هرچی تودلته بریز بیرون۶
-
-
مننننن
به کی بگم
من
اومدم شیمی بخونم
نه ریاضی
خدایا خودت کمک کن امروز بخیر بگذورنه
احتمالا یک عده ای نمی ان سر کلاس جمعیت کمه
احتمال اینکه استاد از من بپرسه هستچ حل تمرینی شد
-
ممکنه هر اتفاقی بیفته
-
با این استاد هم اصلا حوصله ریاضی خوندن ندارم
حیف و صد حیف که استاد ترم قبلمون دیگه نیست -
انرژی واسه سر کلاس رفتن؟
+۳۰درصد -
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند -
_ Reza _ در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دُژَم سوالات تألیفی هاش قشنگن بنظرم حالا هرجور خودت دوس داری
رفتم همشونو خریدم
حقیقتا الان به مامانم بگم اینا رو نمیخام باید ی بار دیگه بگیرم میندازتم از خونه بیرون -
Zahra.tg در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دُژَم بیا من
من دانشگاه بخونم تو کنکور🫠
اینجوری همو درک نمیکنیم
-
Zahra.tg در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دُژَم بیا من
من دانشگاه بخونم تو کنکور🫠
اینجوری همو درک نمیکنیم
-
هر بار که بابا داداشم سوار ماشین میشم تو دلم میگم غلط کردم خدا فقط همین ی بارو سالم برسم
ی جوری سبقت میگیره از سوراخ سنبه های عجیبی رد میشه کمربند نبسته بودم ده بار با سر تو شیشه بودم -
_ Reza _ در هرچی تودلته بریز بیرون۶ گفته است:
دُژَم سوالات تألیفی هاش قشنگن بنظرم حالا هرجور خودت دوس داری
رفتم همشونو خریدم
حقیقتا الان به مامانم بگم اینا رو نمیخام باید ی بار دیگه بگیرم میندازتم از خونه بیرون -
امروز
اولین جلسه آزمایشگاه قارچمون بود
یه سری لام دیدیم
خودمون باید تنظیم میکردیم
من رفتم یه لام انتخابی برداشتم(شکلشو رو مانیتور نشونمون داد و ظاهرا آسون تر از بقیه میشد پیداش کرد)
استاد یه دونه دیگه برداشت و داد به من و گفت این بهتره، برو تنظیمش کن
حالا لام؟
+روش کج و کوله چسب زده بودن(انگار شکسته بود استاد گفت مواظبش باش
)
برعکسِ اون چندتایی که بقیه تنظیم کرده بودن و نمونهی زیرِ لاملشو با چشم غیرمسلح دیدم، این یه جوری بود
اون نمونه ها تا حایی که دیدم یه تیکهی کامل بودن
این انگار نقطه نقطهی قرمز بود
صداشو در نیاوردم و اومدم برم
استاد: شکلشو نشون دادم دیگه؟شبیه خوشه هایِ موزه
من: بله
و رفتم آزمایشگاه کناری که از میکروسکوپای اونجا استفاده کنم چون پیش استاد میکروسکوپا همه پر بود یا خراب
️
رفتم اون طرف
یکی از دختر و پسرامونم اومدن
دیگه باید خودم همه مراحلشو میرفتم
از روشن کردن لامپ میکروسکوپ
تا گذاشتن لام و به ترتیب انتخاب عدسی و واضح کردن تصویر و گشتن تو لام و پیدا کردنِ قارچِ مورد نظر
تا بچه های دیگه بیان ببینن
اولش که داشتم تو چسبا میگشتم(حواسم نبود این انهناهای چسب هم زیر میکروسکوپ دیده میشه)
خلاصه کلی گشتم تا فرق چسب و نمونه رو فهمیدم
هرچی میگشتم شبیهِ عکسِ جزوه رو پیدا نمیکردم!
به یکی از بچه ها گفتم
اونم پیدا نکرد
رفت یه قسمت بی رنگ و واضع که بعدش فهمیدم همون چسب بوده
به یکی دیگه گفتم
اونم گشت و خوشه موز ندید
خودم دوباره دست به کار شدم
گشتم و گشتم و گشتم و گشتم
تا بالاخره شبیهشو دیدم
اما خوشه نبود
دیگه گفتم همینه دیگه
حتما که نباید شبیه جزوه باشه
(از شاخه های کنارش که ساختارش شبیه عکس بود حدس زدم همونه)
استاد اومد و نشست که نگاه کنه
اومدم بگمپیدا نکردم
گفت این لامم تنظیمه بیاید یکی یکی ببینید!دست بهش نزنین که خراب نشه و بقیه ام ببینن!
بچه ها دیدن(درسخونامون): کو ساختار موزی؟! نیست ک استاد!
استاد گفت با گوشیتون عکس بگیرید تا نشونتون بدم
و....
پن: نمیگم کار شاخی کردم
اما متاسفانه اعتماد به نفس کافی ندارم
این تازه خوب شدمه...
️
اینکه به درس خون کلاسمون گفتم بگرد و پیداش کن
اینکه به اون یکی گفتم تو ببین میتونی پیداش کنی؟
خب مگه خودم کجم؟
همونی که به اونا درس داد به منم داد!
در حالی که آخرش خودم پیدا کردم و اونا میگفتن کوش؟..
اعتماد به نفس کافی ندارم...
و دلیلشم
ریشه در مقایسه های همیشگی ای داره که با دوستام میشدم...که خونوادم خیلی کم و کاستیامو به روم میاوردن...که ۲۰گرفتنم عادت بود و با یه آفرین تموم میشد اما اگه یه بار ۱۹میشدم و دوستم ۲۰
اونوقت بود که باید مدام میگفتنش...
شایدم بنده های خدا مدام نمیگفتن
اما هرچی بود برام اذیت کننده بود!
همین الانم همینه...( :
که
تو! تو خودت چی دیدی که فلان کارُ کردی؟!
ناز میاری که چی؟! به چی پدر و مادرت مینازی؟!
تکبرِ چیو داری؟!
( :
هیچی...
و اما دوست دارن همونجوری که برداشت میکنن حرف بذارن تو دهن من...
باید خودم خودمو درست کنم... -
خوندن خاطرات خانم بنده خدا واقعا باحاله
-
سرگرم کننده
-
و پر از درس زندگی
-
Like a real short story