هرچی تودلته بریز بیرون۶

[امیرمحمد یوسفوند]

تو دوره دبیرستان یه معلم ریاضی داشتیم عادت داشت امتحانامونو سر کلاس تصحیح میکرد. بعد هربار که تو این فرایند با خودش زمزمه میکرد "عجب خریه" بچه ها منو صدا میزدن میگفتن داره برگه تو رو صحیح میکنه :)))

[امیرمحمد یوسفوند]

آموزش مجازی چیست ؟!

به آموزشی گفته میشود که در آن
در حد پلانکتون درس میدن
در حد انیشتین سوال میدن
بعدم مثِ عقده‌ایا نمره میدن :|

[امیرمحمد یوسفوند]

منطق معلما : اگه جوری سوال بدیم که هیچکس نتونه حل کنه ، کسی هم نمیتونه تقلب کنه

[امیرمحمد یوسفوند]

قبل کنکور یه مشاور داشتم میگفت
شما قبل کنکور اصلا زمین نزن،
بعدش تا دلت بخواد زمین میزنی
بعدها فهمیدم منظورش از زمین اولی
درس زمین شناسی بود

[امیرمحمد یوسفوند]

‏یه استاد دین و زندگی داشتیم فامیلیش قمیشی بود.
یه روز گفت توی سایت ها برید ببینید چه کتاب هایی رو من تالیف کردم، موضوعات مرتبت رو مطالعه کنید.
گفتن استاد من کتابی از شما ندیدم ولی فول آلبومتون رو دانلود کردم، آهنگ جزیره هم خیلی خوب بود.
نمیدونم چرا از کلاس بیرونم کرد

[امیرمحمد یوسفوند]

سر جلسه امتحان رو دستم تقلب نوشته بودم مراقب اومد بالاسرم
گفت:داری چیکار میکنی؟:|
گفتم:دارم دعا میکنم خدا کمکم کنه
گفت:پس اینا چیه رو دستت؟
گفتم: عه خدا جوابارو بهم رسوند

[امیرمحمد یوسفوند]

ببینید چجوری داره بهش تقلب میرسونه رفیق اینه

[امیرمحمد یوسفوند]

دانش آموزی عکس و اسم پروفایل تلگرامش رو عکس و اسم معاون مدرسه گذاشته به چند تا معلم پیام داده لطفا سوالای امتحان نوبت اول رو همینجا ارسال بفرمایید
پس فرداش خانم معاون سوالا رو از دبیر واسه چاپ خواسته:)))))))

پ ن : همچین دانش آموزای زرنگی داریم

[امیرمحمد یوسفوند]

یادمه یه روز معلممون گف بچه ها بیاید بریم برای اومدن بارون دعا کنیم!
ماهم گفتیم دعای ما که بر آورده نمی شه
معلممون گف چرا شما دلتون پاکه، دعاهای شما بر آورده می شه.
منم گفتم اگه دعای ما بر آورده می شد تو الان مرده بودی!!

[امیرمحمد یوسفوند]

‏بیشترین کار محاسباتیِ دوران تحصیلم این بود که بشمارم ببینم کدوم تمرین به من میرسه حل کنم! ‍️

[امیرمحمد یوسفوند]

‏وقتی سر امتحان مجازی هیچی بلد نیستی و منتظری دوستت جوابارو بفرسته

[مهدیس فیروزی]

قصد هیچگونه توهینی نیست تمامیت اینها جنبه شوخی دارا میباشند

[مهدیس فیروزی]

قصد هیچگونه توهینی نیست تمامیت اینها جنبه شوخی دارا میباشند

[مهدیس فیروزی]

قصد هیچگونه توهینی نیست تمامیت اینها جنبه شوخی دارا میباشند

[-Dr_Ugger-]

پسره به دوست دخترش زنگ میزنه میگه:

کجایی؟
میگه: با پدرم تو ماشین bmwش داریم میریم از بانک پول بگيريم که من برم برای اسبم پد زین بخرم بابامم میخاد فیکسای چوب اسکیاشو عوض کنه

تو کجایی عزیزم؟

پسره میگه: تو همین اتوبوسی که تو هستی، خواستم بگم پول بلیط رو من حساب كردم تو نميخواد بدی

[-Dr_Ugger-]

سفارش ﺧﺪا ﺑﻪ ایرانیان دم در ﺑﻬﺸﺖ:
.
.
.
.
.
ﻧﻈﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ،
ﺷﺎﺧﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺸﮑﻨﯿﺪ،
ﺣﻮﺭﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﻮﺭ ﻧﮑﻨﯿﺪ،
ﺑﺎ ﺍﯾﻮﺏ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﻮﺧﯽ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺻﺒﺮﺵ ﺣﺪﯼ ﺩﺍﺭه
ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﻣﯿﻮهﻭ ﺣﻮﺭﯼ ﻗﺎﭼﺎﻕ ﻧﮑﻨﯿﺪ،
ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﻧﻮﺡ ﺭﺍ ﺷﮑﺎﺭ ﻧﮑﻨﯿﺪ،
ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺍﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻧﺰﻧﯿﺪ،
به ماموران جهنم رشوه ندهید،
ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﻬﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﻫﺴﺖ ﻟﻄﻔﺄ ﻭﺩﮐﺎ ﻭ ﻭﯾﺴﮑﯽ ﻗﺎﭼﺎﻗﯽ
ﻧﯿﺎﺭﯾﺪ،
ﺑﺎ ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻮﺳﯽ ﻭﺭ ﻧﺮﻭﯾﺪ،
یوسف پیامبره بچه خوشگل که نیست،
ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺼﺮﻑ ﻗﻠﯿﺎﻥ ﻭ ﺣﺸﯿﺶ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ،
قالیچه سلیمان ظرفیتش ١ نفر است، ١٢ نفری سوار نشوید...

[-Dr_Ugger-]

یکی از دوستام با یه دختر خیلی پولدار دوست شده بود و تصمیم داشت هر طور شده باهاش عروسی کنه، تو یه مهمونی یه دفعه از دهنش پرید که ۵ ساله دفتر خاطرات داره و همه چیزشو توش می نویسه، دختره همم گیر داد که دفتر خاطراتتو بده من بخونم!!

از فردای اون روز نشستیم به نوشتنه یه دفتر خاطرات تقلبی واسش!

من وظیفه قدیمی جلوه دادنشو داشتم، ۱۰ جور خودکار واسش عوض کردم، پوست پرتقال مالیدم به بعضی برگاش…، چایی ریختم روش و گل گذاشتم لای برگه ها و…

اونم تا میتونست خودشو خوب نشون داد و همش نوشت از تنهایی و من با هیچ دختری دوست نیستمو خیلی پاکم و اصلا دنبال مادیات نیستم و فقط انســــانیت برام مهمه و …

بعد از یک هفته کار مداوم ما و پیچوندن طرف، دفتر خاطرات رو بُرد تقدیم ایشون کرد…

دختره در یکی ثانیه دفتر خاطرات رو بر فرق سرش کوبید و گفت: منو چی فرض کردی؟ این سالنامه که مال امسـال هست!! تو ۵ ساله داری تو این خاطره می نویسی؟ و اینگونه بود که دوست من هنوز مجرد است

[-Dr_Ugger-]

نصیحت کردن توی خانواده باید ساماندهی بشه
ینی مثلا عینِ معاینه فنی یه برچسب بزنن روت که قبلا نصیحت شدی
و دوباره یکی نیاد در مورد همون موضوع حرف بزنه

[-Dr_Ugger-]

پسره تو كليسا نشسته بوده، يهو مي‌بينه يه دختر خيلي خوشگل مياد تو. ميدوه ميره پشتِ يه مجسمه قايم ميشه. دختره مياد ميشينه جلوي محراب و ميگه: اي خدا! تو به من همه چي دادي ، پول دادي ، قيافه دادي ، خانواده خوب دادي... فقط ازت يه چيز ديگه ميخوام... اونم يه شوهر خوبه ...يا حضرت مسيح‌! خودت كمكم كن! پسره از پشت مجسمه مياد بيرون ميگه: عيسي هل نده!‌ هل نده زشته ، خودم ميرم!

[علیرضا عفتی 2]

این پست پاک شده!