خــــــــــودنویس
-
جیکوب کوچک قصه ی من
در دنیای نوشته شده در دستانم
راه میرفت و در و دیوار را نگاه میکرد
رو کرد به ناکجاآباد و گفت
من همینجا هِیبَتَم میشکند
همینجا بغلم کن
جیکوب ، دوباره عذر میخواهم که
کسی بغلت نکرد
اما خب ، تو که ساخته ی فکر منی
وجود خارجی نداری که واقعا ناراحت شوی
بگذار داستانم پرفروش شود
دوباره ؛
دوستدار تو ؛ سجاد -
وقتی که تحمل حقیقت برامون سخت میشه
شروع میکنیم به دروغ گفتن به خودمون و اطرافیانمون
اونقدر این دروغ گفتنو ادامه میدیم تا خودمونم دروغامونو باور میکنیم
ولی یه روزی بهای این دروغ گفتنامونو میبینیم -
جیکوب ، به بهشت نرفته بود
فقط چرت زده بود
در کالسکه
کالسکه چی نعره زد که جیکوب را بیدار کند
جیکوب بیدار شده بود ، اما بدنش سر بود
قفل شده بود
نتوانست پیاده شود
کلسکه چی عصبی شد
پیاده شد
سرش را داخل اتاقک کالسکه کرد
و مثل سگ ، بازوی دست چپ جیکوب را لای دندانش گرفته بود
و فشار میداد و میکشید
خون دست جیکوب به زمین ریخت
چشمانش سیاهی رفت
با پشت دست راست زد در گوش کالسکه چی
کالسکه چی دستش را ول کرد
جیکوب پیاده شد
و همان لحظه شروع کرد به رقصیدن
انقدر رقصید و خونش رفت
تا بیهوش شد
به هوش آمد
در دنیای آهو های سخنگوی
خیلی سوال ها برای جیکوب پیش آمده بود
مثلا اینکه آهو ها چطور اورا معاینه کرده اند
چطور حرف میزنند
چطور لباس دکتر پوشیده یکی شان
شروع به پرسش کرد
و فقط فهمید گوزن ، شوهر آهو نیست
خب ، جیکوب خواست راه برود
دید فقط 4 پا میتواند اینکار را بکند
درمان آهو ها او را هم آهو کرده بود
همینجا شکارچی رسید
شکارچی جیکوب را کشت
جیکوب دیگر بیدار نشد
شاید رفت بهشت
شاید هم جهنم -
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به
خـودتــــــــــــــ(:
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نهکپیکار های بقیه
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن
@SOBHAN-1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب
negaarin / @M-an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر !
@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن
@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین
@zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان
....................................
ازتون خواهش میکنمبه پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگریندارد
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستمDr-acula میم نوشته بود
در بازی "باسرعت پسرخاله شو" تبحـر خاصی داشت؛ من اما دختر خاله ے تازه کارے که پیش از آزمـودن، اعتماد را خطا می دانست
او به شیطان درس می داد و من درس مولا علـی را پس!...دقیقا همان هنگامی که ذهن به یاد می آورد فرموده ی مولاجان را که به اندازه ای که طاقت عذاب داری گناه کن!!!
و هیچ نفهمید کسی حال مرا وقتی هرروز طاقتم برای عذاب کمتر از قبل میشد...هذا من فضل ربی
خدایا شکرت -
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
%(#ff5a19)[پاییز] یک شعر است
یک شعر بی مانند
زیباتر و بهتر از آنچه می خوانند..!پ.ن: سقف ایستگاه اتوبوس
این پست پاک شده! -
یه پشت کنکوری از دیدگاه بقیه 2 جوره.
اولیش:وقتی قبلا نشد چرا فکر میکنه الان میشه؟
دومیش:چه اراده ای داره حتما خیلی هدفشو دوست داره
از دیدگاه خودش چی؟
نه اولی نه دومی
غرق تو عالم خودش و آدمای خیالی توی ذهنش که بعضیاشون طرف دیدگاه اولن و بعضیاشونم دیدگاه دوم!
چه شغل سختیه پشت کنکوری بودن -
نمیدانم در خیالت میگنجد یا نه،باور میکنی یا نه اما هنوز خیالت را در سر میپرورانم...هنوز شبهایم با تو سپری میشود... درعالم رویا دستانت را میفشارم درست عکس واقعیت... واقعیتی که در آن همیشه دیواری ناپیدا بینمان بود و اجازه نمیداد بهم نزدیک شویم... واقعیتی ظاهرا کوتاه اما عجین شده با تمام عمر من.اری در خیالم فقط تو هستی و تاریکی... تاریکی که نور وجود تو آنرا نورانی کرده و هیچکس جز من و تو یا بهتر است بگویم ما آنرا نمیبیند... شاید نباشی اما قلب من هیچوقت از مهرت خالی نمیشود...مهرت عشقت خیالت همچون خون به رگ هایم تزریق شده و در آن جریان دارد. در ذهنت بگنجد یا نه من تورا باور کرده ام ای ستاره دنباله دار آسمان دل من... آری ستاره ی دنباله داری هستی که تا چشم دلم تورا دید تنها و تنها وجودت را آرزو کرد...ای کاش میدانستم کجایی و یا از کدامین جهان بر قلب من فرود آمدی... آرزویت را دارم آرزوی ثانیه ای دیدارت را... ای ماندگارترین ماندگار تو را در کجا جست و جو کنم درحالی که پاهایم بدون تو توان پیشروی ندارد.ای همه کس روزهای بی کسی ام تورا چه خطاب کنم هنگامی که در کلام نمیگنجی... از آن روز که چهره ات را به من نشان دادی درست از ثانیه ای که با حضورت تنهایی هایم را پر کردی از مرز کلام گذشتی و بی انتها شدی... بی انتهایی که بی پایان بودنش را به رخ من و دنیا میکشید... ژرف نگاهت را به هیچ اقیانوسی نمیتوانم شبیه کنم و شیوایی کلامت مانند آتشی بود که بر خرمن دل من افتاد تا آنرا از تاریکی و سردی نجات دهد... تا نگذارد روحم یخ بزند و همانند مرده ای متحرک زندگی شیرین پیش رویم را بگذرانم... ای قرار بی قراری هایم نام تورا چه بگذارم درحالی که هیچ نامی نمیتواند تورا وصف کند... نمیدانم در خیالت بگنجد یا نه... تو گویی نوازنده ای بودی که به آهنگ مرگ پایان دادی و شور زندگی را نواختی... با هر فراز و فرود نت های جادویی موسیقی ات بذر امیدی در بیابان بی انتهای زندگی ام کاشته شد... ای مهربان باغبان زندگی ام کجایی که بی تو تمام بذرهایی که خودت آنها را کاشتی از بی مهری خشک شده اند و یکصدا تورا میخوانند کجایی که تک تک غروب های بی هدف زندگی ام به امید دیدن آن نگاه گیرایت سپری میشود کجایی که بی تو کودک نوپای زندگی ام راه رفتن را از یاد برده و غزل زندگی به نوای بی روح مرگ تبدیل شده است کجایی که...
️
️اولین پست... غزل...
-
ی روز افکارم از دستم در رفت،و داشتم حرفایی مبزدم ک نباید.
توی کوه بودم هوا خیلی سرد بود،باد شدیدی بود.چشمم افتاد به این سنگ و دو گیاهی ک توشه....
شاید اگ گیاهه احساس داشت داد میزد خدایا اخه از وقت تولد توی اسارت و تاریکی؟این همه گیاه اطراف.
این گیاه بیرون بود اون باد نابودش میکرد....
اروم باش بنده خدا.توی هرشرایطی هستی....
اروم باش ک خدا حواسش بهت هست.
اروم باش که حتی جایی واسهت نذاشته باشن واست ی تختع سنگ رو سوراخ میکنه،خاک میریزه و آب و رشدت میده
اروم باش،شاید بقیه رشدت رو نبینن ولی وقتی سر بیرون میاری ک ریشه های قوی داری ک دیک ب راحتی اسیب نمیخوری
اروم باش،این مرحله سخت ترینشه تا اماده شی،سنگو جا بذاری دیگ چی میتونه متوقفت کنه
آروم باش به سمت نور و دریچه بیا..... -
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ!
باور ناید که عاقل گشته ام..! -
@amir-bernousi در خــــــــــودنویس گفته است:
-چرا نمیخونی؟ -اینجا رو امضا کن -امسال دیگه موفقیتش حتمیه -حواست باشه داریم این همه هزینه میکنیم -چرا نمیخونی؟ -چرا نمیخونی -چرا نمیخونی؟ .....
اینا همه ی صداهایی بود که تو سرم میپیچید، مثل یه غار، همش منعکس میشدن و تکرار میشدن، لحظه به لحظه حالم بدتر میشد، تنفرم از خودم بیشتر میشد، ضربان قلبمو حس میکردم که داره به بدنم لرزه میندازه
نمیدونسم چیکار کنم، بوی خودم اذیتم میکرد، هیچوقت خودمو نتونسم ببخشم، به خودم اومدم دیدم جای ناخنام تو کف دستام افتاده، تازه داشت دردش شروع میشد
دوست داشتم داد بزنم، یجوری داد بزنم که صدام بگیره، تشتو پر از آب کردم، هرچی توان داشتم تو آب داد زدم، چشام قرمز شده بود، از دیدن چشام تو آینه ترسیدم، مثل یه قاتل شده بودم، قاتل کسی که جای التماسش برای زندگی تو کف دستام جا مونده بود
میخواستم گریه کنم، اما گریم نمیومد، هر لحظه بیشتر تنفر از خودم مثل ضربان قلبم بیشتر میشد، اما مثل همیشه یه صدایی بهم میگفت همه چی درست میشه
به شرایطم نگاه کردم، دیدم هیچی درست بشو نیست، چرا امید الکی به خودم بدم؟ چرا خودمو امیدوار کنم به آینده؟
-نمیتونی تو کاری بکنی -چرا نمیخونی؟ -چرا کاری نمیکنی؟ -چرا حالتو خوب نمیکنی؟
کلید زندان دستمه، ولی انگار به زندان عادت کردم
صدای خِرخِر گلوم وقتی نفس میکشم، گوشمو اذیت میکنم، چندبار سعی میکنم گلومو صاف کنم تا درست شه ولی وقتی گلوم صاف میشه، گوشم به خِرخِر عادت کرده
تو آینه اتاقم یه نگاهی به خودم میندازم، تک تک اعضای صورتمو وارسی میکنم، به چشمام که میرسم بیشتر وقت میذارم، با صدای توی مغزم همخونی میکنم
" میبینم صورتمو تو آینه، با لبی خسته میپرسم از خودم، این غریبه کیه از من چی میخواد، اون به من یا من به اون خیره شدم ....."حواسم به صدای مادرم که با خواهرم داره حرف میزنه پرت میشه
" نه مرسی، اگه تونستی یه کیلو گوجه بگیر"
بعد بابامو صدا میزنه و میگه که ببینه تو یخچال چی ندارم
از اون طرف خواهرزادم به مامانم میگه میخوام با مامان حرف بزنم، گوشیو که به زور میگیره از مادرم و سریع داد میزنه :
" مامان دارن، دارن براشون نگیر"
صدای قهقهه های مادر پدرم باعث میشه یه لبخند بزنممیشینم رو صندلی اتاقم، همیشه آرزوم بوده که روی این صندلی درس بخونم ولی بالشتمو بهش ترجیح دادم
سرمو به دیوار تکیه میدم و حولمو بیشتر دور خودم میپیچم، به سه کنج اتاقم خیره میشم و یه صدایی دوباره شروع میکنه به سوال پرسیدن :
" بَسِت نیس؟ ینی میخوای به خودت و بقیه بفهمونی که انقدر بی عرضه ای؟ خجالت نمیکشی از سِنت؟ انقدر بچه نباش، مسئولیت زندگیتو ... "
زیر لب میگم خفه شو لطفا، همه چی درست میشه و خودِ تو هم که میدونی من میتونم، ولی باز شروع میکنه
" این همه سال بیکار بودی، حداقل برو یه کاری کن که.... "
همین حین با خودم تو ذهنم تکرار میکنم :
" تو یه منزویِ مردم گریزِ قاتلِ روان پریشِ بی مسئول نیستی، تو ......"
-
صدای قلبی ک رو مخه
وجودی ک رومخه
تصمیمات رومخ
زندگی رو مخ
آدما رو مخ
کارا رو مخ
زندگی که باید دنبالش بدویی اگ وایسی براش اهمیتی نداره تو حتی اگرم بمیری دنیا به گذر خودش ادامه میده
زندگی بدون توهم زندگیه دنیا بدون توهم میچرخه
چرا اینجوری میکنی؟
چرا درک نداری؟
آیندت کجاس؟رویاهات کجان؟چ هیچی نمیگی؟متنفرم از همین حس همین حسی که ریشه نداره حسی که بی دلیل داره روح و روانتو از بین میبره خو به درک همینو میخوای دیگه
چرا خدارو نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون رفیق همیشگیت کجاس؟؟؟؟عقایدت کجاان؟چرا مثل مرده متحرکی؟چرا برای همه مشاوره ها عالی میدی به خودت ک میرسی جا میزنی؟خسته نشدی؟؟؟
مگه نمیگی هیچوقت دیر نیست مگه عاشق شروع دوباره نبودی خو شروع کن خودتو ثابت کن تنها خواهشم همینه چقد رمان میخونی چقد تو فکری بابا به ولا بسه دیگه بیا اینور هرچیزی حدی داره خسته شدن آدمای دورت، راستی اصلا کجان؟چرا نیستن؟هوووووووف به خودت خیانت نکن
آیندتو بساز و مثل قبل به خودت افتخار کن اگه تلاش نکنی چه بخای چه نخوای دنیا حذفت میکنه رشد کن و به آیندت فکر کن قرن داره تموم میشه نزار آخرش اینجور تموم بشه نزار بقیه ازت برا رسیدن به رویاهاشون استفاده کنن آدما یهویی میان یهویی میرن بزار یهویی خوب بری بزار دنیا خسته بشه تو جا نزن تو از پا در نیا
شنبه ی فردات اومد الان خودتو ثابت کن نه فردا المپیاد افتضاح گذشت مهم نباشه وقت هس! نوبت اول افتضاح بود اشکال نداره میگذره !خدارو نداری اشکال نداره اون تورو داره برو سمتش که بیاد سمتت از همینجا شروع کن میگذره ولی میگذره تابگذره...
جهاد کمکم کن#برای خودم
زندگی با تغییر زاده میشه [۹۹/۱۲/۲۳] -
نویسنده: Bitsy
.
-دارم خواب میبینم.توخواب نشستم توی ساحِلِ جزیره متروک.دوراز هَمه.دارَم به آخرین خوابی که دیدم فِکرمیکنم.
-داره کَم'کَم سیاه میشه عآسِمون.مآه هنوزنیومده.امّایدونه سِتاره که همیشه توی خوابام زودتراز بقیه سِتاره ها پیداش میشُدتوعآسِمون ازاون بالاداره نگام میکنه☆
چیزی نمیگم.نگام میکنه ومیخنده:)
بهش میگم:"راسته ستاره هاوقتی دلشون تنگ میشه؛لبخندمیزنن؟
هیچی نمیگه.فقط خاموش واسم چشمک میزنه✧^^
یهویدونه نهنگ از تودریامیادمیشنه کنارم.خستس انگار.ازگردنش عرق چیکّه میکُنه.
بهش میگم:"lطُl همون نَهَنگ تَنهایِ معروف نیستی؟هَمونی که هرروزدِلبَرشوصِدامیزنه؟اونقدربلندکه هیچکی نمیشنوه؟
میگه:"lطُl شنیدی؟
میگم:مَن هَمیشه توخوابام صِدای lطُl رو میشنوم.چقدرقشنگ صدامیزنی دِلبَرتو
بهم میگه:چرا ماه هنوز نیومده؟اون ستارهه چن وقته منتظرشه.هرشب همین موقعامیاداین بالاتنهایی واسه ماهش آهنگ میخونه.موقع آوازخودنش هم هی ماهشوصدامیزنه.غم داره صداش.✧
بهش میگم:"lطُl صداشومیشنوی؟
میگه:"هیس!نگاچقدرقشنگ داره اسم ماهشوصدامیزنه!🪐
میگه:"کاشکی منم ماه بودم.اونوقت همه عآسِمونو مال خودم میکردم.همه عآسمون با همه ستاره هاش.
میگم:"امّا اگه من ستاره بودم،دلم نَ عآسِمونومیخواست نَ بقیه ستاره هاشوl:
میدونی وقتی یه ستاره حواسش فقط پرته ماهه نورش انقدرزیادمیشه که چشم ماهومیزنه.اونوقت ماه روشوبرمیگردونه ازشو ستاره .....
ستاره از غصه خاموش میشه.:|
نهنگه بهم نگاه میکنه.میخنده.لباش خشکه.چشماش قرمزه...
بهش میگم:"تَشنَتِه نهنگ؟"
رَدِّ نگاهشواز ازستاره ای که هنوزداره میخونه میگیره تا میرسه به ترقوه من.میگه :"اون پروانه بنفشی که نشسته روش خیلی قشنگه"
دستمومیزارم رو گردنم.میگم:"پروانه خیلی وقته رفته..."
توهم داری خواب میبینی.
میگه:"کجارفته؟"
میگم:چندوقته تویه تارعنبکوت گیرافتاده.یه تارعنکبوت گوشه اتاقِ طُ.
میگه:"هنوززندس؟"
میگم:"پروانه من حواسش پرت عنکبوته..:)
میگه:"عنکبوته هنوز اونو نکشته؟
میگم:"پروانه رفته زخمای عنکبوتوببنده.بالشوبکشه رو تَنِ زخمی عنکبوت.رفته تاعنکبوت سرشوبزاره روپاهاش و اون براش آواز بخونه¯·♪
میگه:"امّاپروانه آخرش میمیره هآ!"
میگم:"اگه عنکبوت بیداربشه؛اگه پروانه رو ببوسه؛پروانه هم یادش میره ازعنکبوته چقدر فاصله داره...اونوقت جفتشون زنده میمونن
-نهنگه دستشودرازمیکنه سمت ستاره..نمیتونه بهش برسه.....
میگه:"اگه من ماه بشم اون ستاره مال من میشه؟"☆
به تَنِ بنفش و عآبیِ بی رمقش نگاه میکنمو میگم:"اسمت چی بودنهنگ؟
میگه:"من اسم ندارم.من که کسی منتظرم نیست.اسم میخوام چیکار؟...
میگم:"اون ستارهه منتظرته.میخوای اسمش باشه برا lطُl؟
میگه:"دیوونه!اون خودشم اسم نداره..l:
دستمومیزارم رو ترقوم و پروانهه پرمیکشه سمت ستاره..☆
روموبرمیگردونم تااسمموبدم به نهنگه...
رفته.دیگه صدای گریه اش هم نمیاد.بالمومیکشم به جای رَدِّ زخمی به جامونده از تنش.سرمومیگرم بالا.
ستاره پرنورترشده.
[یدونه ماه وایستاده کنارش]
.سرشوگذاشته روپاهاش.داره به صدای ستاره گوش میده.ستاره اسم نهنگه رو صدامیزنه و ماه رو میبوسه...
ماه از اون بالابهم نگاه میکنه و میگه:"چقدرصدات قشنگه پروانه!
مَن تازه از خواب بیدارشدم.میشه ببوسمت؟:)♡
~l₀₀:₀₀l~
پ.ن:امااگه اون ستاره بود...چشم ماهشومیزد...
اگه ماهش حواسش ب ستاره هانبود...یاصدای اهنگشو میشنید...شایدچشمشومیبست و سرشومیزاشت رو پاهاش وخوابش میبرد...🪐:|
پ.ن:اگه عنکبوته پروانه رو ولش کنه...میتونه هنوزم بهش lمیمlبده ؟
پ.ن:دنبال ماهتون نرید.فقط شباعاروم صداش بزنید تو اهنگتون...هروقت صداتونوشنید.هروقت ازخواب بیدارشد...خودش پیداتون میکنه ^^ -
امشب از همان شب هاست
که نمیدانم حالم خوب است یا نه
که نمیدانم دلتنگ هستم یانه
امشب از همان شب هایی ست که هم دوست دارم گریه کنم و هم دوست دارم بی تفاوت باشماما نمیدانم این چه دردیست که من را گرفتار کرده است
آخرین پایان هفته ی یک قرن
قرنی که درآن تمام غم هایت شادی و شادی هایت غم شدند
قرنی که شب و روزت برای رسیدن به همان فردای امروزت بود
قرنی که همه ی مارا پست کردقرنی که مردم درآن هرکدام درد داشتند
قرنی که درد هایش بوی تنفر میدادقرنی که شادی هایش ثانیه میگذشت و دردهایش یک عمر
قرنی که درآن همه همدیگر را ترک کردیم
پراز حسرت ،پراز آدم های رفته،پراز وجود خالی، پراز پشیمانی!قرنی که همه ی مارا خسته کرد
قرنی که یک قرن طول کشید...!
-
قسم به تلخي اخرين لبخند و قسم به تلخي ثانيه هايي كه بي تو سپري شد...قسم به اهي كه بعد از رفتنت بر زبان جاري شد و قسم به داغي كه بر جگرم ماند...قسم به دوري دستانت و سردي دستانم...قسم به تنهايي هايم و قسم به دانه به دانه اشكهايي كه بي اختيار سرازير شدند...قسم به ويرانه هاي وجودم...قسم به تكه هاي قلبم...قسم به تلخي لحظه خداحافظي...قسم به خنده هايي كه تلختر از زهرند...قسم به چشمان گريان...قسم به قلب پريشان...قسم به نگراني هاي مادر...قسم به دلتنگي ها...و قسم به قلم كه لحظه به لحظه ي نبودنت را ثبت كرد...قسم به ان ثانيه اي كه از شوك و ناباوري خشكم زده بود...قسم به تمام دردها...چه قبل از تو چه بعد از تو...قسم به مرده هاي زنده...و قسم به يگانگي چشمان و نگاهي كه نه تكرار ميشود و نه تكراري ميشود...و قسم به عظمت خدايي كه چرخ فلك را ميگرداند و ادمها را بر سر راه يكديگر ميگذارد...و قسم به دردهايي كه درمانند...قسم به پاكي گل و قسم به عمر كوتاهش...و قسم به تو كه...
بي تو با سردترين حالت دنيا چه كنم؟
بي تو با تنگي اين دل تنها چه كنم؟
بي تو شوريده ترين شاعر اين شهر منم
بي تو ديوانه ترين عاشق اين شهر منم
بي تو با تلخي اين لبخندها
با ارامش طوفاني شبها چه كنم...
بماند يادگاري...غزل....
-
صدای قلبی ک رو مخه
وجودی ک رومخه
تصمیمات رومخ
زندگی رو مخ
آدما رو مخ
کارا رو مخ
زندگی که باید دنبالش بدویی اگ وایسی براش اهمیتی نداره تو حتی اگرم بمیری دنیا به گذر خودش ادامه میده
زندگی بدون توهم زندگیه دنیا بدون توهم میچرخه
چرا اینجوری میکنی؟
چرا درک نداری؟
آیندت کجاس؟رویاهات کجان؟چ هیچی نمیگی؟متنفرم از همین حس همین حسی که ریشه نداره حسی که بی دلیل داره روح و روانتو از بین میبره خو به درک همینو میخوای دیگه
چرا خدارو نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اون رفیق همیشگیت کجاس؟؟؟؟عقایدت کجاان؟چرا مثل مرده متحرکی؟چرا برای همه مشاوره ها عالی میدی به خودت ک میرسی جا میزنی؟خسته نشدی؟؟؟
مگه نمیگی هیچوقت دیر نیست مگه عاشق شروع دوباره نبودی خو شروع کن خودتو ثابت کن تنها خواهشم همینه چقد رمان میخونی چقد تو فکری بابا به ولا بسه دیگه بیا اینور هرچیزی حدی داره خسته شدن آدمای دورت، راستی اصلا کجان؟چرا نیستن؟هوووووووف به خودت خیانت نکن
آیندتو بساز و مثل قبل به خودت افتخار کن اگه تلاش نکنی چه بخای چه نخوای دنیا حذفت میکنه رشد کن و به آیندت فکر کن قرن داره تموم میشه نزار آخرش اینجور تموم بشه نزار بقیه ازت برا رسیدن به رویاهاشون استفاده کنن آدما یهویی میان یهویی میرن بزار یهویی خوب بری بزار دنیا خسته بشه تو جا نزن تو از پا در نیا
شنبه ی فردات اومد الان خودتو ثابت کن نه فردا المپیاد افتضاح گذشت مهم نباشه وقت هس! نوبت اول افتضاح بود اشکال نداره میگذره !خدارو نداری اشکال نداره اون تورو داره برو سمتش که بیاد سمتت از همینجا شروع کن میگذره ولی میگذره تابگذره...
جهاد کمکم کن#برای خودم
زندگی با تغییر زاده میشه [۹۹/۱۲/۲۳]این پست پاک شده!