هرچی تو دلته بریز بیرون 3
-
_MILAD_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
_MILAD_
کاظم جان امروز هوس تاثیر نصفه قطعی معدل کردن
چشم الساعه حاضر میشهمن اشتباه کردم
-
یه پیکان سبز که حسابی خوابیده بود و شیهشه هاشم دودی بود و رینگاش تمیز بود و برق میزد داشت رد میشد.
همچین پیکانی تو محلمون هست
-
یه پیکان سبز که حسابی خوابیده بود و شیهشه هاشم دودی بود و رینگاش تمیز بود و برق میزد داشت رد میشد.
همچین پیکانی تو محلمون هست
@Amir-Bernousi در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
یه پیکان سبز که حسابی خوابیده بود و شیهشه هاشم دودی بود و رینگاش تمیز بود و برق میزد داشت رد میشد.
همچین پیکانی تو محلمون هست
@Amir-Bernousi در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
یه پیکان سبز که حسابی خوابیده بود و شیهشه هاشم دودی بود و رینگاش تمیز بود و برق میزد داشت رد میشد.
همچین پیکانی تو محلمون هست
ما یه صورتیش تومحله مون هست
-
ادما یهو میان و یهو میرن
یهو نفس راحت میکشن و حذف میکنن..
یک.. دو.. سه.. پشت سر هم خط میزنن و نگران شبای بعدشم نیستن...
انقد خط میزنن که میبینن دیگ هیچکسو ندارن
حتی خودشونو هم خط میزنن لا به لای اشکا بغضا کنایه ها..
بعد وقتی میبنن هیچ کس نمونده یه نفس راحت میکشن و میرن..
میفهمن که هیچ کس وظیفه نداره..
که وظیفه ندارن..
که همه دنیا ی کمدی دراماتیک هست که ته تهش اونی که ادم خوبه بود صرفا برنده نمیتونه باشه
که اگر نجنگی شاید باهات نجنگن!
که لازم نیس بخوری تا خورده نشی. چون تو فقط ی طعمه ای
وقتی بیخیالی رو تو چشمات دیدم فهمیدم داشتم برای طعمه بودن میجنگیدم
اما دیگه تموم شد
بزار بگن غلطه بزار بگن نمیشه
دلم میخاد نمیشه بشنوم دلم میخاد انقد سخت باشه که احتمالش برسه به صفر
اما تموم شد..#فلبداهه
سلام (:
-
خانومه که مانتوی خاکستریِ بلند پوشیده بود و یه شال آبی رو سرش بود، کاغذایی که روی میز پذیرش بود و برداشت و رفت سمت صندلیا.
-من یه سرم داشتم. چقدر تقدیم کنم؟
-آقای طالبی؟
-بله طابی هستم. طالبی قزوینی.
با شنیدن این جمله که طالبی هستم، رومو برگردوندم و با دستام جلوی دهنمو گرفتم تا صدامو کسی نشنوه. تازه تاییدم میکنه! طالبی قزوینی! با دندونای فکِ پایینم لب بالاییمو گرفتم و برگشتم.
رسیدشو گرفته بود داشت میرف. یه آقای کچل بود. با دیدن قیافش بیشتر خندم گرفت. دوس نداشتم کسیو مسخره کنم ولی دیگه دستِ خودم نبود.داره ازش خوشم میاد
-
خانومه که مانتوی خاکستریِ بلند پوشیده بود و یه شال آبی رو سرش بود، کاغذایی که روی میز پذیرش بود و برداشت و رفت سمت صندلیا.
-من یه سرم داشتم. چقدر تقدیم کنم؟
-آقای طالبی؟
-بله طابی هستم. طالبی قزوینی.
با شنیدن این جمله که طالبی هستم، رومو برگردوندم و با دستام جلوی دهنمو گرفتم تا صدامو کسی نشنوه. تازه تاییدم میکنه! طالبی قزوینی! با دندونای فکِ پایینم لب بالاییمو گرفتم و برگشتم.
رسیدشو گرفته بود داشت میرف. یه آقای کچل بود. با دیدن قیافش بیشتر خندم گرفت. دوس نداشتم کسیو مسخره کنم ولی دیگه دستِ خودم نبود.داره ازش خوشم میاد
من اصلا این طالبی رو با اون طالبی قاطی نکرده بودم تا اینکه یکی از همسایه هامون خودش بحثو پیش اورد :|
تا اون موقع به این نکته پی نبرده بودم :|
@Amir-Bernousi -
به به جناب برنوسی (:
خوشحالم اسمتون رو جزو همیار ها میبینم مباررکه
شاد و موفق باشین دکتر@Amir-Bernousi
-
به به جناب برنوسی (:
خوشحالم اسمتون رو جزو همیار ها میبینم مباررکه
شاد و موفق باشین دکتر@Amir-Bernousi
سلام خوبین؟
همیار بودما
اگه خدا و مدیر بخواد ادمینم میشم
:|
@fatemeh_banoo -
سلام خوبین؟
همیار بودما
اگه خدا و مدیر بخواد ادمینم میشم
:|
@fatemeh_banoo@Amir-Bernousi در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
سلام خوبین؟
همیار بودما
اگه خدا و مدیر بخواد ادمینم میشم
:|
@fatemeh_banooواقعا؟ من دقت نکرده بودم حتما
الان بگم انشالله یا چی؟؟من خوبم ممنونم حال شما چطوره
-
@Amir-Bernousi در هرچی تو دلته بریز بیرون 3 گفته است:
سلام خوبین؟
همیار بودما
اگه خدا و مدیر بخواد ادمینم میشم
:|
@fatemeh_banooواقعا؟ من دقت نکرده بودم حتما
الان بگم انشالله یا چی؟؟من خوبم ممنونم حال شما چطوره
خداروشکر
فعلا درگیر این داستانه هستمخیلی جالبه :|
@fatemeh_banoo -
خداروشکر
فعلا درگیر این داستانه هستمخیلی جالبه :|
@fatemeh_banoo@Amir-Bernousi خودتون نوشتید؟
کجا میتونم بخونمش؟ -
خوب هستین اقا میلاد؟؟ (:
@میلااد -
-
تو دلم گفتم بابا ممنونم. هوا سرد بود. چشمای من به سرما حساسیت داشت و سریع اشک چشام درمیومد. با دستم اشکامو پاک کردم.
واقعا همینطوریه
خیلی بده
-
با چشام دنبال یه سوپرمارکتی چیزی بودم که چشمش به یه فست فود افتاد.
-فلافل میخورین؟
-اره.نوشابه هم نارنجی!