Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 75.3k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • officer kO آفلاین
    officer kO آفلاین
    officer k
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط officer k انجام شده
    #1546

    سخت ترین بخش تلاش کردن اینه که تهش به این برسی که نکنه نمیشه
    حسی که هروز خدا بهم دست میده
    نمیدونم چجوری میشه درمانش کرد
    ولی انگار گیر کردم توی یه دور باطل
    انگار قرار نیست از مرحله جلو تر برم
    زنجیر چرخم بریده اصن
    جلو خودمو میگیرم
    میگیرم
    میگیرم
    ولی تهش یکی دست میزاره روی شونم
    میگه ببین...خودتی..دست وپا نزن
    و منی که مات میشم
    از احتمال اینکه حق با اون باشه
    از......بیهوده بودنم
    خستم
    خیلی خسته
    کل وجودمو گرفته
    اگه الان میگفتن میخوای بمیری یا ادامه بدی...اولی رو انتخاب میکردم
    حس میکنم نمیکشم
    یکی یکی رنگام دارن از دست میرن
    به زور سر پام
    تحمل غصه ندارم....
    شاید اگه آهنگام نبود
    اگه فکرام نبود
    خیلی وقت پیش از پا در اومده بودم
    ولی اینا سخت نیست
    دیدن سختی کشیدن عزیزامه که سخته
    اینکه میخوام کمک کنم ولی نمیتونم
    میخوام کمک کنم ولی نمیشه
    حتی بعضیاشون جوری با حقارت نگاهم کردن که با خودم گفتم مگه منو چجوری میبینه؟...نمیفهمه چقدر مهمه؟
    و دیگه کاری باهاشون نداشتم
    فقط درداشونو دیدم و غصه خوردم
    .
    .
    همه‌ی اینا به کنار.....
    همه‌شون.....
    الان فقط چندتا چیز مهم توزندگیم هست
    همون چندتا هم واسه‌م کافیه
    همونارو دارم که هنوز اون نور باریک ته قلبم هست
    .
    درون آینه‌ی روبه رو چه میبینی؟
    تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی؟

    □◇□

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    6
    • اهوراا آفلاین
      اهوراا آفلاین
      اهورا
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط اهورا انجام شده
      #1547

      امروز صبح وقتی از خواب بیدارشدم
      باید وقتی از صف خسته کننده نونوایی برمیگشت منم میز صبحونه رو آماده میکردم نه اینکه توی رختخواب باشم هنوز
      کلی خوابم میومد ولی به زور بلند شدم، قبل از همه چیز سماور رو روشن میکردم
      رفتم صورتمو شستم خودمو جلوی آینه مرتب کردم موهامو شونه کردم
      رفتم تو کمدم و لوازم آرایشامو اوردم
      رفتم جلوی میز آرایش عکس بزرگشو دیدم که کنارش روبان مشکی خورده بود .. لباس خودمم مشکی بود
      تازه دلیل خیس بودن بالشتمو وقتی از خواب بیدارشدم فهمیدم 🙂
      اره دوباره یادم رفته بود
      دوباره حس کردم هستی
      30 روزه گذشته ولی هنوز بعضی روزا که بیدار میشم منتظرم با نون گرم برگردی ، آیفون رو بزنی وقتی گوشی آیفون رو بردارم بگی :
      الاغ این وقت صب کسی بجز من میاد در خونه ؟😂

      میام پیشت .. مطمئن باش ایندفه اگه چند دقیقه دیر تر بهم سر بزنن خونریزی مچ دستم منو میاره پیشت 🙂

      قطعه ای از "فرهاد"

      1.png

      اهوراا 1 پاسخ آخرین پاسخ
      6
      • اهوراا اهورا

        امروز صبح وقتی از خواب بیدارشدم
        باید وقتی از صف خسته کننده نونوایی برمیگشت منم میز صبحونه رو آماده میکردم نه اینکه توی رختخواب باشم هنوز
        کلی خوابم میومد ولی به زور بلند شدم، قبل از همه چیز سماور رو روشن میکردم
        رفتم صورتمو شستم خودمو جلوی آینه مرتب کردم موهامو شونه کردم
        رفتم تو کمدم و لوازم آرایشامو اوردم
        رفتم جلوی میز آرایش عکس بزرگشو دیدم که کنارش روبان مشکی خورده بود .. لباس خودمم مشکی بود
        تازه دلیل خیس بودن بالشتمو وقتی از خواب بیدارشدم فهمیدم 🙂
        اره دوباره یادم رفته بود
        دوباره حس کردم هستی
        30 روزه گذشته ولی هنوز بعضی روزا که بیدار میشم منتظرم با نون گرم برگردی ، آیفون رو بزنی وقتی گوشی آیفون رو بردارم بگی :
        الاغ این وقت صب کسی بجز من میاد در خونه ؟😂

        میام پیشت .. مطمئن باش ایندفه اگه چند دقیقه دیر تر بهم سر بزنن خونریزی مچ دستم منو میاره پیشت 🙂

        قطعه ای از "فرهاد"

        اهوراا آفلاین
        اهوراا آفلاین
        اهورا
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #1548

        @سجاد-ذوالفقاری

        ادامه ای از :
        https://forum.alaatv.com/post/2249423

        1.png

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        1
        • A آفلاین
          A آفلاین
          Alzahra
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Alzahra انجام شده
          #1549

          حالم اصلا خوش نیست
          انگار که از بلندی سقوط کرده باشم
          خاطرات این چند سالو همش ورق میزنم
          نمیدونم دنبال چی اَم ......
          شاید دنبال یه نشونی واسه حال بد امروزم
          اما تنها چیزی که تو این بین پیدا کردم ، بلندی های زیادی بود که از همشون سقوط کردم
          فهمیدم که هیچ وقت طعم شیرین پروازو نچشیدم و هر بار فقط سقوط کردم ،
          شکستم و دوباره از نو شروع کردم
          البته شاید بی انصافی باشه که بگم هیچ وقت پرواز نکردم دارم ورق میزنم این مغز رو و میبینم که پارسال همین موقع ها یکم بعد تَرِش چه حال خوشی داشتم ، چه پروازی ، اما ، سقوط کردم
          شاید مشکله از منه
          شاید این منم که پرواز بلد نیستم ......نمیدونم
          گُنگم و همین طور خسته
          پاهام فلج شده
          فک کنم حکم راه رفتنم هم داره باطل میشه ..
          وقتی یکی برام از طعم شیرین پروازش میگه ذوق میکنم و سقوط میکنم اما این بار در دلم ....
          میبینی.....
          حتی نمی تونم پرواز رو تصور کنم .....نمیتونم
          اینم حکایت ماس ، هرکسی قصه ی خودشو داره
          چشمام توان باز شدن نداره
          فک کنم بعد از این سقوط دیگه دووم نیاره..
          شاید دیگه باز نشه

          [دست نوشته های مغز گنگ من ]✨️

          اخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره ...

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          5
          • M.ShajarianM آفلاین
            M.ShajarianM آفلاین
            M.Shajarian
            تجربی
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #1550

            متنی که در فراز قله اندوه به کاغذ امد
            🖤

            دوست!!!!!

            مدهوش و سرگردان بر طنین گوش نوازت گوش میکنم و بی حال و با دلی به رنگ سنبل مشکینم، ایام سوگواری و شوریده حالی را سر میکنم. در موسم سرمای سوزناک زمستان بی لباس و برهنه ، در خانه ات باز کرده و بیرون از خانه ، دستانم بر زمین نهاده، فریادی کشیدم تا خالی شوم!!.

            اکنون چند ماهی است رنگی به رخسار ندارم و شب و روزم ولگردی در کوی و برزن های شهر است. رشته دوستی مان گسسته شد و خیمه دوستی مان ویرانه ای شد و من بر این ویرانه هنوز سکنا گزیده ام.
            تنه درخت دوستی مان شکست و من نیز چند مدتی است کمرم شکسته و اکنون همچون پیران با مویی سپید و در انتظار دیدن بار دیگر تو پرده می درم و بی تابم!!! اما زینهار که موسم این دوستی مدت هاست که به فرجام خود رسیده!!

            لحظه به لحظه فراق من و تو، ثانیه به ثاینه با هم بودنمان را برایم شیرین تر می کند و با خاطره های دل انگیزمان، دیده هایم ز مروارید بی رنگ لبریز میگردد و بر گونه هایم روان می شود.

            سال های بسیار گذشت و در موسم پیری و بیماری و خذلان، در انجایی که چندی پیش آرمیده ای و خانه دومت را بنا نهادی، به زحمت حضور یافتم. نشستم و همان گونه که با طراوت و شادی برایت مینواختم و وجود نازنیت را به وجد میاوردم، همان گونه نواختم و از چنگ روزگار رند و غم هجران تو رهایی یافتم و سودای یافتن دوباره ات برایم سهولت یافت!!!!

            Farhad

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            6
            • revivalR revival

              متن جایگزین
              کلاس نهم ک بودم ی معلم هنر داشتیم،از اول کلاس تا اخر فقط کارش حرف زدن و فحش دادن ب خطم بود،یکسال تمام فکر شب و روزم این بود انقدر خطم خوب شه ک جواب همه ی تحقیراشو بدم،مهر سال بعد وقتی با همه ی بغض و کینه و... رفتم ک بهش بگم ک... دیدم اعلامیه اش روی در مدرسه بود!

              M.ShajarianM آفلاین
              M.ShajarianM آفلاین
              M.Shajarian
              تجربی
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #1551

              revival 🖤

              Farhad

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              0
              • پ آفلاین
                پ آفلاین
                پنیرک
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #1552

                تق تق تق.
                +سلام خانم فلانی خوبین؟
                -سلام امین خوبی عزیزم؟ سلامتی؟ آقای ایکس رو میشناسی معلم ششمت بود؟ دخترش امسال دوازدهم بوده هویت رو افتاده یه کتاب هویت می خواست. فردا امتحانشه. مال دختر خودم رو که همون موقع امتحان داد انداخت دور. آقای ایکس هم گفت امین رو خیلی دوست دارم برو از امین کتابش رو بگیر.
                +هویت؟ باشه برم ببینم پیداش می کنم یا نه.
                A few moments later
                +بفرمایید خانم فلانی. به آقای ایکس سلام برسونین.
                -دستت درد نکنه عزیزم. خداحافظ.
                +به سلامت.
                A few moments later - too khonamon
                مامانم: امین دیدی چه دروغی گفت؟!
                -ها؟! دروغ؟!
                -هویت رو واسه آقای ایکس نمی خواست. واسه دختر خودش می خواست که همه درسارو ثبت نام کرده واسه ترمیم معدلش. سه چهار روز پیش امتحان ریاضی داد. هفته قبلشم که فیزیک و زیست بود الانم رسیده به هویت.
                -خو چه دروغ گفتنی داشت؟ ما که ۲۰ ساله همسایه روبرویی همه چی زندگی همو می دونیم. چرا دروغ گفت؟
                -چون فکر می‌کنه دخترش هویت ۱۲ آورده پاس شده بده. اون روز پیش ما همسایه ها می گفت: آخه دیگه هویت چیه که آدم کم بیاره!
                -اگه همون روز بهش می گفتی من هویتو با ۱۳.۷۵ پاس کردم دیگه الان دروغ نمی‌گفت.


                همون تکنیک معروفه دیگه. می خوای یه چیزی رو واسه بقیه بگی. اما اصلا روت نمیشه بگی در مورد خودته. چیز خاصی نیستا. تو ذهنت بزرگش می‌کنی و فکر می کنی اگه بقیه بفهمند چنین میشه و چنان میشه. پس میگی:« راستی من یه دوستی داشتم که همیشه ...». از یه دوست خیالی که وجود نداره مایه میذاری و ویژگی خودت رو میچسبونی بهش.
                هر وقت یه همچین چیزی دیدین و حتی فهمیدین دروغه، لبخند بزنین. واکنشی داشته باشین که نشون بده دروغه رو باور کردین. بعد تو خلوتتون به حماقت انسان ها بخندین!
                حماقتی که هممون یه جایی داشتیم. فکر کردیم من چقدر فلان ویژگیم بده. نباید هیشکی در موردش بدونه. فقط من اینطوریم. اصلا چرا فقط من اینطوریم؟!
                کافیه از فضای ذهنتون یه کم فاصله بگیرین. دنیای اطراف رو خوب بگردین و خوب نگاه کنید. دنیا خیلی بزرگه. حداقل میلیون ها نفر اون بیرون مثل تو وجود داره. چرا می‌ترسی و تظاهر به چیزی که نیستی می‌کنی؟

                idina_menzel_-_let_it_go.mp3
                Don't let them in, don't let them see
                Be the good girl you always have to be
                Conceal, don't feel, don't let them know
                Well, now they know

                Let it go, let it go
                Can't hold it back anymore
                Let it go, let it go
                Turn away and slam the door
                I don't care what they're going to say
                Let the storm rage on
                The cold never bothered me anyway

                It's funny how some distance makes everything seem small
                And the fears that once controlled me can't get to me at all
                It's time to see what I can do
                To test the limits and break through
                No right, no wrong, no rules for me
                I'm free

                آهنگ let it go. از انیمیشن frozen 2013. که همین موضوع تظاهر و تلاش برای پوشاندن نقص ها رو به زیبایی نشون داده.
                #شهریور ۱۴۰۱ یک روز قبل از امتحان هویت

                اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا ... به باباش می‌گم! والا!

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                9
                • M.ShajarianM آفلاین
                  M.ShajarianM آفلاین
                  M.Shajarian
                  تجربی
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #1553

                  PhotoCache_1665773199571.jpg

                  بماند به یادگار
                  1401
                  مهر ماه....
                  22!

                  Farhad

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  6
                  • Zeinab SiriZ آفلاین
                    Zeinab SiriZ آفلاین
                    Zeinab Siri
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #1554

                    IMG_20221008_083841.jpg

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    9
                    • Zeinab SiriZ آفلاین
                      Zeinab SiriZ آفلاین
                      Zeinab Siri
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #1555

                      IMG_20220820_033128.jpg

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      5
                      • Zeinab SiriZ آفلاین
                        Zeinab SiriZ آفلاین
                        Zeinab Siri
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #1556

                        IMG_20220903_200733_407.jpg

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        5
                        • Zeinab SiriZ آفلاین
                          Zeinab SiriZ آفلاین
                          Zeinab Siri
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #1557
                          این پست پاک شده!
                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          0
                          • Zeinab SiriZ آفلاین
                            Zeinab SiriZ آفلاین
                            Zeinab Siri
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #1558

                            IMG_20221015_204703.jpg

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            7
                            • Zeinab SiriZ آفلاین
                              Zeinab SiriZ آفلاین
                              Zeinab Siri
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #1559

                              IMG_20220829_000050_416.jpg

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              3
                              • پرستو باباییپ آفلاین
                                پرستو باباییپ آفلاین
                                پرستو بابایی
                                فارغ التحصیلان آلاء
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #1560

                                1660969127405-20220820_070726.jpg

                                آدمی دوام می‌آورد،
                                وَرایِ
                                حدِ
                                تصور

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                5
                                • Zeinab SiriZ آفلاین
                                  Zeinab SiriZ آفلاین
                                  Zeinab Siri
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #1561
                                  این پست پاک شده!
                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  0
                                  • Zeinab SiriZ آفلاین
                                    Zeinab SiriZ آفلاین
                                    Zeinab Siri
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Zeinab Siri انجام شده
                                    #1562

                                    IMG_20221016_201302.jpg
                                    یک شرط اساسی برای پیشرفت عبارت است از امید💫

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    5
                                    • _ آفلاین
                                      _ آفلاین
                                      _F_SSU_
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #1563

                                      2FED9C32-EDB0-4FB3-94FE-DFA9E3D8B950.jpeg
                                      .
                                      .
                                      وَ أنَا أبْحَثُ عَنّی
                                      وَجَدتُکِ..

                                      میفرماد:
                                      در پی خودم بودم
                                      "تو" را
                                      یافتم..
                                      .
                                      .
                                      📍«لوکیشن : استا‌نِ گلستان/ کوه‌ِ افراتخته»

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      8
                                      • N آفلاین
                                        N آفلاین
                                        Nilay
                                        فارغ التحصیلان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #1564

                                        با ترس و نگرانی در رو باز کردم صدای گوش خراش در که نشان از قدیمی بودنش داشت استرسم رو دو چندان کرد.
                                        چشمش که به من افتاد با کنجکاوی زل زد بهم ؛ اخمی روی پیشونیش نشوند ؛ همینطوری قیافش ترسناک و مرموز بود با این اخمی هم که کرده بود این ترسناک بودن رو دو چندان می‌کرد.
                                        _راضی شد؟
                                        با من و من و صدایی که انگاری از ته چاه در می اومد گفتم: نه
                                        چپ چپ نگاهم کرد و اخمش غلیظ تر شد
                                        _پس برای چی اومدی اینجا؟ مگه بهت نگفتم گل های من برای پر پر شدن نیستن ؛ مگه نگفتم اون ها همینطوری عمرشون کوتاه هست با پر پر کردنشون زودتر میکشیشون؟!
                                        فریاد زد: گفتم یا نه؟
                                        +اره گفتید ولی آخه چی کار کنم؟! میگه نمیخواد ، میگه نمیتونه اعتماد کنه
                                        _ مرد باش خودتو بهش ثابت کن مثل من که خودم رو به دریام ثابت کردم، خودمو ، عشقمو ، صداقتمو ......
                                        آخ اگر بدونی چقدر دلم براش تنگ شده ....برای قرص ماه صورتش ، برای بافتن موهاش ولی از همه بیشتر دلم برای صداش تنگ شده..‌.
                                        نمیدونی که
                                        وقتی برام از حضرت مولانا میخوند...
                                        صداش نسیم روی گندم زار بود برام
                                        پر از  آرامش.....
                                        نفس عمیقی کشید و گفت: اینطوری که تو داری پیش میری اون  راضی نمیشه که هیچ فقط روز به روز دارید قاتل تر میشید ... قاتل گل های بی پناه من
                                        این حجم دل رحمی  اصلا به چهره اش نمی اومد
                                        سرم رو انداختم پایین و خواستم یک بار دیگه شانسم رو امتحان کنم گفتم: یعنی هیچ جوره نمیشه؟
                                        داد زد : نه نمیشه ؛ برو و دفعه بعد با خود راضی شده اش بیا .
                                        رفتم تا با خودش برگردم؛ تا با خود راضی شدش برگردم غافل از اینکه قلب پیرمرد ضعیف بود و دلش مثل گل هاش پرپر میزد برای دریاش
                                        رفتم و برگشتم ؛ با خود راضی شدش برگشتم  اما دیگه پیرمردی نبود ....
                                        پیرمرد رفته بود پیش دریاش تا با هم به آرامش برسن.

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        5
                                        • _Biliifti__ آفلاین
                                          _Biliifti__ آفلاین
                                          _Biliifti_
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #1565

                                          امروز نشسته بودم تو آشپزخونه جلویِ یه لیوان چای داغو داشتم فکر میکردم به این که چرا نمیشه!؟
                                          چرا همه چیز سخت میشه وقتی پای "تو" میاد وسط
                                          چرا نمیتونم فکر کنم توهم یکی مثل همه،
                                          توهم یه سایه،یه خیال
                                          لیوان چایی سرد شد،دیر رسیدم سرقرار،چترمم تو مترو جا گذاشتم
                                          به تو که فکر میکنم از همه چی جا میمونم...
                                          یهو به خودم میام میبینم یه غریبه تو پیاده رو بهم میگه کجایی جلو پاتو بپا..شرمنده سر تکون میدم.
                                          تقصیر توعه
                                          این منِ دیوونه که حواسش پرته و انگار تو هواست،اینو تو ساختی!اینو تو خواستی؟هیچ تا حالا منو خواستی؟
                                          یا مثل یه خواب پریشون فقط من تورو میخوام!؟
                                          من تورو میخوام.بد،بد تورو میخوام!
                                          تو خواب تو بیداری،
                                          فقط کافیه بهت فکر کنم که از همه چیز جا بمونم
                                          اتوبوس،حرفای پشت تلفن،نگاهت،صدات،یا باهمه چی محو میشه صدا و بوق ممتَد قلب من انگار یه جایی یه وقتی تصمیم گرفته از تپیدن وایسه
                                          دلم بی قرارت نیست،دلم واست وایساده،تو سکوت!
                                          یه جوری انگار همه چی کند شده،همه چی با آهنگی که پلک زدن تو میسازه،کند شده..
                                          تو منو چجوری میبینی؟!
                                          من تورو شبیه به خیال دور میبینم،با به لبخند رو صورتم کش میاد میدونم قیافه مو مسخره میکنه ولی دست خودم نیست وقتی چشم به چشات میوفته لبخند زدنم میاد.
                                          وقتی جلو تو میشینم کل کثافت دنیا میره پی کارش میشم شبیه بقیه آدما
                                          من وقتی تونیستی آدم نیستم؛یا وقتی تو هستی آدمم
                                          نمیگم خوبه با بد نمیدونم خوبه با بد فقط میدونم من دوتام
                                          باتو یکی؛بی تو یکی دیگه
                                          نمیدونم کدوم یکیمو دوست دارم فقط اینکه دوتا شدم،دیوونه ی تو،دیوونه ی بدون تو
                                          چرا نمیشه؟!
                                          چرا نمیشه پیش تو همون آدم همیشگی باشم که همه میشناسن
                                          چرا وقتی پای تو میاد وسط.. اصلا چرا وقتی اسمت میادصدامو گم میکنم؟!
                                          جلو تو من خودِ خودِ خودمم یا خودِ خودِ خودمو گم میکنم،جلو تو همه اون نقابایی که واسه پنهون کردن خودم ساختم گم میشه...
                                          منی که انتخاب کردم من باشه رو یادم نیست من هیچی یادم نیست
                                          یادم نباشه نمیتونم انتخاب کنم خودم باشم
                                          یادم باشه یه من انتخاب میکردم که وقتی تو چشات نگا کرد زبونش بند نیاد،با صدای خنده هات دلش قنج نره...
                                          چرا نمیشه؟!
                                          چرا همه چیز سخت میشه وقتی پای تو میاد وسط
                                          چرا نمیتونم فکر کنم توهم یکی مثل همه،توهم یه سایه،یه خیال،
                                          لیوان چایی سرد شد،
                                          دیر رسیدم سرقرار،
                                          چترمم تو مترو جا گذاشتم
                                          به تو که فکر میکنم از همه چی جا میمونم..!

                                          لاجرم مست و طربناک و قوی بنیادیم...

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          6
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 80
                                          • 81
                                          • 82
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع