خــــــــــودنویس
-
-چرا نمیخونی؟ -اینجا رو امضا کن -امسال دیگه موفقیتش حتمیه -حواست باشه داریم این همه هزینه میکنیم -چرا نمیخونی؟ -چرا نمیخونی -چرا نمیخونی؟ .....
اینا همه ی صداهایی بود که تو سرم میپیچید، مثل یه غار، همش منعکس میشدن و تکرار میشدن، لحظه به لحظه حالم بدتر میشد، تنفرم از خودم بیشتر میشد، ضربان قلبمو حس میکردم که داره به بدنم لرزه میندازه
نمیدونسم چیکار کنم، بوی خودم اذیتم میکرد، هیچوقت خودمو نتونسم ببخشم، به خودم اومدم دیدم جای ناخنام تو کف دستام افتاده، تازه داشت دردش شروع میشد
دوست داشتم داد بزنم، یجوری داد بزنم که صدام بگیره، تشتو پر از آب کردم، هرچی توان داشتم تو آب داد زدم، چشام قرمز شده بود، از دیدن چشام تو آینه ترسیدم، مثل یه قاتل شده بودم، قاتل کسی که جای التماسش برای زندگی تو کف دستام جا مونده بود
میخواستم گریه کنم، اما گریم نمیومد، هر لحظه بیشتر تنفر از خودم مثل ضربان قلبم بیشتر میشد، اما مثل همیشه یه صدایی بهم میگفت همه چی درست میشه
به شرایطم نگاه کردم، دیدم هیچی درست بشو نیست، چرا امید الکی به خودم بدم؟ چرا خودمو امیدوار کنم به آینده؟
-نمیتونی تو کاری بکنی -چرا نمیخونی؟ -چرا کاری نمیکنی؟ -چرا حالتو خوب نمیکنی؟
کلید زندان دستمه، ولی انگار به زندان عادت کردم
-
پراز درک نشدن
پر از تنهایی
پر از بیزاری
پر از غم
پر از بغض
پر از سکوت
با چشم های پر از اشک
منتظر کمی توجه
چه زجری داره روزی هزار بار از خدا بپرسی چرا
چه زجری داره ادمای اشتباه زندگیتو نتونی خط بزنی
چه زجری داره که یه اغوش گرم منتظرت نباشه
چه زجری داره با گریه این متنو بنویسی............. -
گل من گاهی بد اخلاق، گاهی کم حوصله و مغرور بود
اما ماندنی بود
این بودنش بود که او را تبدیل به گل من کرده بود
شازده کوچولو -
+فاطمه ميخواي بفهمي كه ديگه ده سالت نيست؟
_ن،ن اصلا ترجيح ميدم ده ساله باشم،كه ديگه نفهميدنامو نفهمم،ترجيح ميدم ده ساله باشم اما دنيا همونقدري باشه....
بزرگ به اندازه مهربوني...
روشن به اندازه صداقت....
پاك به اندازه كودكي...
ده ساله باشم تا وقتي از مدرسه ميام خونه باذوق بگم از تشويق شدنام...
از ته ته ته دلم گريه كنم به خطر دعوا هاي كودكانه...
ده ساله باشم تا نظر بقيه برام مهم نباشه...
زندگي كنم به خاطر بازي كردن با جوجه هام...
گريه كنم براي لنگيدنشون...
اره اصلن من آرزو دارم ده ساله باشم...
فاطمه
اف.ميم -
-
امروز حس كردم نياز دارم به يك خواب طولاني،خيلي طولاني...
خوابي با ماهيت و علت خواب زمستاني_كه غذا كم هست و خواب به منظور كاهش مصرف انرژي است،نوعي دفاع انگار!_اما من آرزو دارم بخوابم چون ميبينم هر لحظه نفس كشيدن و بيدار بودن و بودن در اين دنيا سخت تر است از نفس نكشيدن،مي خواهم بخوابم چون انگار كوپن شاد بودن و شاد زيستنم تمام شده بايد آزاد بخرم و من ،آنقدر غني نيستم كه گرانبها ترين كالا و ميراث جهانيان را به رسم اغنيا _آزادانه_داشته باشم ،به قدر كافي نمي دانم و نمي شناسم مغازه هاي منصف اين شهر را،نه تنها اين شهر بلكه من هيچ كجا،در هيچ جهاني _انگار!_آشنايي ندارم كه بداند فقر من را ، و منصف باشد و شادي را ارزان يا حتي به قيمت_بفروشد.
و حالا تنها چيزي كه ميدانم اين است كه يا بايد بخوابم تا بهار، يا بگردم از پي منصفي،يا همينطور زندگي كنم_نفس كشيدن هايي كه سخت تر از نفس نكشيدن است
فاطمه
اف.ميم -
این پست پاک شده!
-
بستنی
هر کی ام تو صداش بستنی داشت الکی به یاد خودم آوردم که مرض قند دارم!
گوینده : من
متن: حمید سليميپ.ن: این روزا محتاج دعام.. خسته ام ️
دعا کنید منو️️ -
روستای پدری چه کیفی میده
عکاس:نیما
منم ناظر صحنه
-
-میری؟
+نمیتونم دیگه بیشتر از این
-باشه، خداحافظ
+خداحافظعقل:خوب شد رفتش، این همه اذیتت کرد
دل: تو به اونا میگی اذیت کردن؟ اونا هیچی نبودن
عقل:این همه آدم خوب هست برات، چرا گیر دادی به این؟
دل:چون هیچکسو مثل اون دوست نداشته، اینو درک میکنی؟
عقل:من که میگم بازم آدم بهتری گیرش میاد، صبر کن بشین نگا کن-کافیه، میخوام فقط بخوابم
خیلی خوب خوابیدم، انقدری خوابیدم که وقتی بلند شدم چشام جاییو نمیدید
میرفتم جلو آینه، از بیکاری دونه دونه رگای باد کرده چشممو میشمردمفرض کردم حافظم یه بخشی داره به اسم Shift+delete، اونو فعال کردم و حذف شد همه چی
شروع کردم به کاری که میخواستم، به کاری که قرار بود دوتایی انجامش بدیم، دوتایی پیش بریم، دوتایی زندگی کنیم، دوتایی بخندیم و گریه کنیم، نه قرار نبود گریه توش باشه، فقط خوشحالی و خنده
میدونی چند روز بود دلم برای صداش تنگ شده بود، نمیخواستم درگیر کنم ذهنمو، نمیخواستم برگردم، میخواستم به حرف عقلم گوش بدم، دلمم گناه داشت ولی خودم بیشتر گناه داشتم، اره با واقعیت روبرو شدم بالاخره، البته واقعیت خیالی عقلم
خیلی مقاومت کردم نرم سمتش نشد، نشد که نشد
وقتی صداشو گوش کردم، انگار قلبم جون گرفته باشه، یخ دورشو بشکنه، اینطوری زنده شد
برای اولین بار تو عمرم بی اختیار اشک ریختمخوب که فکر کردم دیدم اون اول، Shift رو نزده بودم
-
- تا الان کسی بغلت کرده؟؟
یا
نشسته پای حرفات؟؟؟؟
.بغل؟؟؟
عجیب حرف میزنی؟!
اره راستش خودم
بعضی وقتا این قدر محکم خودمو بغل میکنم
مهره های کمرم درد میگیره
ولی نمیخوام خودمو ول کنم
چون میترسم یکی از دستم خودمو بکنته ببرتم
کجا؟
.بین خودشون
چون خیلیا رو بردن
تو جمعشونو و کفتار تحویل دادن
بعضیام لاشخور خور؟
-لاشخور خور دیگه چیه؟؟؟؟
اونایین که از بستی استادن
استخوناتم میخورن
ضرب المثلشونم اینه که:
مااگه گوشت همو هم بخوریم از استخون هم که نمیگذریم که!
سخته این که خودت باشی
سخته این مسیر که داره تنها میری
ولی بذار وجدانت راحت باشه
بذار خودت باشی
هر چند میون جمعی ولی تنهایی
هر چند بعضی جاها سکوت میکنی و
سکوتت صدای بلندی داره
ولی بدون که ماهم خدایی داریم!
اون میشنوه
-؟؟؟؟
.پای حرفامم نشستن اره
دفترام،دونه دونه داره پر میشن
دیگه واس خودم یه پا جزوه نویس شدم
مینویسم،مینویسم و مینویسم
اروم نمیشم چون هر جا میخوام تمومش کنم یه چی دیگه میاد تو ذهنم
خب بسه دیگه
کاری نداری؟!
-نه فقط ولم کن؟!
.چی؟؟؟
یادت رفته خودتو بغل کردی؟؟؟؟
- تا الان کسی بغلت کرده؟؟
-
دو ساعت وقت گررفت برای من کنکوری خیلیه..موافقم
اما میدونی چیه ارزوهامه
تا پنج دقیقه اول ۱ ارزو بیشترنداشتم
ب دوستام و رفیقام فک کردم ارزوهام زیاد شدن
کاش ارزوی هممون براورده شه
کاش بدونیم چی میخوایم و برای چی تلاش میکنیم
کاش...
#شیشه ارزوها