هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
DexterMoreRight
باشه -
بابونــــه هیم.. دلام
Michael Vey سلام و عرض ادب خدمت خانم دکتر گل
خوبی؟ -
روز
هفته
ماه و سال؛
از پى هم گذشتند
و من فقط اين را فهميدم؛
كهنه مىشويم
اما درد عميق قلبهایمان
هيچوقت كهنه نمىشود. -
دیروز روز خوبی بود برام
از صبح مریضیم شروع شد و تا ظهر کم کم شدت گرفت
با این وجود بازم کشون کشون خودمو کشیدم جلو درسم رو بخونم که اون ساعتی که برای فوتبال امروز شرط کرده بودم پر بشه
سه شنبه روز آخرش بود و برا اینکه امروز فوتبالم رو ببینم باید 9ساعتی که کم داشتم رو تکمیل می کردم:)
ولی امروز... هعییییی
بدنم نمی کشه
انرژیم برای کارای عادی روزمره هم کمه چه برسه به درس
نزدیک یک ساعت صبح زیست خوندم و فقط همونو تونستم بخونم تا اینجا
از اینجا به بعدم باز انرژیم رو ذخیره باید بکنم برای شبی که کلاس دارم...
استراحت نکنم این مریضی روزای بیشتری منو زمین می زنه -
Anzw 18 مررسییی
اسم کافه میامی بود
نوشیدنیی که روش ی چیز اکلیلیه، میامی نایت بود
و نوشیدنیی که تزئینش پوست لیموئه، لیموناده -
خب
قلبم مچاله شده... اونقدری که دیگه از قیافمم پیداست...
منی که میگفتن آدم پیچیدهایم و نمیتونن بشناسنم اینجا کم آوردم...اونقدری که نمیدونم چهطور قراره این ترم،مسخره بازیای بچه ها و حتی استادی که برام عزیز بود رو تحمل کنم...اونقدری که صبر و تحملی رو در خودم احساس نمیکنم...
اونقدری که اگه عزیزترین استادم بخواد باهام شوخی کنه قابلیت اینو دارم که ذره ای نخندم و بگم با من شوخی نکنید!(آره...منی که همممیشه لبخند رو لبامه و خوش رو ام...)
ذره ای حوصلهی آزمایشگاهای این ترم و صبر پیشه کردن برای دیدنِ اون میکروارگانیسم زیر میکروسکوپ و صبر کردن برا انجام واکنش و صبر کردن برا گرفتنِ مواد از دست بچه ها رو ندارم...
رفتم رو حالت بقا و هیچ کاری ازم برنمیاد جز تلاش برای زنده موندن...
تلاش برای نمردن...با به زور خوردنِ نصفِ یک وعدهی غذایی شبانه روز...تنها چیزی که کمی سر پا نگهم داشته اینه که تا همینجاشم از خانم ام البنین خواسته بودم...چیزی که با اتفاق اون روز باورم نمیشد بشه...ولی شد...خیلیم یهویی شد...
اصلا قرار نبود بشه...مامانم گفته بود نشده و نخواهد شد...
ولی شد...
پس اگه به صلاح بود، همه چیشم حل میشد...ولی حل شدنی نبود...ولی از طرف من حل نمیشد...تقصیر منم نبود...
نمیتونستم...
ته عقل باقی موندهام که به زور سر پا نگهش داشته بودم اجازه نمیداد...
و الانم تنها کاری که ازم برمیاد دعاست...
و توسل دوباره به مادرِ ماه های درخشان...
که اگه درست شدنیه بشه...و بشه...
ولی احساس میکنم کار درستی نیست...
دیگه اصلا چیزی ازم مونده که بخوام فکر کنم که چی درسته و چی غلط؟...
نمیدونم( :
اگه کسی اینو خوند برام دعا کنه...
خیلی برام دعا کنید بچه ها... -
سلام خوبید؟
پیروز
شما این دوتا درس رو پاس کردین؟
اصول مدیریت و قوانین آزمایشگاه
تضمین کیفیت در آزمایشگاه
اگه داشتیدشون
در مورد چین؟چی میگن؟دومیه حل کردنی داره؟زهرا بنده خدا 2 در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
سلام خوبید؟
پیروز
شما این دوتا درس رو پاس کردین؟
اصول مدیریت و قوانین آزمایشگاه
تضمین کیفیت در آزمایشگاه
اگه داشتیدشون
در مورد چین؟چی میگن؟دومیه حل کردنی داره؟سلام عزیزم
نه منم این ترم برداشتم🥲
ولی چیزی که شنیدم اولی تقریبا مباحث مقدمات آزمایشگاهه
دومی هم نمودار کشیدن اینا داره انگار
راستی شما ترم چندی؟