اعتراف میکنم که....
-
اعتراف میکنم
یه سال پیش یه پسر رو خیلی بد کتک زدم
صبح زود داشتم میرفتم کلاس تو کوچه مزاحمم شد منم خیلی بد تکتکش زدم آخرش در رفت
آخه من رزمی کارم : -
اعتراف میکنم...
پارسال یه مزاحم تلفنی داشتم. منم برای جبران300هزارتومن شارژ ازش کش رفتم در عرض3هفتهتنهاکاری که میتونستم کنم همین بود
فک کنم درس عبرت شد براش
-
بچه ها اعتراف میکنم خیلی خستم ...از....
-
اعتراف میکنم
یه سال پیش یه پسر رو خیلی بد کتک زدم
صبح زود داشتم میرفتم کلاس تو کوچه مزاحمم شد منم خیلی بد تکتکش زدم آخرش در رفت
آخه من رزمی کارم :نگار بهاری
یا پیغمبر یه دفه از دوست دختر دوستم یه لگد خوردم هیچوقت یادم نمیره الانم جاش میسوزه
واقعا داریم به کجا میریم -
اعتراف میکنم دلم مرگ می خاد
-
اعتراف میکنم گاهی آرزو میکنم کاش مشکلاتم توی کنکور خلاصه میشد....
-
-
-
نگار بهاری
والا چی عرض کنم مثئلش طولانیه یکی دیگ بهش فحش داده بود فک کرده بود منم وقتی منو دید خدا شاهده دویست متر دنبالم دیود و لگد رو اندخت عوضی
ابرومون رفتRAMIN1380
وای خدا
ولی من هیچ وقت برا فحش هیچ کسیو نزدم و نمیزنم
راستش من داشتم از کوچه مون رد میشدم که پسره اومد جلوم خواست بغلم کن منم زدمش . خیلی بدم زدم
قانون همینهدر مقابل کسی که بهت حمله کرد از خودت دفاع کن
اولین بارم بود یکی رو با تمام قدرتم میزدم
چون تو باشگاه وقتی مبارزه داریم طرف مقابلم دوستام هستن دلم نمیاد بزنمشون -
RAMIN1380
وای خدا
ولی من هیچ وقت برا فحش هیچ کسیو نزدم و نمیزنم
راستش من داشتم از کوچه مون رد میشدم که پسره اومد جلوم خواست بغلم کن منم زدمش . خیلی بدم زدم
قانون همینهدر مقابل کسی که بهت حمله کرد از خودت دفاع کن
اولین بارم بود یکی رو با تمام قدرتم میزدم
چون تو باشگاه وقتی مبارزه داریم طرف مقابلم دوستام هستن دلم نمیاد بزنمشوننگار بهاری
بدبخت شوهر ایندت ازهمینجا بهش سلام میکنم و بهش عرض تسلیت میکنم
اعتراف میکنم من که خیلی ترسیدم -
نگار بهاری
بدبخت شوهر ایندت ازهمینجا بهش سلام میکنم و بهش عرض تسلیت میکنم
اعتراف میکنم من که خیلی ترسیدم -
اسپم ممنوعه رفقا:) اعترافات جالب تری هم هست ها:) ممنونم:)
-
حالا که اعتراف کردم میخوام اینم اعتراف کنم
ولی دیگه همچین اعتراف هایی رو نمیکنم
یه بار تو باشگاه شاگرد های باشگاه دیگه اومده بودن باشگاه ما که باهاشون مبارزه کنیم برا مسابقات اماده شیم استاد بهم گفت پاشو آماده شو منم گفتم چشم
استاد همیشه بهمون میگه از صورت هم نزنید( بیشتر به من میگفت چون تو مشت خیلی خوب بودم تا پا) ما ها هم دستامون رو جلو صورتمون نمیگرفیم
️طرف مقابل من یکم عصبی بود دیدم این دیده من جلو صورتم رو نمیگرم هی داره تو صورتم میزنه
استادمن و استاد اون بهش تذکر دادن تو صورت نزنید اونم قبول کرد
بعد چن دیقه دوباره زدبچه ها بهم گفتن چرا نمیزنیش
گفتم اخه دلم نمیاد یکی هم استاد اجازه نمیده بزنم تو صورتش
برا بار سوم زد
نگاه کردم به استادم ( یه جورایی اجازه خواستم با چشم و ابرو اوکی داد) منم مشت بزنم یکی نمیزنم سه تا پشت سر هم میزنم
زدم از دماغش خون اومد
خیلی بد هم خون اومد
عذر خواهی هم نکردم
رفتم بهش گفتم با عقل مبارزه کن نه با حرص
اخرش بچه ها بهش گفتن نگار خیلی با دل رحمی باهات مبارزه کرد
و در آخر نتونست بره مسابقه -
حالا که اعتراف کردم میخوام اینم اعتراف کنم
ولی دیگه همچین اعتراف هایی رو نمیکنم
یه بار تو باشگاه شاگرد های باشگاه دیگه اومده بودن باشگاه ما که باهاشون مبارزه کنیم برا مسابقات اماده شیم استاد بهم گفت پاشو آماده شو منم گفتم چشم
استاد همیشه بهمون میگه از صورت هم نزنید( بیشتر به من میگفت چون تو مشت خیلی خوب بودم تا پا) ما ها هم دستامون رو جلو صورتمون نمیگرفیم
️طرف مقابل من یکم عصبی بود دیدم این دیده من جلو صورتم رو نمیگرم هی داره تو صورتم میزنه
استادمن و استاد اون بهش تذکر دادن تو صورت نزنید اونم قبول کرد
بعد چن دیقه دوباره زدبچه ها بهم گفتن چرا نمیزنیش
گفتم اخه دلم نمیاد یکی هم استاد اجازه نمیده بزنم تو صورتش
برا بار سوم زد
نگاه کردم به استادم ( یه جورایی اجازه خواستم با چشم و ابرو اوکی داد) منم مشت بزنم یکی نمیزنم سه تا پشت سر هم میزنم
زدم از دماغش خون اومد
خیلی بد هم خون اومد
عذر خواهی هم نکردم
رفتم بهش گفتم با عقل مبارزه کن نه با حرص
اخرش بچه ها بهش گفتن نگار خیلی با دل رحمی باهات مبارزه کرد
و در آخر نتونست بره مسابقهنگار بهاری
اعتراف آخرم میشه این ...
اعتراف میکنم بعد اون بلایی که سرش اوردم عذاب وجدان گرفتم که نتونست تو مسابقه ای که براش آماده شده بود شرکت کنه
ولی حقش بود
من نمیزدم میرفت تو مسابقه یکی دیگه میزد
بازم میباخت دیگههمون بهتر که نتونست بره
-
اعتراف میکنم چند ساعت دیگه باید برم واسه انصراف از دانشگاه
اعتراف میکنم خیلی دلم گرفته نه که نخوام کنکور بدما نه
فقط دلم واسه همکلاسی هام تنگ میشه
تگ تر از اون که به هیچکسی هدفمو نگفتم این چند روز که از انتخاب واحد گذشته و حداقل کلاسا شروع شده استادا و مسئول اموزش هی احوالمو میپرسن که کجام
خیلی سخته بهشون عادت کردم بهترین ترمی بود که گذروندم
دلم خیلی واسشون تنگ میشه واسه تک تک دخترا و دوقلو هامون
هعی...