خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
هاعییی بر شما ای هم کنکوریای من😂
چخبررر؟ خوبین؟
آقا داریم به لحظات ملکوتی اعلام نتایج نزدیک میشیم..
یعنی دیگه امروز فرداست که با استرس وارد سایت میشیم، هی منتظر لود شدن سایت میمونیم، آب دهنمون خشک میشه دست و پامون سرد میشه حتی ممکنه انگشتامون بلرزه، تا اینکه بالاخره اون عبارتو میبینیمش...
شما رو نمیدونم ولی این روزا ذهنم پر از سواله...
شاید مهم ترینشون ک احتمالا برای شما هم همینه اینه که: قراره با چه عبارتی رو به رو شم؟ مردود؟ قبولی؟ قبولی چی؟ قبولی کجا؟ قبولی کِی؟
و از اینا گذشته.. هر یک از این عنوان ها قراره برام چه سرنوشتی رقم بزنه؟
گیریم که رسیدم به خواستم... تهش که چی؟ یعنی قراره ی اینده گل و بلبل مثل همونچیزی که خیالپردازیشو میکنم داشته باشم؟
و یا اگه نرسم، قراره سرنوشت شومی داشته باشم؟
ایا اصلا قراره به قولی: "خواست و قسمتم یکی باشه؟"
شما چه سوالایی ذهنتونو درگیر کرده و باعث میشه نگران باشین؟
بیاین باهم حرف بزنیم :>
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 @بچه-های-ریاضی-کنکور-1403 @انسانیا @تجربیا @ریاضیا
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
سیاهچالهها
مقدمه
طبق نظریه ، نسبیت عام ، گرانش انحنا دهنده فضا - زمان است. فضای حول ستاره به نحو بارزی خم میشود در لحظهای که هسته ستاره تبدیل به حفره سیاه میشود. این جرم خطوط فضا زمان را مانند پیلهای به دور خود میپیچد. امواج نوری کم تحت زوایای خاصی به سمت سیاهچاله روان میشود. در سطح کرهای که هم مرکز نقطه یکتایی سیاهچاله است، تجمع میکنند. در فاصله معینی از سیاهچاله که بسته به جرم لا وارد شده باشید ستاره رمبیده دارد، جاذبه آنچنان زیاد است که نور نمیتواند فرار کند، به این فاصله افق حادثه گفته میشود.
ساختار سیاهچالهها
با حل استاتیک غیر چرخشی با تقارن کروی برای معادلات میدان انیشتین این نکته مشخص میشود که سیاهچالهها که از یک سمت به صورت چاه عمل میکنند، در سطح دیگری بصورت چشمه عمل میکند. یعنی میتواند دو سطح مختلف فضا زمان را از جهانهای گوناگون یا دو نقطه بسیار دور از جهان خودمان را به هم متصل کند. که به این حالت لا وارد شده باشید کرم چاله یا پل انیشتین رزن گفته میشود.
سیاهچالهها چگونه بوجود میآیند؟
هر چه لا وارد شده باشید ستارههای نوترونی بزرگتر باشد کشش جاذبهای داخلی آن نیز بیشتر خواهد بود. در سال ۱۹۳۹ اوپنهایمر فکر کرد که نوترونها نمیتوانند در برابر همه چیز مقاومت کنند. به نظر او اگر یک چیز در حال از هم پاشیدن بزرگتر از ۲.۳ برابر اندازه خورشید بود، آنگاه نه تنها الکترونها بلکه نوترونهای آن نیز در هم میشکست.
همچنین باید بدانیم که وقتی نوترونها در هم شکستند، دیگر هیچ چیز مطلقا وجود ندارد که از در هم پاشیدن ستاره جلوگیری کند. اگر شما خود را روی سطح یک توده در حال از هم پاشیدن تصور کنید، آنگاه شما با فرو ریختن آن جسم به مرکز آن نزدیکتر و نزدیکتر خواهید شد. و بنابراین نیروی جاذبه بیشتر و بیشتری را حس خواهید کرد. تا هنگامی که ستاره به مرحله کوتوله سفید برسد، شما بیش از ۱.۰۱۶ تن وزن پیدا خواهید کرد.
تصویر
وقتی که ستاره به در هم پاشیدن ادامه داد و از مرحله ستاره نوترونی هم گذشت و بطور کامل از هم پاشید، وزن شما از ۱۵۰۰۰ میلیون تن بیشتر و بیشتر خواهد شد. اگر سیاهچاله به اندازه کافی به ما نزدیک بود، میتوانستیم نیروی جاذبه بر آن را حس کنیم. اما وقتی یک سیاه چاله در میان ستارهها خیلی دورتر از ما قرار دارد، آیا میتوانیم وجود آنرا اثبات کنیم؟ برای این منظور اخترشناسان دو راه آشکار شدن حدس میزنند. اول از روی جرم سحابی برای مثال اگر آنها جرمهای تمام ستارگان موجود در یک خوشه ستارهای مریی بطور قابل ملاحظهای کمتر از جرم خوشه وجود داشته باشد، مرکز کهکشانها به عنوان مکانهایی تلقی میشوند که در آنها سیاهچالهها وجود دارند. زیرا چگالی مواد در آنجا زیاد است. راه دوم نیز این بوده که اگر چه hc سیاهچالهها هیچ تشعشعی خارج نمیشود، اما چیزهایی که در سیاهچالهها سقوط میکنند. به هنگام سقوط اشعه ایکس از خود منتشر میکنند و هر چیز کوچکی که در سیاهچالهها سقوط کند تنها مقدار کمی اشعه ایکس از خود منتشر میکند. این مقدار برای کشف آن در فاصله میلیونها میلیون کیلومتری کافی نخواهد بود.
در سال ۱۹۷۱ یک دانشمند انگلیسی به نام لا وارد شده باشید استفن هاوکینگ< عنوان کرد که این واقعه بوجود آمدن سیاهچالهها هنگامی که جهان نخستین لا وارد شده باشید انفجار بزرگ خود را آغاز کرد اتفاق افتاده است. هنگامی که تمامی مواد تشکیل دهنده جهان منفجر شد، مقداری از این مواد آن چنان به هم فشرده شدند که تبدیل به سیاهچاله گشتند. وزن برخی از این سیاهچالهها ممکن است به اندازه وزن یک سیاره کوچک و یا از آن کمتر باشد و وی آنها را سیاهچاله کوچک نامید.
نتایج تحقیقات هاوکینگ
سیاهچالهها میتوانند وزن از دست بدهند.
مقداری از انرژی جاذبهای آنها در خارج از محدوده لا وارد شده باشید شعاع شوارتز شیلد ستاره به ذرات ماده تبدیل میشود.
ممکن است این ذرات به فضای بیرون بگریزند از این طریق مقداری از مواد تشکیل دهنده سیاهچالههای بزرگ که به اندازه یک ستاره وزن دارند، برای تبخیر همه مواد تشکیل دهندهاش میلیونها میلیون سال وقت لازم است. در حالی که در این مدت خیلی بیشتر از این مقدار ماده به آن اضافه میشود. بنابراین هیچگاه از طریق تبخیر وزن آن کاسته نمیشود.
هر چه سیاهچاله کوچکتر باشد سرعت تبخیر آن بیشتر است یک سیاهچاله کوچک واقعی باید بیشتر از مقدار مادهای که به خود جذب میکند وزن از دست بدهد. بنابراین سیاهچاله کوچک باید بوسیله تبخیر کوچکتر و کوچکتر شود و بالاخره هنگامی که دیگر خیلی خیلی کوچک شد یک مرتبه تبخیر آن حالت انفجاری به خود گرفته و تشعشعاتی حتی با انرژی بیشتر از اشعه ایکس منتشر کند. اشعه منتشر شده از این طریق اشعه گاما خواهد بود.
سیاهچالههای کوچکی که ۱۵ میلیون سال پیش هنگام نخستین انفجار بزرگ جهان ایجاد شدهاند، اکنون ممکن است در حال ناپدید شدن باشند. هاوکینگ اندازه اولیه آنها و نوع اشعه گامایی را که هنگام انفجار تولید میکنند، حساب کرد.
انواع سیاهچاله
۱- شوارتس شیلد: ساده ترین نوع سیاهچالههاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی ، نقطهای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.
۲- رایزنر- نورد شتروم: هم بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.
۳- کر: چرخش دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد. دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقهای است.
۴- کر- نیومان: هم بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد، ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. میتوان از آن انرژی استخراج کرد. یک تکنیگی حلقهای دارد.
به نظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که ، بدانیم ماده در داخل سیاهچالهای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار می شود؟ اختر فیزیکدانان میگویند:اگر مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می گردند.
مجهولات سیاهچالهها
اگر ستاره شناسان بتوانند نوع پرتوهایی که هاوکینگ پیش بینی کرده است، شناسایی کنند، مدرک خوبی برای تأیید تشکیل و وجود سیاهچاله بدست خواهد آمد. اما تاکنون پرتوهای پیش بینی شده کشف نشدهاند. با اینحال هر لحظه ممکن است این پرتوها شناسایی شوند. دلیل تابش اشعه ایکس از حفره سیاه این است که جرمی که توسط لا وارد شده باشید طوفانهای ستارهای خود ستاره ، از سطح آن میگریزند، در فاصله مناسبی که به حفره سیاه رسیدند، توسط حفره شکار میشوند و در مداری به دور حفره شروع به چرخش کرده و به این ترتیب شکل یک دیسک عظیم را تشکیل میدهند.
با توجه به این نکته که لایههای داخلیتر دیسک سریعتر از لایههای خارجی میچرخند، در اثر اصطکاک لایههای مختلف دیسک گرم شده و شروع به تابش اشعه ایکس میکنند. به این دیسک ، دیسک تجمعی گفته میشود. این حالت برای اولین بار در لا وارد شده باشیدستاره دوتایی (دجاجه۱-x) مشاهده شده است. احتمالا قطر خود حفره سیاه (قطر افق حادثه) ۳۰ کیلومتر است و برای تمامی ستاره دوتایی سیاهچاله ساختمان به همین شکل است:d
از سایت آکادمیک
خــــــــــودنویس
-
http://98ia.org/دانلود-کتاب-گویای-لعنت-به-سه-تامون/
تقدیم به بچه های آلا
نوشته ی خودمه -
درسته كه اناقم پنجره اش رو به يه كوچه ي خلوته اما اگه توي افقش نگاه كني يه عالمه زندگي پيش روت ميبيني...يكم اگه گوش كني از صداي بازي بچه هاي توي كوچه رو ميشنوي تا صداي يه دست فروش دوره گرد...حتي صداي دعواي دختر همسايه ي كوچه پاييني با نامزدش از پشت تلفن هم ممكنه به گوشت بخوره!!!اما كم پيش مياد كه به همينا بسنده كنم. آماده ميشم و ميزنم بيرون از چهارديواري...پنج دقيقه اي بيشتر تا ايستگاه اتوبوس سر خيابون فاصله نيست...بعضي وقتا به ساعت نگاه ميكنم و ميبينم اگه عجله نكنم اتوبوس ميره و مي دوم بعضي وقتا هم ترجيحم اينه كه ندوم...ميشينم توي ايستگاه و داستان زندگي هر كدوم از راننده هايي كه رد ميشن رو حدس ميزنم...
سوار اتوبوس ميشم...مثل هميشه توي دنج ترين جاي ممكن ميشينم! نگاه ميكنم به ادما مقصدم از ناكجا اباد ميره و ميرسه به زندگي تك تك ادما...
توي راه برگشت سر پيچ خيابون يهو يه ماشين بي هوا ميپيچه جلوي پام ميبينم چقدر شبيه آدماي شهره...آدماي اين شهر ميرن ميان...سرگردونن به نظرم...راهنما ندارن...مثل مورچه هايي كه تو خونشون آب ريخته باشن!
#دوران_کنکور
-
زندگی زیباست...
آروم
آروم قدم می زنم
دیدن خیابونا
تکاپوی ادم ها لذت بخشه
بارون زده ....بوی نم خاک
چند قم جلوتر یه گل فروشیه
خیابونا ی خیس قشنگ تر از همیشه به نظر میان
آروم چشمام می بندم
نسیم لطیفی می وزه تو ذهنم ادم ها رو که تنداز کنار هم رد میشن تصورمی کنم هر کی دنبال کارش با خیس شدن صورتم پلک هام از هم فاصله می دم
بارون دوباره نم نمش از سر گرفته همه میدون تا قبل تند شدنش به یه سرپناه برسن بعضی ها یه پلاستیک وگذاشتن رو سرشون بعضی ها یه کیف ...
دوباره چشام می بندم
نسیم صورتم نوازش می کنه
هوا یکم هنوز سوزداره
هنوز ردپای زمستون حس میشه
یه نفس عمیق می کشم بوی نم خاک با بوی گل ها بارون خورده یکی میشه
نوازشی رو روی صورتم حس می کنم
چشام باز می کنم برگای یه درختن که شاخه هاش تا وسط راه اومده
اروم خم میشمو رد میشم ازش با یه لبخند محو
نگاهم به اسمون میفته چند تا تا پرنده که دارن راه شون می رن
اروم نگاهم میارم پایین
برق چراغ های روشن تو هوای ابری و حال پر تکاپوی شهر یه لبخند رو لبم میاره
می چرخم سمت راست درباز می کنم
هوای گرمی که به صورت می خوره لبخندم عمیق تر می کنه
خانوم فروشنده یک لبخند می زنه
سری براش تکون میدم
ومی رم سمت قفسه ها غرق میشم بین دنیای کتابا
قصه ها
گفته ها
سعی می کنم بینشون چند تا کتاب انتخاب کنم
تمرکز می زارم رو انتخاب کتابا وسعی می کنم فکر کردن به قشنگی ها امروز
بزارم برای بعد
برای وقتی که اروم رو صندلی نشستم با یه لیوان چای
که بخارش می خوره به صورتم وگرمای دل انگیز وعطر بی نظیرش
باعث میشه بازم لبخند بزنم .....
نوشته شده توسط (ز.م)
دست نوشته ی خودمه -
-
از گردش عقربه های ساعتی ک اسیاب کرد مغزمو،تا روغن کاری عقربه های امروزمو.
از نیش عقرب های تقویمو تا سرحدِ مرگ دویدنُ.
از اموجیای خنده پشت خنده،تا قیافه ی داغونشو!
از سمباده ی انگشت و اسکرین گوشی تا ب دیوار کوبیدنشو.
از خوشحالی و جشن گرفتن کلید کنکور،تا مراسم تشییع امشبشو.
از همه ی شبای بیداری،عرق ریختن دی و بهاری،تا همش ب فنا رفتنو!
از بی گناه بالای دار رفتنُ،اون بالا داد زدنو؛تو درست میگی ُ!!! -
می دانی، همه همین را می گویند.
می گویند برای هیچ چیز دیر نیست؛ از همین حالا شروع کن!
درست هم می گویند؛ اما همیشه برای کاری دیر خواهد بود...
مثلا برای بدست آوردن دلی که شکسته ای، دیر است.
برای گرفتن دستانی که برای همیشه سرد است، دیر است.
برای پاک کردن اشک هایی که ریخته شده، دیر است.
برای آمدن دیر است.
برای ماندن دیر است. مثل من! منی که سال ها است مانده ام در یلدای نبودنت. :))
برای رفتن هم دیر است.
می دانی؟ دیـــــــــــــــــــــر!
برای رفتن و ترک کردن کسی که عاشقش کردی، دیر زمانی است که دیر شده است...!
اما برای اولین و آخرین بار عاشق شدن و ماندن و نرفتن، هنوز دیر نیست...! :))#چکامه
#سر_جلسه_امتحان (البته از نوع نگارش!) -
شوق وآزردگی ام همدیگرا بغل میکنند
همانند گنجشکی که ذوق سفر دارد لیکن بال شکسته اش پای بند هبوط است .
#یاسی -
شاعر نیستم
از زخرفه های لغت ها گاهی به دنبالم
گاهی فراری ...
لیکنگوش مرا مینوازد و چه ناعادلانه چشم هایم تقاصش را میدهد ......
نمیگنجم درجسم خود
ونمیگنجدشعر م درقالب خود
وقتی
دفتر عاشقانه هایت را ورق میزنم
وخوبیهایت را درآغوش میگیرم
چه گرم است و پرآرامش
لبخندت ساده وبی آلایش
راستی
آن روی دفترم میدانی چه نوشته شده است ؟
چند وجهی از وجوه تو نهفته است؟
نمیخواهد
آن پشت شهر را میخواهم
که قایق عشقت درسراب وجودم
پارو میزند
اما یه کلام
مدیونی
اگر نادیده هایم
را به احمقانه هایم
بسپاری
و سکوتم را به کم عقلی
واگذاری .....#یاسی
#میدونم خیلی ناجوره ولی به رخم نکشید -
دیگ مثل قدیم نی!از وقتی سوار تاکسی میشی تا وقتی میایی تودلی،به هرکی میرسی دوست داره زخماشو نشونت بده،حتی اگ نداشته باشه...طوری جا افتاده هرچی غمگین تر باشی ،زخمی تر باشی،مردتری...
اگ ب کسی بگی تو خیلی شادی،بهش برمیخوره،ی لبخند میزنه و میزنه روشونت،ک هی عمو این لبخندا رو نگاه نکن اینا برچسبین رو زخمام!!!
ی شکم سیر خورده،با ی عقل تعطیل زیر کلر دراز کشان،پا رو پا انداخته،با مادری ک داره واسش چای میاره پست میکنه؛«هییی تف بهت دنیای نامرد»
!!!!!!
اره نمیگم نی،مشکلاتی هست،مثلا کنکور قبول نشده،ب ی هدف نرسیده،پدرش چپ نگاش کرده دو تافحشش داده!!!
اما قرار نی کاور بذاری روی تموم نعمت هایی ک داری و ی ذره بین روی مشکلت!
من خودمو میگم،خیلی جاها نسبت ب مشکلم الکی داد زدم،نالیدم،ژس گرفتم و...الان جاشه ک این فرهنگو یاد بگیرم ک بگم؛
خدایا شکرت واسه همه چی،واسه همه ی بی شمار داده هات،خداروشکر واسه اینکه غمی بی نهایت یا ی گره ی حل نشدنی توی زندگیم نی ک اگرم خدایی نکرده بیاد جز حکمت و لطف تو نی و همه چی رو ب تو میسپارم : ) -
جانا؟!
آخر کار خودت را کردی؟
آخر این زمستانِ عاشق را عاشق تر کردی؟
آخر تنهایش گذاشتی؟
آخر او را مجنون تر از منِ مجنونِ بی لیلی کردی؟
آخر گذاشتی اش به حال خودش، که اینگونه ببارد بر من؟
آخر من چه گناهی داشتم جز عاشقِ چشمانِ دل فریبت شدن؟
یا عاشق صدای زیبایت شدن!
یا حتی عاشقِ موجِ موهایت شدن!
آخر این ها مگر دست من است؟
کمتر دلبری کن جانا...
کمتر!
می ترسم بهارمان را هم همچون زمستانمان کنی... :))
پر از سرمای احساساتِ یخ زده؛
پر از برفِ بی مهری؛
پر از مجنون هایی همچون من...! :))#چکامه
-
«همین ثانیه ها...»
مخفی میکنه درد کاتانایِ ثانیه های وحشی,ک می سُره روی کاروتیده بیرونی حیاتِ هر روزه...
روزای ک هر روزشون روشن میشه با ایده های تغییر زندگی قبلی،و هرشبشان طلوع میکنه با کشیدن محکم هدست از گوش های مسموم از اهنگهای تکراری...
از غلت خوردن هرشب لاکریمال ها توی آب های حسرت و اندوه،تا به گردنِ انگلِ بی ارادگی انداختن بالشت خیس صبحها..
شبای ک قلبت رو روی پوست سینه ات حس میکنی،نفس های عمیقی ک رو اعصابت میرن،و ضربانی ک توی گوش هات میفته...
(ادامه داره حوصله تایپ نی)(واسه درک بهتر متن؛کسایی ک انگل دارن موقع خواب آب دهنشون جمع نمیشه و صبح ها بالشتشون خیسه)
-
ماشین روی اسفالت های ترک خورده از سرما به خود میلرزید تکانش ذهنم را تکان میداد و افکار ته نشین شده ام را باز به رو می آورد خاطراتی از یک سال پیش.نه!دو سال پیش شایدم ده سال پیش و شاید هزاران سال پیش
خاطراتی مخلوط با حس های گم شده بین حس های دیگر
به گذشته خود از پشت شیشه بخار گرفته نگاه میاندازم جنگ همه چیز را نابود کرده است
بعد از جنگ حس بینایی ام را از دست دادم دیگر زیبایی پرنده در حال سرسره رفتن روی ابر ها را نمیدیدم حتی ارزو هایم نیز پشت بخار گم شده اند
حس بویایی هم مثل پیر زن ها غر غر میکرد بوی خاک خیس بعد از باران از یادم رفته است
ولی حس شنوایایی ام تقویت شده است به خوبی میتوانم صدای گریه مادران پی فرزندان کشته شده در جنگ را میشنوم صدای کر کننده تیر را میشنوم که دل عاشق هوا را میشکافت و پیش میرود
.......
«بخشی از داستان تلی از خاک از خودم» -
نمی تراود مهتاب برکنج دلم
همدم وهمیارمن شده این حبر قلم
به چه قیمت بگو ای یار شده ای شخص غریب..
زان پس که بودی از آن حبل قریب...
جانا عجل کن!
یاکه میدانی؟
درمحراب برایم دعای اجل کن!نمی درخشد شبتاب برتاریکی کور
یک سلامی
یا کلامی
یا نگاهی بنداز
که سیمان مژگانم شده اشک شور
همچنان آیه ی رحمان میاید بشو ای بنده صبور؟پس آن چه است که چشمک میزند از دور؟
شاید میتراود مهتاب
یاکه میدرخشد شبتاب
شایدم نور حریق نامه ی تقدیرمن استنه !!!!!
نمیتراود مهتاب
ونمی درخشد شبتاب
این نقطه پایانی است درآخرین سطر کتاب#یاسی #همین الان یهویی نوشتم
-
اولین داستانی که از ذهنم تراوش شد = | فرستادم آموزش پرورش تو منطقمون مقام اوردم
اتوبوس ایستاد.شاگرد شوفر زوری به صدایش داد و گفت:«یه ربع نماز،ناهار،دسشویی.»مرد چاقی که ظاهری اتوکشیده و شیک داشت و جلوی اتوبوس نشسته بود،گفت:«تو یه ربع نمیشه حتی یکی از این کارا رو درستودرمون،طوری که به دل آدم بچسبه انجام داد؛چه برسه هر سه تا رو باهم.»شاگرد شوفر به حرف مرد چاق محل نگذاشت.مرد چاق موقع پیاده شدن به شاگرد شوفر گفت:«من غذا خوردم؛با نماز و دسشویی هم میونهی خوبی ندارم.بذار بشینم تو اتوبوس.»شاگرد شوفر دستمال آبی رنگ کثیفی دستش گرفته بود و داشت شیشهی جلوی اتوبوس را تمیز میکرد. رو به مرد چاق کرد و با لحن تندی به او گفت:«نمیشه آقا.درِ اتوبوسو باید قفل کنم.اگه چیزی گم بشه،شما جواب مردمو میدی؟»مرد چاق جواب جوانک را نداد و از اتوبوس فاصله گرفت.چند متر آن طرفتر،چند نفر حلقه زده بودند.مرد چاق به طرف آنجا رفت تا سروگوشی آب بدهد.مرد ژندهپوشی وسط حلقه،روی زمین نشسته بود و چهار کارت در دست داشت.کارتها را بالا آورد،رو به مردم گرفت و پشت آنها را نشان داد.پشت همهی کارتها سفید بود،به جز یکی که سیاه بود.کارتها را روی زمین گذاشت و با چند حرکت ساده آنها را جابهجا کرد و از تماشاگران خواست که کارت سیاه را حدس بزنند.همه بعد از کمی تأمّل کارت سوم را نشان دادند.او کارت را برگرداند.درست بود.دوباره کارتها را به هم زد.کمی سریعتر از قبل،ولی حدسزدنش باز هم کار سختی نبود.دوباره از تماشاگران خواست که کارت سیاه را نشان دهند.اکثراً کارت اول را انتخاب کردند،اما این بار ژندهپوش کارت را برنگرداند.سرش را بالا آورد و با چشمان نسبتاً لوچش،جمع را مجذوب خود کرد.رو به مرد چاق کرد و گفت:«سرِ چند؟»مرد چاق با تعجب پرسید:«چی چند؟!»مرد ژندهپوش حوصلهی توضیح دادن را نداشت.رو به جمع کرد و دوباره پرسید:«سر چند؟»و ادامه داد:«دو هزار تومن خوبه؟»مرد جوانی از میان جمع جلو آمد و گفت:«دو تومن خوبه؛هستم»ژندهپوش دست در جیبش کرد و یک مشت پول کهنه و مچاله درآورد و یک دو هزار تومانی وسط گذاشت.جوان هم دو تومان به ژندهپوش داد.ژنده پوش کارت را برگرداند.درست بود.کارت اول سیاه بود.جوان دو تومان کاسب شده بود.پول را گرفت و رفت و ادامه نداد.ژندهپوش شاکی شد و زیر لب غر زد.دوباره کارتها را به هم زد و به همان سادگی روی زمین ریخت.مرد چاق که تازه ماجرا را فهمیده بود،قبل از آنکه ژندهپوش چیزی بگوید با اشتیاق گفت:«کارت چاهارم»و باز قبل از آنکه حرفی زده شود گفت:«سر پنج تومن»و دست در جیب بغل کتش کرد و یک دسته پنج تومانی درآورد و یک پنج تومانی بیرون کشید.ژنده پوش گفت:«زود راه افتادی!»و از سر رضایت لبخندی زد که دندانهای یک در میان و کج و کولهاش به راحتی دیده میشد.بعد رو به مرد چاق کرد و گفت:«پنج تومن زیاد نیست؟»مرد چاق گفت:«دبّه در نیار دیگه؛بذار وسط!»ژندهپوش رو به مرد چاق کرد وگفت:«اهل بازی هستی یا تو هم ول میکنی میری، هستی تا پنج تا بازی؟»مرد چاق با اطمینان گفت:«آره؛آره هستم.»ژندهپوش کارت را برگرداند.
باخته بود.تماشاگران کف زدند.مرد چاق بیشتر سر ذوق آمد و ادامه داد:«سر ده تومن»ژندهپوش هم از قیمت پیشنهادی راضی بود.ژندهپوش داشت کارتها را به هم میزد که سَروکلّهی جوانی که دو تومان برده بود،با لپهای باد کرده و ساندویچ به دست پیدا شد و گفت:«دستت درد نکنه،یه بچه یتیمو سیر کردی.»چهرهی ژندهپوش در هم رفت.مرد چاق و ژندهپوش ادامه دادند.سرعت بازی زیاد شده بود و قیمتها هم بالا و پایین میشد.بازی از پنج دفعه هم گذشت.مرد چاق و ژندهپوش با هم توافق کردند که پنج بار دیگر بازی کنند.ژندهپوش بیشتر باخته بود.شانس،بیشتر با مرد چاق یار بود.تعداد تماشاگران زیاد و زیادتر میشد.بعد از گذشت چند بازی،ژندهپوش نگاهی به ساعتش انداخت و گفت:«باز هم بازی کنیم؟» مرد چاق با خوشحالی جواب داد:«آره،حتماً.»ژندهپوش گفت:«بازی آخر؟»مرد چاق سرش را به نشانهی رضایت تکان داد. ژندهپوش گفت:«میدونی چیه؟تو بازی آخر ما زنگیِ زگیایم،یا رومیِ رومیم.» مرد چاق که نفهمید منظورش چیست،پرسید:«خب،یعنی چی؟»ژندهپوش گفت:«یعنی بازی آخر هر چی داریم،میذاریم وسط.»مرد چاق جا خورد و برای آنکه کم نیاورد،خودش را جمع و جور کرد و گفت:«هستم داداش؛بذار وسط.»ژنده پوش گفت:«بذار ببینم چقدر دارم.»و کیف چرمی پارهاش را به سمت خود کشید و زیپ بغل کیف را به اندازهای که یک دست داخل برود،باز کرد و یک مشت پول بیرون آورد و پولها را شمرد.دویست و هشتاد و سه تومان شد.مرد چاق گفت:«من سیصد تومن میذارم؛بقیهاش هم مهم نیس.»ژندهپوش کارتها را برداشت و خیلی سادهتر از قبل به هم زد که همه برایش تأسف خوردند. به محض اینکه کارش تمام شد،تماشاگران که طاقت ساکت بودن را نداشتند،این بار درِگوشی و با اشاره،مرد چاق را کمک نکردند و سر و صدای همه بلند شد.همه یک رأی داشتند،کارت اول.ژندهپوش برخلاف دفعات قبل خیلی شاکی شد و با صورت در هم رفته داد زد:«آقایون باشعور!اگه مردید،خودتون بازی کنید،اگه هم مردونگی ندارید،حرف اضافی موقوف.»بعد رو به مرد چاق کرد و گفت:«کدوم؟»مرد چاق گفت:«کارت اول»ژندهپوش گفت:«انتخاب خودتو بگو؛میخوای دوباره بُر بزنم؟» مرد چاق مثل اسپند روی آتش از جا پرید و داد زد:«چیچی رو دوباره بُر بزنم!برگردون بینم! به من چه بقیه فضولی کردن؟»ژندهپوش گفت:«خود دانی.»و بی معطّلی کارت را برگرداند.مرد چاق خشکش زد.کارت اول سفید بود.تماشاگران آهسته پراکنده شدند و در غم مرد چاق شریک نشدند. ژندهپوش چنگی به پولها زد و زیپ کیفش را باز کرد،آن هم تا ته،و تا یخ مرد چاق باز نشده بود،پولها را داخل کیف ریخت.داخل کیف پر از پول و تراولهای رنگارنگ بود.مرد چاق به خودش آمد،تا خواست حرفی بزند،ژندهپوش زیپ کیف را کشید و رفت.مرد چاق داد زد:«بیا یه بار دیگه بازی کنیم،فقط یه بار.»ژندهپوش حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد.مرد چاق خواست بدود دنبالش که شاگرد شوفر داد زد:«آقا،بدو بیا بالا!همه منتظر شمان.معرکه گرفتی؟بدو دیر شد بابا.»مرد چاق چارهای جز سوارشدن نداشت.بالا که رفت،دید آن جوانی که دو هزار تومان برده بود،نیشش تا بناگوش باز است و میخندد.رو به مرد چاق کرد و گفت:«همه رو باختی؟طمع کردی.
من هفتهی پیش یکی دیگه رو دیدم که اینجوری باخت.به همون ساندویچ باید قانع باشی.»و باز خندید. مرد چاق با بی محلّی رد شد و رفت کنار پنجره نشست.شاگرد شوفر فرمان میداد تا اتوبوس سر و ته شود.قبل از اینکه به سمت اتوبوس برود،فوراً به سمت ژندهپوش رفت و یک پنج تومانی از او گرفت و سوار شد.اتوبوس با غرش به راه افتاد.چند نفر از تماشاگران معرکه هم نزد ژندهپوش رفتند و چیزهایی از او گرفتند.اتوبوس دیگری از راه رسید.ژندهپوش همان جا روی زمین نشست و بساطش را پهن کرد