خب سلام
اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم
خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین
ترجیحا خنده دار باشه😂
خب دعوت میکنم از
@roghayeh-eftekhari
@F-seif-0
@Ftm-montazeri
@Ariana-Ariana
Infinitie. A
ramses kabir
@Zahra-hamrang
@Fargol-Sh
مجتبی ازاد
@Yasin-sheibak
@Elham650
Mehrsa 14
@گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂
فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام به همه دوستان عزیز
در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید 😂 خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید 😂 اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم
چه چیزایی میتونید بذارید :
-بریده ای از کتاب ها
-معرفی کتاب
-گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر
@دانش-آموزان-آلاء
سلام به دوستان گل آلایی
به خصوص دانشجوهای ورودی امسال
خوبین همگی ؟ اوضاع روبه راهه ؟
دانشجو شدنتون مبارک 🙂
دانشجویی یکی از دوران پرهیاهوی زندگیه هرکس به طریقی می گذرونه
برای بعضی ها میشه بهترین دوران زندگی و ساختن آینده
برای بعضی ها میشه پیدا کردن دوستان نابی که سالیان سال باهم باشن
و برای بعضی ها مسیر مهاجرت
و برای بعضی ها ترکیب همینا
و و و
خب حالا که شما هم وارد این مسیر و این دوران شدین
از روزای اول دانشگاهتون برامون بگین
از خاطره روز اول روز ثبت نام اولین کلاس و اولین اتفاقات بامزه ای که براتون میافته 😋
و هر چیز دیگه ای که خودتون دوست دارین 🙂
متن جایگزین
لذت ببرین از مسیر جدید زندگیتون از پیچ و خم هاش نترسین ادامه بدین با لبخند و امید یادتون نره زیبایی هاش رو هم ببینید هر روزش یه رنگه هر روزش یه حس و حالی داره تا چشم بهم بزنید می بینید داره به انتهاش میرسه تا می تونید خوب باشین و خوب بمونید و مولد خوبی باشین رد پاتون رو برای بقیه به یادگار بذارید شاد باشین و امیدوار و پر انرژی... @دانش-آموزان-آلاء @همیارسلام به همهی بچههای با انگیزه!
دیروز روز جهانی اشتباه بود؛ بهترین بهونهای که بتونیم کمی از اشتباهاتمون بگیم، بخندیم، درس بگیریم و تو مسیر امسال قویتر قدم برداریم!
بیاید از تجربههای پارسال بگیم:
چه اشتباهاتی داشتید که شاید در لحظه ناامیدتون کرد، ولی الان ازش یه درس خوب گرفتید؟
چطور تونستید از اون اشتباه عبور کنید؟
و مهمتر از همه، چه توصیهای برای بقیه دارید تا همگی سال تحصیلی بهتری رو شروع کنیم؟
این تاپیک جاییه برای صداقت و یادگیری؛ از خندهها، ناراحتیها و موفقیتهایی که بعد از اشتباهاتتون به دست آوردید! منتظریم تا قصههای شما رو بشنویم تا هممون با تجربههای هم، بهتر پیش بریم.
پس شروع کنید؛ اشتباهاتتون رو با ما به اشتراک بذارید و یه قدم جلوتر برداریم!
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی
درود.به به بالاخره روز دختر رسید. روز دختر رو به همهتون تبریک میگم امیدوارم که همیشه سالم و سلامت و موفق باشید🌺🌺🌺🌺🌷🌷🌷🌷🎉🎉🎉🎉🎉🎉
انجمن رو منفجر کنید دخترا
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @بچه-های-ریاضی-راه-ابریشم @بچه-های-ریاضی-کنکور-1401 @بچه-های-همخوانی @راه-ابریشمی-ها-ادبیات @راه-ابریشمی-ها-دینی @راه-ابریشمی-ها-ریاضی-تجربی @دانش-آموزان-آلاء
درود🍷🍷y (488).gif
امیدوام حال خوبی رو داشته باشید
هر چند وقت یکبار بیا اینجا توی یه پست یه اسکرین شات از پروفایلت (کاور . عکس پروفایل . بیوگرافی و تعداد فالور وبقیه چیزای که تو پروفایلا هست)بگیر و زیر اون امضایی هم اگه داری اضافه کن و بفرست اینجا
اگه دوست داشتی در آخر پست در حد یک خط هرچی که خواستی بنویس و اضافه کن
و اینجوری ردپات رو توی انجمن ثبت کن تا بمونه یادگاری ...👣
به قول آقای موقاری حالا که داری خوب گوش میدی چندتا جونم به این نکته هم بگم😂:
1.درحال حاضر تو پروفایل همه یه باکس تبلیغ هست، ممنون میشم اگه سعی کنین اونو تو عکس نشون ندین. + ادرس ایمیلتون هم کات کنید که اخراج نشید.
2.یه تعادلی هم داشته باشین تو ارسال پست! درواقع جوری نباشه که هروز بفرستید یا سالی یکبار بفرستید😂
3.اسپم هم که دیگه خودتون میدونید زشته بگم بهتون .. بزرگشدید دیگه 😂
y (546).gif
4.دوستاتم دعوت کن
امیدوارم خاطره بشه واسه هممون👌
1 (2).gif
چاکر همه رفقای آلا
دعوت میکنم از همه آلایی ها
@دانش-آموزان-آلاء
پ.ن: راستی Sharllot هم تو نوشتن تاپیک کمک کرد ولی ایده اصلی مال خودم بود .. گفتم اسمشو بیارم خودشو نکشه بعدا 😑👌🤣🤣
%(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]
سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:
همه به اینجا دعوت هستن @دانش-آموزان-آلاء
بخصوص (:
🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
🦋Sobhan.1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
🍄negaarin / M.an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
....................................
ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
%(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
%(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂
0_1534586548670_coke-smiley.gif
درود دوستان همین الان تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم. تو این تاپیک میایم جملات قشنگ و آموزنده و انرژی دهنده افراد معروف و موفق رو به اشتراک میزاریم باهم. هرجمله زیبایی از یه شخص که دیدین قشنگه و روحتونو نوازش کرد و متحول کرد بفرستین بقیه هم ببینن ولذت ببرن. این شخص میتونه ورزشکار، هنرمند، دانشمند و...... هر فرد موفقی باشه!
منشن هم لازم نیست تمام بچههای آلا منشن هستن!
@دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @راه-ابریشم-پرو-شیمی @راه-ابریشم-پرو-زیست @راه-ابریشم-پرو-زبان @راه-ابریشم-پرو-ریاضیات-ریاضی @راه-ابریشم-پرو-ریاضی-تجربی @راه-ابریشم-پرو-دینی @راه-ابریشم-پرو-ادبیات @راه-ابریشم-پرو-فیزیک-کازرانیان تجربیا تجربی @ریاضیا @انسانیا
سلاااااااام بر دوست های عزیز و خوشکل خودم 🥰❤🤗
همیشه واسه همه مون در یک موقع زمانی یه اتفاق هایی میوفته که شیرینه گاهی هم تلخ 😍😭
همین تلخ و شیرینا با مرور زمان🕰 میشن خاطره و در دفتر خاطرات ذهنمان جا خوش میکنن ⌛📜
حالا دوستان🤗 از شما میخوام که
از خاطرات زندگی تون بگین از خاطرات شیرین☺️ ، بامزه 😋، تلخ 😔،دوران مدرسه 👩🏫👨🏫، دوران دانشگاه 👨🎓👩🎓،
از سوتی هاتون😂 و از خاطرات با دوستانون👬👭 و هرچی که دوست دارید بگیید و باما شریک شید😉
دوستون دارم فراوون با کلی قلب هاییی رنگیی
💚💛🧡❤💙💜🖤
@فارغ-التحصیلان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @حامیان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل @ادمین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا dlrm پشمک اکالیپتوس
marzyeh78 @رُ-ز-عــآبیـ ایهام @Saahaar گونش
@Milad91 Virus @Survival
بِسْم رَبّ النور ☁️
سلام
امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... 🎈
برم سراغ حرف اصلی....
در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....❤️☁️
یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل.....
البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم.....
اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ☁️🎈🍒
IMG_۲۰۲۳۰۶۱۶_۲۲۰۶۵۴.jpg
پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ
و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:☁️❤️
بسم الله الرحمن الرحیم...
به نام یزدان پاک... که فاطمه را از او دارم.. =)) ☁️☘️🍒
سلام بهتون ساکنین انجمن
امیدوارم حال دلتون عالی باشه 👌🏻🌱❤️
بریم سراغ اصل مطلب..
که بخاطر این موضوع مهم شما رو دعوت کردیم....
پ.ن: اصلنم مهم نیست شما جدی نگیرید😂🤝🏻)
فردا یه روزیه که یه بنده خدایی قدوم نا مبارکش رو، رو چشم زمین گذاشت .... 😐😕
این دختر سر اسم همه، همه رو دیوونه کرده... 🔪
عملا حافظه ماهی داره 😒😂🤝🏻
به شدت درس خون و خانوم...
میگه امسال دیگه پزشکی رو میارم 😎 دیگه الله و علم...
(اما من که بعید میدونم 👌🏻👍🏻🤝🏻😂پزشک هم بشه کی قرار خودشو بسپره به این بشر دو پا من شخصا به عنوان دکتر قبولش ندارم)
تموم شد خصلت های خوبش من دیگه هیچی یادم نمیاد... 🤔😂
(سرم رفته 😂🔪)
دیگه بین زمین و هوا نزارمتون... 😂
تولد فاطممونههههههههههههههه🥺😂❤️❤️❤️❤️❤️
fest30.gif823d8cf6-48cb-4755-81d5-ec817b734e02-image.png confetti.gif
عشق من تولدت مبارک
یکساله دارمت و این اواخر بیشتر تو قلبم فرو رفتی و جا باز کردی مهربون... ☘️🍒☁️=))
تو یکی از خوشگل ترین و عزیز ترینایی برام و همیشه خوشحالم و افتخار میکنم تو رفیقمی...starplucker.gif
دوستان من آهنگ ندارم درحال حاضر هر کس داره بفرسته تا مجلس گرم بشه 😂y (719).gif
فففففففففففففففقط....
خواهران گرام برادران ارجمند با رعایت شئونات اسلامی جوری که اسلام تو خطر نیوفته همه مجلس رو گرم کنید😉😂🤝🏻🥳
آقایونی که خوشتیپ کردن کت رو در بیارن...132.gif😎
خانوما البته فقط دست 😂🤝🏻👈🏻👏🏻y (722).gif
خب... خب....
زمان صرف شیرینی و شام فرا رسید.... 😌😉
ولییییییییییی متأسفم فاطمه دست به جیب نشد براتون تدارکات تهیه کنه......😒😂
بگذریم از این تشریفات...
برات بهترین رو آرزو میکنم بهترینم... 1593
خانوم دکتر شدنتو ببینم عزیزدلم...
از دور میبوسمت خانوم ناناز=))) 🍓
loveboat.gif
هممون دعوتیم به این میلاد قشنگ...
kumbaya.gif
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@ریاضیا
@تجربیا
@دوازدهم
@یازدهم
@دهم
سیاهچالهها
مقدمه
طبق نظریه ، نسبیت عام ، گرانش انحنا دهنده فضا - زمان است. فضای حول ستاره به نحو بارزی خم میشود در لحظهای که هسته ستاره تبدیل به حفره سیاه میشود. این جرم خطوط فضا زمان را مانند پیلهای به دور خود میپیچد. امواج نوری کم تحت زوایای خاصی به سمت سیاهچاله روان میشود. در سطح کرهای که هم مرکز نقطه یکتایی سیاهچاله است، تجمع میکنند. در فاصله معینی از سیاهچاله که بسته به جرم لا وارد شده باشید ستاره رمبیده دارد، جاذبه آنچنان زیاد است که نور نمیتواند فرار کند، به این فاصله افق حادثه گفته میشود.
ساختار سیاهچالهها
با حل استاتیک غیر چرخشی با تقارن کروی برای معادلات میدان انیشتین این نکته مشخص میشود که سیاهچالهها که از یک سمت به صورت چاه عمل میکنند، در سطح دیگری بصورت چشمه عمل میکند. یعنی میتواند دو سطح مختلف فضا زمان را از جهانهای گوناگون یا دو نقطه بسیار دور از جهان خودمان را به هم متصل کند. که به این حالت لا وارد شده باشید کرم چاله یا پل انیشتین رزن گفته میشود.
سیاهچالهها چگونه بوجود میآیند؟
هر چه لا وارد شده باشید ستارههای نوترونی بزرگتر باشد کشش جاذبهای داخلی آن نیز بیشتر خواهد بود. در سال ۱۹۳۹ اوپنهایمر فکر کرد که نوترونها نمیتوانند در برابر همه چیز مقاومت کنند. به نظر او اگر یک چیز در حال از هم پاشیدن بزرگتر از ۲.۳ برابر اندازه خورشید بود، آنگاه نه تنها الکترونها بلکه نوترونهای آن نیز در هم میشکست.
همچنین باید بدانیم که وقتی نوترونها در هم شکستند، دیگر هیچ چیز مطلقا وجود ندارد که از در هم پاشیدن ستاره جلوگیری کند. اگر شما خود را روی سطح یک توده در حال از هم پاشیدن تصور کنید، آنگاه شما با فرو ریختن آن جسم به مرکز آن نزدیکتر و نزدیکتر خواهید شد. و بنابراین نیروی جاذبه بیشتر و بیشتری را حس خواهید کرد. تا هنگامی که ستاره به مرحله کوتوله سفید برسد، شما بیش از ۱.۰۱۶ تن وزن پیدا خواهید کرد.
تصویر
وقتی که ستاره به در هم پاشیدن ادامه داد و از مرحله ستاره نوترونی هم گذشت و بطور کامل از هم پاشید، وزن شما از ۱۵۰۰۰ میلیون تن بیشتر و بیشتر خواهد شد. اگر سیاهچاله به اندازه کافی به ما نزدیک بود، میتوانستیم نیروی جاذبه بر آن را حس کنیم. اما وقتی یک سیاه چاله در میان ستارهها خیلی دورتر از ما قرار دارد، آیا میتوانیم وجود آنرا اثبات کنیم؟ برای این منظور اخترشناسان دو راه آشکار شدن حدس میزنند. اول از روی جرم سحابی برای مثال اگر آنها جرمهای تمام ستارگان موجود در یک خوشه ستارهای مریی بطور قابل ملاحظهای کمتر از جرم خوشه وجود داشته باشد، مرکز کهکشانها به عنوان مکانهایی تلقی میشوند که در آنها سیاهچالهها وجود دارند. زیرا چگالی مواد در آنجا زیاد است. راه دوم نیز این بوده که اگر چه hc سیاهچالهها هیچ تشعشعی خارج نمیشود، اما چیزهایی که در سیاهچالهها سقوط میکنند. به هنگام سقوط اشعه ایکس از خود منتشر میکنند و هر چیز کوچکی که در سیاهچالهها سقوط کند تنها مقدار کمی اشعه ایکس از خود منتشر میکند. این مقدار برای کشف آن در فاصله میلیونها میلیون کیلومتری کافی نخواهد بود.
در سال ۱۹۷۱ یک دانشمند انگلیسی به نام لا وارد شده باشید استفن هاوکینگ< عنوان کرد که این واقعه بوجود آمدن سیاهچالهها هنگامی که جهان نخستین لا وارد شده باشید انفجار بزرگ خود را آغاز کرد اتفاق افتاده است. هنگامی که تمامی مواد تشکیل دهنده جهان منفجر شد، مقداری از این مواد آن چنان به هم فشرده شدند که تبدیل به سیاهچاله گشتند. وزن برخی از این سیاهچالهها ممکن است به اندازه وزن یک سیاره کوچک و یا از آن کمتر باشد و وی آنها را سیاهچاله کوچک نامید.
نتایج تحقیقات هاوکینگ
سیاهچالهها میتوانند وزن از دست بدهند.
مقداری از انرژی جاذبهای آنها در خارج از محدوده لا وارد شده باشید شعاع شوارتز شیلد ستاره به ذرات ماده تبدیل میشود.
ممکن است این ذرات به فضای بیرون بگریزند از این طریق مقداری از مواد تشکیل دهنده سیاهچالههای بزرگ که به اندازه یک ستاره وزن دارند، برای تبخیر همه مواد تشکیل دهندهاش میلیونها میلیون سال وقت لازم است. در حالی که در این مدت خیلی بیشتر از این مقدار ماده به آن اضافه میشود. بنابراین هیچگاه از طریق تبخیر وزن آن کاسته نمیشود.
هر چه سیاهچاله کوچکتر باشد سرعت تبخیر آن بیشتر است یک سیاهچاله کوچک واقعی باید بیشتر از مقدار مادهای که به خود جذب میکند وزن از دست بدهد. بنابراین سیاهچاله کوچک باید بوسیله تبخیر کوچکتر و کوچکتر شود و بالاخره هنگامی که دیگر خیلی خیلی کوچک شد یک مرتبه تبخیر آن حالت انفجاری به خود گرفته و تشعشعاتی حتی با انرژی بیشتر از اشعه ایکس منتشر کند. اشعه منتشر شده از این طریق اشعه گاما خواهد بود.
سیاهچالههای کوچکی که ۱۵ میلیون سال پیش هنگام نخستین انفجار بزرگ جهان ایجاد شدهاند، اکنون ممکن است در حال ناپدید شدن باشند. هاوکینگ اندازه اولیه آنها و نوع اشعه گامایی را که هنگام انفجار تولید میکنند، حساب کرد.
انواع سیاهچاله
۱- شوارتس شیلد: ساده ترین نوع سیاهچالههاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی ، نقطهای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.
۲- رایزنر- نورد شتروم: هم بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.
۳- کر: چرخش دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد. دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقهای است.
۴- کر- نیومان: هم بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد، ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. میتوان از آن انرژی استخراج کرد. یک تکنیگی حلقهای دارد.
به نظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که ، بدانیم ماده در داخل سیاهچالهای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار می شود؟ اختر فیزیکدانان میگویند:اگر مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می گردند.
مجهولات سیاهچالهها
اگر ستاره شناسان بتوانند نوع پرتوهایی که هاوکینگ پیش بینی کرده است، شناسایی کنند، مدرک خوبی برای تأیید تشکیل و وجود سیاهچاله بدست خواهد آمد. اما تاکنون پرتوهای پیش بینی شده کشف نشدهاند. با اینحال هر لحظه ممکن است این پرتوها شناسایی شوند. دلیل تابش اشعه ایکس از حفره سیاه این است که جرمی که توسط لا وارد شده باشید طوفانهای ستارهای خود ستاره ، از سطح آن میگریزند، در فاصله مناسبی که به حفره سیاه رسیدند، توسط حفره شکار میشوند و در مداری به دور حفره شروع به چرخش کرده و به این ترتیب شکل یک دیسک عظیم را تشکیل میدهند.
با توجه به این نکته که لایههای داخلیتر دیسک سریعتر از لایههای خارجی میچرخند، در اثر اصطکاک لایههای مختلف دیسک گرم شده و شروع به تابش اشعه ایکس میکنند. به این دیسک ، دیسک تجمعی گفته میشود. این حالت برای اولین بار در لا وارد شده باشیدستاره دوتایی (دجاجه۱-x) مشاهده شده است. احتمالا قطر خود حفره سیاه (قطر افق حادثه) ۳۰ کیلومتر است و برای تمامی ستاره دوتایی سیاهچاله ساختمان به همین شکل است:d
از سایت آکادمیک
با سلام خدمت همه عزیزان !
من با توجه به اینکه پایم ضعفیه و سال سوم دبیرستان هم سر کلاسا نبودم (به خاطر مشکلی که داشتم یعنی سه ماه رو کلا سر کلاس بودم) و تا الانم زدم به تنبلی و نخوندم و هی انداختم اینور و اونور خواستم بگم اگه الان شروع کنم میتونم کنکور موفق بشم؟!
خیلی دوس دارم یه دانشگاه دولتی قبول بشم ! به خاطر خیلی چیزا !
به ریاضی خیلی علاقه دارم ولی نمیدونم چرا هیچ وقت از هیچ درسش نمره نمیگیرم ! البته چون فکر کنم نمیخونم :|
به نظر شما قبول می شم یا نه؟ 😞
از روزای اول دانشگاهت بگو
-
این پست پاک شده!
-
سلام به همگی
خب چند روز پیش توی دانشگاه ما از طرف یکی از انجمن های علمی یه کارگاه تزریقات برگزار شد که منم شرکت کردم
به چند گروه تقسیم شدیم
بخش اول کارگاه برای گروه ما درباره انواع تزریق و نیدل ها و غیره توضیح داد و روی ماکت چند تا تزریق هم انجام دادیم
انجام دادیمتوی بخش دوم نحوه استفاده از انژیوکت رو اموزش دادن که توی این بخش بچها برای همدیگه انژیوکت میزدن
یکی انقدر خوب میزد که یه قطره خونم نمیریخت یکی دیگه هم جوری میزد که خودش و شخص مورد اصابت و البته استاد رو درگیر بند اوردن خون میکرد
بعضی از دوستان فداکار هم میومدن و اجازه میدادن دو سه نفر روشون تمرین کنن و چند بار انژیوکت میخوردن
اینم از اثار تلاشموناین بخشم تموم شد و رفتیم ایستگاه اخر که درباره انواع سرم و موارد استفادشون توضیح داد که حقیقتا یادم رفته اکثرشو
و البته یه سری مولاژ و ماکت خوشگلم اونجا بود که برای عکاسی مورد استفاده قرار گرفت
که یدونشو من دوست داشتم و عکسشو اینجا میذارم
-
به نام خالق شاپرک ها
حقیقتا قصدی برای نوشتن این خاطره نداشتم ولی از سر بیکاری و در حین انتظار برای اومدن استاد تصمیم گرفتم خاطره اولین روزی که به بیمارستان رفتم رو بنویسمظهر روز دوشنبه بود که قرار بود اسکراب به دست اماده باشیم تا سوار سرویس شیم و بریم بیمارستان
و من نمی دونم چجوری اما خواب موندم!🫤خلاصه بدو بدو بلند شدم هرچی دم دستم اومد پوشیدم و دویدم تا به سرویس برسم.
توی راه قلبم رو هزار بود از شدت هیجان و اینکه قراره کلی خون و دل و روده ی بیرون ریخته ببینم!آقا بالاخره با کلی مشقت فراوان رسیدم به بیمارستان. رفتم توی رخت کن و اسکراب پوشیدم و منتظر استاد تا بیاد سکشن بندی مون کنه که هر کی کدوم بخش بره و به من بخش زنان افتاد
و اولین چیزی که بعد از ورودم به اتاق عمل دیدم عمل زایمان بود
تقریبا به آخر های عمل رسیده بودم و دکتر درحال در اوردن جفت و بند ناف و بخیه زدن بود.
در عین اینکه تجربه ی جالبی بود ولی به شدت صحنه ی ترسناکی بودخدایی دچار تحولات شخصیتی شدم با دیدن وایب و فضای اتاق عمل که از بیان اونها قاصرم
ولی لذتی که از دیدن اون نی نی خوشگل بهم دست داد غیر قابل توصیفه انقدر که صحنه ی بسیاررررر زیبایی بودیه جورایی همزمان داشتم چند تا حس ترس،وحشت،لذت،گیجی،خوشحالی و... رو باهم تجربه میکردم.
خلاصه بعد عمل زایمان رفتم به یه اتاق دیگه و اونجا عمل TUL در حال انجام بود. و بعد از اون به بخش ارتوپدی منتقل شدم و صحنه های بسی جذاب تر دیدم(همانند دست هایی که از تن های خود گسسته شده بودند!!!)
دیگه تا آخر روز از این اتاق عمل به اون اتاق عمل میرفتم تا اینکه کاملا خسته و آش و لاش با کلی احساسات متفاوت تو سرم به سوی خوابگاه برگشتم
اینم از عکس اولین نی نی که تولدشو دیدم
-
های گایز..
خوبین؟
امروزم روز خیلی باحالی بود..
و طولانی ..
خب:
صبح فکر میکنم ۹تا ۱۰ کامپیوتر داشتیم که من نمیرن هیچ وقت(وی حتی تایمش را دقیق نمیداند) شب چون دیر خوابیدم گفتم صب تا ساعت ۱۰ بخوابم که بعدش شروع کنم روزم رو ولییی ساعت ۶ و ۷ و ۸ بیدار شدم هی خوابیدم که ۸ بیدار شدم(یه خواب خیلیییییی سم دیدم هیچ وقت خارج از برنامه خوابتون نخوابین که از این خوابا نبینین)(قابل تعریف کردن نی حقیقتا..)
خب ۸ و اندی بیدار شدم و صبحونه و ولگردی تا ساعت ۱۰ که برم کلاس عملی بیوشیمی
از دیروز شدیدا بارون میبارید و تو ۵ دقیقه ای که من از خونه تا دانشگاه رفتم بارون سنگین تبدیل شد به برف(اینجا اردبیل است)
قبل کلاس به نادیا زنگ زدم گف دیر میرسه و من برم تو
رفتم و کلاس شروع شد..
درباره ph و بافر و اینا گف استاد و بعدش خواستیم که بافر بسازیم و ساختیم خیلی باحال بود
(بافر یه ماده ای هست که دربرابر تغییر ph مقاومت میکنه..)
یه بافر ساختیم و یه دور توش HCL و یه دورمNAOH ریختیم که مقامت ماده نسبت بهش رو دیدیم(بافر ما PH ۴ بود که وقتی مثلا اسیدی میریختیم تا حدود PH ۳ یا ۲ به سختی پایین میرفت ولی بعد اون به سرعت پ هاش کم میشد.. و واسه بازی هم وقتی از پ هاش ۴ تا ۶ حتی با مقدار زیاد NAOH جلو میرفتی خیلی کم کم تغییرش رو میدیدی ولی از ۶ به ۱۰ یهو یه جهش بزرگ ایجاد میشد تو تغییر پ هاش
وسطای کلاس بود که دوستم پیام داد الان ضایعس بیام کلاس گفتم عیب نداره با گروه بعدی میای اسمتو نوشتم تو حاضری گروه خودمون.
خلاصه که بهانه شد یه دورم با دوستم و گروه دیگه این کارارو انجام بدیم که دو دور بافر ساختیم و دومی رو به PH دقیق ۴ رسوندیم ولی درست کار نکرد
استا گف احتمالا مقدار ها جابهجا شده و جواب نمیده..
ولی واسه پسرا ددست کار کرد و جهش از ۶ به ۱۰ رو خیلی قشنگ دیدیم.
دیگه وقتم نداشتیم که سومی رو هم درست کنیم
قیافه مسئول آزمایشگاه این بود که گمشین برین دیگه
ولی استادمون حقیقتا خوب بود
واقعا دلش میخواست یچیزی بهمون یاد بده
.
خلاصه حدود ۱۲ونیم رفتیم روپوش درآوردیم و رفتیم سلف نهار خوردیم و رفتیم بالا(طبقه همکف) واسه کلاس فیزیولوژی که ۲ شروع میشد و حقیقتا خسته بودم.. کل وقت رو تو اینستا گشتم..
استاد اومد و تقریبا به کلش گوش ندادم (گوش بدی هم چیزی یاد نمیگیری) و آنتراکت یه انرژی زا خریدم و بقیه کلاس رو رفتم سراغ جزوات کورس قلب تا استخوانای ستون مهره و ریب هارو مرور کنم چون بعدش عملی کورس رو داشتیم و گفته بودت استاد میپرسه..
کلاس تموم شد ساعت ۴ و رفتیم پایین سالن اناتومی (اولیت بار بود که میرفتم اونجا)(نذاشتن جسد ببینیم چون باید قبلش سوگند میخوردیم و اینا)
خلاصه استاد اومد و یه توضیح مختصر داد درباره مهره ها و ریب ها و گف خودتون اون دوتا جعبه رو بررسی کنین تا نیم ساعت از وقتتون مونده میام میپرسم..
مام که هی باهم حرف میزدیم و برسی میکردیم و از روی نشونه هاشون اسماشونو میگفتیم و باید تیپیک هارو از آتیپیک ها تشخیص میدادیم و اسم آتیپیک هارو هم میگفتیم...
هر کدوم از کارشناسان محترم یه نظری میداد وخلاصه لحظات مفرحی داشتیم..️
یکی میگف این پوکی استخوان داشته(سطح استخوان سابیده شده بود) یکی جیباشو پر استخون کردع بود و گفتیم میخوای برا سگت ببری؟(گف نه واسه اینا به نتیجه نرسیدیم و از استاد میپرسم) یکی کلا تو باغ نبود و یکی درحال قانع کردن دیگری بود که این ریب ۲ هست یا ۱۱ و یکی هم داشت مهره هارو به عنوان انگشتر امتحان میکرد(من)(یکی دوتاش تو دستم گیر کرد که گفتم دیگه کارم ساختهس)
.
تا این که استاد اومد و چندتا از مهم هارو جمع کرد و برد که بپرسه . نفر دوم منو صدا کرد و همه رو درست تشخیص دادم(سر مهره ی ۱۱T اشتباهی گفتم ناحیه کمریه و داشتم به فنا میرفتم که زود درستش کردم ) و یه مثبت بهم داد با یه دایره دورش(وی به دایره تاکید فراوان داد)
به مناسبت این موفقیت بزرگ برا خودم یه گردنبند مهره ای دنده ای ساختم
با یه همشهری حرف میزدم که ترم بالایی بود و گف که امشب برمیگرده و منم با مامانم حرف زدم که منم همین امشب برم خونه که موافقت شد و اسنپ گرفتم و رفتم وحدت(جایی که ماشین بین شهری هس) اونجا سوار یه ماشین شدم و الان تو راهم(کنار یه دختری نشستم که دفعه قبلی که اومدیم بردبیل باهم بودیم و الان خوابه..)
فکر میکنم بعد دو هفته میرم ببینم خونوادهم رو🥺️
.
خلاصه که روز خیلی قشنگی بود
و هست...
قدر این روزای با ارزش رو میدونم و امیدوارم ازش به بهترین شکل ممکن استفاده کنم.
خدایا شکرت
خدایا واسه همه ی کسایی که آرزو و لیاقتش رو دارن شرایطش رو فراهم کن که این روزا رو ببینن و رشد کنن️ -
والا روز اول ترم ۱ که خاطره خیلی خاص که بگم نداشتم
ولی ترم ۳ دو تا خاطره عجیب همون روز اول واسم به وجود اومد:|| به قولی خیلی طوفانی شروع کردماول اینکه ساعت ۸ و ده دقیقه تاکسی گرفتم برم(کلاسمون ۸ شروع شد)و از اونجایی که خیلی عجله داشتم سریع از ماشین پیاده شدم که برم یهو راننده بنده خدا گفت خانوم ببخشید کرایه رو حساب کردید؟(عجله داشتم خب،یادم رفت)
بعد حساب کردن و عذرخواهی سریع رفتم اونور خیابون که به ساختمون جدید دانشگاه سلام کنم ولی رفتم داخل دیدم عه چرا انقدر شبیه مدرسه است:///
گفتم ولش کن شاید مدلش رفتم تو سالن دیدم عه چرا انقدر پسر هست اینجا دانشگاه ما تا ترم قبل مختلط نبود(فرهنگیان)
اوناهم به شدتی که من از دیدنشون تعجب کرده بودم،تعجب کرده بودن
به هرحال اعتماد به نفس خودم حفظ کردم و گشتم دنبال پله تو سالن(چون کلاس های ما طبقه دوم و سوم بود)
و دوباره دیدم که عه اینجا کلا یه سالن و پله نداره
اونموقع بود که یخورده شک کردم و اومدم بیرون بعد تماس با دوستم که فهمیدم کلاس تشکیل شده و استاد اومده
اومدم بیرون و تابلو سردر ساختمونش که دیدم فهمیدم بله
من اومدم هنرستان پسرانه کنار ساختمون دانشگاه:)))همین دیگه
-
بسم الله
خب سلام
از بعد ۹ ماه از اخرین خاطره!
ترم ۳ شروع شده؛ ولی هفته اولش آنچنان اتفاق خاصی نیوفتاد ... گذروندیم و مثل روال عادی هفته های اول جالب بود ...
اما خاطره این دفعه من درباره روز اولِ اولِ ترم ۲ عه!
وقتی که تازه از حال و هوای اینکه "وای من دانشگاه اومدم" در اومدی و رفتی تو دل کار و باید سعی کنی بهش عادت کنی ...
^خاطره ۲۳ بهمن ۱۴۰۱^
اون روز ساعت ۱ کلاس داشتم و با توجه به مدلی که اون موقع فکر میکردم که "ایول ساعت یک کلاس برمیدارم که صبح نخوام بیدار شم" اینجوری شد که برداشتیم کلاسو!
ولی یکی نبود بیاد به من بگه آخه سیب زمینی! تو ساعت ۱۱ و نیم آماده میشی؛ مینی بوسِ سرویس ساعت ۱۲ حرکت میکنه و تو ساعت ۱ کلاس داری ... ناهار رو کی میخوای بخوری؟؟ هاع؟
با سنگی که به سرم خورد یا چی برعکسش بود هاع؟ با سری که به سنگم خورد؛ فهمیدم چه خبطی کردم!
اونجا بود که فشنگی زنگ زدم به دوستم: که حاجی غذارو از سلف بگیر؛ دمت گرم!
با خیال راحت یه چرت ریزی توی سرویس زدیم تا ... گوشیم زنگ زد و همون حاجی ایی بود که میخواست غذا بگیره!
و
محتوای پیام:
ساقی! میدونم خیلی عجیبه ولی سگ غذاتو خورد!
من:
حاجی:
سکوت وحشتناکی حکم فرما شد ...
غذا؟
غذای من؟
من یه جویی درون دارم که هیچکس نباید به غذام دست بزنه ... اونوقت سگ غذامو خورد؟!
بعد سگ؟!
سگگگگگگگگگگ؟
با این قیافه و به فکر اینکه داره سرکارم میزاره تا دانشگاه رفتم ...
رسیدم!
دوستم رو با این قیافه دیدم و وقتی با جنازه ظرفم مواجه شدم ...
فهمیدم بله ...
.
.
.خواستم بگم شکست عشقی که از "کاظم=سگ" خوردم ... حبیب از عاشق شدن هاش نخورد ...
-
-
خب بسم الله
قبل عید که کلاس عملی فیزیولوژی رفتیم که خیلیییی باحال بود
به ترتیب میگم چیکارا کردیم
هماتوکریت
اولیش این بود که با یه دستگاه که سوزن یکبار مصرف داشت نوک انگشتت رو سوراخ میکردی تا خون بیاد
بعد اون خون رو تو یه لوله مویین جمع میکردیم طوری که نباید هوا داخلش میرفت (مرحله ی بیسیار حساس)
بعد به اندازه کافی که خون پر شد تو لوله سرش یه خمیر میزدیم که دیگه هوا نره و ثابت بمونه
میزاشتیم تو سانتریفیوژ میکروهماتوکریت و از اونجایی که خودتون بهتر بلدین سلول های خونی و پلاسما جدا میشدن
حالا این لوله ی مویین رو تو یه وسیله میزاشتیم که درصد رو بهمون میداد
.
گروهخونی
با همون دستگاه سوراخ کن() نوک انگشتمو سوراخ میکردیم و روی صفحه با فاصله سه تا قطره خون میریختیم
بعد یه قطره از مواد انتی A,B و D روی هر قطره خون میریختیم اگر رسوب میداد یعنی اون ماده تو خونمون بوده که رسوب داده، اگرم نداد یعنی نداریمش
مثلا برای من (آخرین ردیف) A و D رسوب داد که یعنی آ مثبتم (البته یکم زمان میبره که خیلی واضع دیده بشه اینجا من زود عکس گرفتم)
احتمالا این کار رو تو مدرسه انجام دادین
خونگیری
هیچی دیگه برای اولین بار از همدیگه خون گرفتیم و آبکش شدیم
شمارش تعداد RBC یا WBC خون
اون خونی که گرفته بودیم رو رقیق کردیم و روش مواد ضد گلبول قرمز میزدیم تا اونارو از بین ببره و ما بتونیم گلبول سفید هارو ببینیم یا مواد ضد گلبول سفید میزدیم تا اونا لیز( پاره) بشن و ما بتونیم قرمز هارو ببینیم.
البته متاسفانه اسم مواد و نسبت ترکیبشون یادم نیست
بعد روی یه لام خیلی خاص گرون میزاشتیم که خطوط ریزی داشت که با میکروسکوپ میشد دید و تعداد سلول های توی چنتا مربع رو میشمین و بعد اندکی حساب کتاب مقدار سلول هارو به دست میارین
البته تنظیم میکروسکوپ با اون لام ضخیمش خیلی سخت بود(چون به اندازه ی کافی نمیتونستیم زوم کنیم و لامل میشکست) فقط دو گروه که تا آخر تایم موندیم تونستیم تنظیم کنیم
و استاد هم اینطوری بود که حالا من یه چیزی گفتم قرار نیس که جدا انجامش بدین و ببینین -
-
این پست پاک شده!
-
بچهای ورودی ۱۴۰۳
منتظرتونم
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دانشجویان-پیراپزشکی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-مهندسی -
سلام
خب نوبت ماهم رسید
یادش بخیر یه زمانی هی اینارو میخوندم تا ازش نتایج مفید استخراج کنم
الانم تنها چیزی که از پستای قبلی یادمه، سوراخ سوراخ کردن مانکن یا دانشجو هاست
خب اول بگم که خوابگاه ما نوک کوهه و تنها راه رفتن به در دانشگاه(یعنی خارج شدن از کلا محیط دانشگاه که به پردیس ارم معروفه، دانشگاه ما جای بزرگیه که چندتا کلاس و دانشکده و رسد خونه و استخر و زمین فوتبال و ...حدود یکی دو هزار خوابگاهی رو داخل خودش جا داده)
داشتم میگفتم
تنها راه رفتن به دم در دانشگاه و خارج شدن از دانشگاه(ما مهندسی ها ۴ تا دانشکده داریم که هیچکدوم هم داخل دانشگاه نیست و مجبوریم بزنیم بیرون، سرویس هم تا اونجا نمیره و حدود ۲۰ الی ۲۵ دقیقه پیاده روی داریم، البته بعضی کلاسا داخل خود دانشگاه هست که اتوبوس تو فاصله رسوندن ما به در دانشگاه، یبار هم اونجا توقف داره)
داشتم گفتم
تنها راه رفتن به دم در دانشگاه اتوبوسه که هر ده دقیقه یبار یکی میره و میاد
البته شب قبلش کل دانشگاهو گشتیم(و نابود هم شدم، هنوز پام درد میکنه، ۲ یا ۳ ساعتی درگیر بودیم پنج نفری)
خب ما تو خوابگاه همگی مهندسی مکانیکیم ولی استادامون فرق داره
یعنی بعضی کلاسا با یکی از بچها باهم میریم سر کلاس، یسری کلاسا با یکی دیگه میرم...
امروز با یکی از بچها که صبح سرش خلوت بود سوار اتوبوس شدیم و با ۲۰ دقیقه پیاده روی، رفتیم دانشکده مکانیک تا مدارک تحویل بدیم
مأمور تحویل که نیم ساعت دیر اومد، آخرشم قیافه اش اینجوری بود که «چی؟؟؟ ثبت نام؟؟؟ هان؟؟؟»
:/
بعد از ده دقیقه صحبت با همکاراش، گفت من اول باید برای بقیه انتخاب واحد کنم( که چند ساعت هم طول میکشه) بعدش کار ثبت نام شمارو راه میندازم
هم اتاقی که همراهم بود گفت من ساعت ۹:۳۰ کلاس دارم، بیا برگردیم دانشگاه تا کارت دانشجویی بگیریم و از اونجا هم برم کلاسم
خلاصه ۲۵ تا ۳۰ دقیقه ای طول کشید تا برگشتیم(سربالایی بود) و دیدیم اوه عجب صفیه برای کارت
دیگه گفتم تو برو چون به کلاست نمیرسی، ولی خودم نیم ساعت اینا صف وایسادم و گرفتم
(اونم بعدا گرفت البته)
خلاصه، سوار اتوبوس شدم و برگشتم بالا(خوابگاه) و دیدم فقط یکی از ما ۵ تا اونجاست(خوابگاه ۸ نفره است و هنوز ۳ نفر نیومده بودن)
باهم دیگه هم باید یه ساعت دیگه میرفتیم کلاس فیزیک
بهش گفتم بدو برو کارت بگیر و من تنها موندم و یه اتاق خالی
سریع تلفن و برداشتم و با خیال راحت همه زنگامو زدم
(البته آنتن هی قطع و وصل میشد و پیرم کرد تا دو کلوم صحبت کنم:/)
بعدش هم رفتیم کلاس فیزیک
راهش چون داخل خود دانشگاه بود، نزدیک بود، هرچند من سوار سرویس شدم
راستی جریان چیه ۹۹ درصد دانشجو های دختر عینک دارن؟ الکیه یا واقعیه؟
رفتم یه جا نشستم، جلو روم حدود ۶ تا خانم کنار هم نشسته بودن
همه شون هم عینک داشتن:/(نامردی نکنم، یکیشون رو ندیدیم نمیدونم عینک داشت یا نه)
خلاصه این معلم فیزیک(بیشتر شبیه معلم بود تا استاد:/ الیته شاید وسط ترم عوض شه) اومد یکم حرف زد و رفرنس معرفی کرد و فصل اول فیزیک هالیدی رو توضیح داد که همون فصل اول فیزیک دهم بود
بدون هیچ کم و کاستی:/
بدون هیچ چیز اضافه ای:/
یه چیز باحال که اتفاق افتاد، یهو یکی زیادی خودشو به عقب کش داد و صندلیش شکست
نیم ساعت هم کلاسو زودتر تعطیل کرد که من کوبیدم برم کلاس طراحی صنعتی که ۴ ساعته
از ساعت ۱۳ تا ۱۷
خلاصه، پریدیم تو اتوبوس و رفتیم دم در دانشگاه(البته درستش اینه که «رفتم»، چون این واحد تنها بودم)
توی سِس(ما به اتوماسیون آموزشی مون که میریم برنامه هارو میبینیم و اینا میگیم سس(sess)، که البته یکی از بهترینا از بین تمام دانشگاه های کشوره) نوشته بود محل برگزاری کلاس، مهندسی چهاره
و زیرش هم زده بود داخل دانشکده مهندسی عمران
آقا من رفتم ساختمون مهندسی ۲، گفتم دانشکده عمران کجاست؟ گفت اشتب زدی داداش، برو اونور خیابون:/
حدود ۱۰ دقیقه ازم گرفت و رفتم اونجا دیدم در ورودی اصلی بستس:/
اون دور و ور گشتم دیدم یه در دیگه بازه
رفتم تو گفتم دانشکده عمران کجاست؟
گفت همین ساختمون کنارت برو بالا
رفتم بالا دیدم آقا خیلی خلوت و ساکت و سوت و کوره:/
همینجور داشتم طبقه هارو میرفتم بالا دیدم یه دختر خانم که چادر هم میپوشید داشت با استادش صحبت میکرد و فقط صدای خنده دختره کل سالن رو برداشته بود
رفتم تو گفتم سالن رسم فنی اینجاست؟
گفت نه داداچ اشتب زدی:/:/:/
گفتم آدرسش رو زده اینجا که
خود دختره هم وارد بحث شد و داشت راهنمایی میکرد
البته داخل یه فضای خیلی دوستانه و محترمانه همگی باهم صحبت میکردیم، چیزی که برام یکم عجیب و جالب بود، این قدر حوصله داشتن رو تو اون شرایط اصلا انتظار ندشتم، مخصوصا اینکه تازه پریده بودم وسط صحبتشون
خلاصه همینطوری حرف زدیم و دختره آخرش گفت اینجا مهندسی ۱ هست
یه مهندسی ۲ هم دارم و یه مهندسی مکانیک که داخلش مهندسی های ۳ و ۴ هم هست
گفت آدرس کلاست درواقع مهندسی چهاره(راست میگفت تو سس هم نوشته بود) که یعنی دانشکده مکانیک
با یه بغضی به دوتاشون نگاه کردم و گفتم من تازه با بدبختی و پا درد رسیدم اینجا
(سوزش شدید هم داشت پاهام و راه رفتن خیلی طاقت فرسا بود برام)
خلاصه رفتم دانشکده مکانیک
و دیدم بعله
درش بستس:/
یه در ورودی گنده که صبح برای تحویل مدارک باز بود، الان به کل بسته بود:/
همینطوری حیرون و ویرون، برنامه «نشان» رو باز کردم و دیدم از مهندسی ۲ که کنار همین دانشکده مکانیک بود، میتونم برم مهندسی ۴(همون دانشکده مکانیک)
البته مهندسی ۴ خودش به تنهایی دانشکده مکانیکه
ولی مهندسی ۲ متشکل از چندین تا کلاسه، مثل دانشکده کامپیوتر
خلاصه
چون داشت دیرم میشد، سریع سریع رفتم داخل
چون صبح یبار اونجا بودم، کلاس رسم فنی رو میدونستم کجاست
سریع رفتم تو دیدم استاد نشسته:/
خیلی هم جوون بود
دو نفر دیگه هم کنارش بودن که مثل استاد بودن
بعد فهمیدم درواقع اونا تیچر اسیستنس(TA) یا دستیار استاد بودن، ما معمولا اینجا میگیم TA
یکم گذشت که بهم گفت فیوز پروژکتور بزن
بعدش گفت که رشته خیلی سخت و دانشگاه سختی رو انتخاب کردین(البته دوتاشون خیلی کنار هم حرف میزدن و اصلا به هم مهلت نمیدادن، این حرفش تموم میشد اون یکی درجا حرف میزد)
نفسم گرفت چقدر تایپ کردم
آره همینجوری داشت اینارو میگفت، یهو یه کتاب انگلیسی نشون داد که البته ربطی به نقشه کشی نداشت(در کمال تعجب:/) و گفت این کتاب زمانی که ما این درسو میخوندیم آلمانی بود و شما خیلی خوش شانسید که الان انگلیسی اش هست
بعد گفت شاید یکی دو هفته اول آسون بگیریم(درواقع منظورش این بود استاد آسون بگیره)، ولی تدریس کاملا به زبان انگلیسیه
گفت باید زبان آلمانیتون هم فول باشه برای یسری کتابای دیگه
باید حتما همین رفرنس انگلیسی رو بخرین(قیمت رفرنس خیلی بالاست، نسخه های فیزیکی بعضی وقتا به ۱ میلیون هم میرسه) و اگه زبانتون هم خوب نیست مشکل خودتونه، استاد کاملا انگلیسی درس میده و شما باید برید کلاس زبان
یهو یکی از ته کلاس داد زد گفت «چخبره بابا مثلا اینجا دانشگاه شیرازه» و با حالت عصبانی رفت بیرون
همینجوری داشتن خزعبل میبافتن که یه حسی بهم کفت سرکاریه:/
همین که گفت تدریس انگلیسیه فهمیدم سرکاریه چون هیچ استادی حق نداره به غیر از زبان فارسی درس بده(شاید رشته زبان انگلیسی متفاوت باشه، نمیدونم)
و حدسمم درست بود
یهو استاد اومد و گفتش که ما یه رسمی داریم برای ترم اولی های هرسال، که ترم بالایی ها میان ادای استاد در میارن و اینجوری بهتون خوش آمد میگیم
البته خود استاد در جریان هیچکدوم از این چرت و پرتا نبود و اصلا نمیدونست اونی که یهو اعتراض کرد و زد بیرون هم جزء گروه این ترم بالاییا بوده
تازه یکی هم تمام ماجرا رو فیلم گرفت:/
انصافا استاد خیلی باحالی داشتیم
خیلی باحال و با شوخی درس میداد
مثلا یهو وسط کلاس بلند دست میزد میگفت خوابتون نبره
بعد بلافاصله میگفت خب چندبار دست زدم؟
خلاصه کلاس خیلی خوبی بود و دیگه نمیشه کامل کلاسو توضیح بدم
بعدش هم خسته و کوفته برگشتم خوابگاه (سوزش پام وحشتناک زیاد شده بود اصلا با بدبختی راه میرفتم، برای اینکه کمتر بسوزه مجبور بودم یکم بین پاهام فاصله بدم که شبیه پنگوئن ها شده بودم)
یه دوش گرفتم و دیگه کار خاصی نداشتم
و حقیقتا دیگه حوصله ام نمیشه توضیح بدم هم اتاقی شیشم کی و چطوری اومد:/
ممنون که تا اینجا خوندین
بخدا فوشت میدم اگه همه شو نخونده باشی و درجا اومده باشی آخر متن:/
شوخی میکنم راحت باش
اینم روز اول دانشگاه من بود
این عکسم برای شمایی که همت کردی و تا تهش خوندی
خب و اینام چندتا عکس از ویو خوابگاهمون
بچهای ۱۴۰۳
بچهای ۱۴۰۴
و ورودی های بعد تر از اون
منتظرم