و هوشبر کارشناسی هوشبری طی چهار سال گرفته
هر دو باهم برای بیهوش کردن مریض کار میکننداینو که میدونستم ولی خب تا وقتی بچه های هوشبری هستن چرا به متخصص بی هوشی نیازه؟
@سالی-هبیجه مثل این میمونه بگیم تا وقتی جراح هست چرا بچه های اتاق عمل باشن
البته که مداخلات بچه های اتاق عمل در کار جراح خیلی کمتر از مداخلات ما در کار هوشبره
اما به هرحال اینکه تخصص یه کاری رو گرفته باشی با کارشناسی خیلی فرق میکنه
معمولا مریض رو کارشناس هوشبری هندل میکنه
اما در اصل کارها مخاطره امیز مثل لارنگوسکوپی با متخصصه که هوشبر انجام میده اینکه چه دارویی بزنیم ما معمولا از متخصص سوال میکنیم اما اگر نباشن هم خودمون تصمیم میگیریم که از نظر قانونی مشکل داره -
@سالی-هبیجه مثل این میمونه بگیم تا وقتی جراح هست چرا بچه های اتاق عمل باشن
البته که مداخلات بچه های اتاق عمل در کار جراح خیلی کمتر از مداخلات ما در کار هوشبره
اما به هرحال اینکه تخصص یه کاری رو گرفته باشی با کارشناسی خیلی فرق میکنه
معمولا مریض رو کارشناس هوشبری هندل میکنه
اما در اصل کارها مخاطره امیز مثل لارنگوسکوپی با متخصصه که هوشبر انجام میده اینکه چه دارویی بزنیم ما معمولا از متخصص سوال میکنیم اما اگر نباشن هم خودمون تصمیم میگیریم که از نظر قانونی مشکل داره@jahad-20
خیلی ممنون
ولی رشته تون خیلی باحاله
موفق بااااااشین -
Michael Vey بر آزمایش دادن خون گرفت ازت؟ درد داره؟
️
Maaah من تا الان چن بار طی سال های مختلف ازمایش دادم.. اره خون میگیرن.. بسته به تنوع ازمایش ممکنه زیاد هم بگیرن نسبتا
دردشم خب.. مثل سرمه دیگه🥲یبار سوزنو میزارن داخل بعد خون میکشن داخل از این ظرف لوله ایا (ک ممکنه همونجوری که سوزن توعه، اندازه چند تا لوله خون بگیرن.. گفتم که بستگی داره چه چیزاییو میخوای ازمایش بدی)
من خودم مشکلی ندارم شخصا..بستگی ب خودت داره ک نسبت ب یچیزی مثل سرم چ حسی داری
-
اقا خدایی
چطوریه ک تو ازمایش قندم میزونه
کلسترولم میزونه
همه چیم میزونه
اما کبدم چربهMichael Vey در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
اقا خدایی
چطوریه ک تو ازمایش قندم میزونه
کلسترولم میزونه
همه چیم میزونه
اما کبدم چربهالبته اینکه کبدم چربه رو از ازمایش نفهمیدم.. از سونوگرافی شکم و اینا فهمیدم
️
-
خواب میدیدم بچه دارم
-
حال نداشتم بچهمو گردن بگیرم
-
باباش بهش شیر میداد
-
اسمشو گذاشته بودن مرتضی
-
منم عصبانی بودم چرا بدون نظر من اسم بچمو انتخاب کردین
-
بعد پسرم همینطور که بغلم بود گریه میکرد مامانمو میخوام(منظور باباش بود
)
بعد منم میگفتم پدسگ مامانت منم دیگه من زاییدمت -
Blue28 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دلم میخواد بخوابم یه مدت طولانی.بعد مغزمم چرت و پرتای خودشو بسازه.خیلی خوش میگذره
حالا من یچی گفتم
-
حالا من دوسال پیش خواب دیدم همسرم جلوم شهید شد
بعد از بیدار شدن افسردگی گرفته بودم نمیتونستم غذا بخورم
وای
خیلی بد بود
آخه انگار تازه هم ازدواج کرده بودیم
داشت میمرد ولی نمیمرددد(#لحظات آخرش بود🥲)
میگفتم منم میام میگفت نه نمیشه و فلان
دوست داشتم تا همیشه تو همون لحظه بمونیم!
چون اگه زمان میگذشت میمرد🥲
خیلی حس بدی بودددددد
همه هم داشتن ما رو نگاه میکردن بیشعورا
تازه میخواستمم زنگ بزنم اورژانس میگفت من میمیرم دیگه
من: پس زودتر بمیر(اینو الان میگم
)
پن:رویای صادقه نبوده🥲
به خاطر ماجراهای دور و برم بود که روانمو به هم ریخته بود -
حالا من دوسال پیش خواب دیدم همسرم جلوم شهید شد
بعد از بیدار شدن افسردگی گرفته بودم نمیتونستم غذا بخورم
وای
خیلی بد بود
آخه انگار تازه هم ازدواج کرده بودیم
داشت میمرد ولی نمیمرددد(#لحظات آخرش بود🥲)
میگفتم منم میام میگفت نه نمیشه و فلان
دوست داشتم تا همیشه تو همون لحظه بمونیم!
چون اگه زمان میگذشت میمرد🥲
خیلی حس بدی بودددددد
همه هم داشتن ما رو نگاه میکردن بیشعورا
تازه میخواستمم زنگ بزنم اورژانس میگفت من میمیرم دیگه
من: پس زودتر بمیر(اینو الان میگم
)
پن:رویای صادقه نبوده🥲
به خاطر ماجراهای دور و برم بود که روانمو به هم ریخته بود -
هم اتاقیم هوشبریه
میگفت رفته بودیم تفریح
چند نفر همونجاها غرق شدن مردن
کل ملت داد و گریه و ناراحت و فلان
من: خب مردن دیگه
همه میمیرن
بابام: