-
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺪﺩ 10 ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻫﻤﻪ ﻋﺪﺩﺍ ﺭﻭ
ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻪ 0,1,2,3,4,5,6,7 ,9
ﺑﻪ ﺟﺰ ﻋﺪﺩ 8
ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻋﺪﺩ 8 ﺍﺻﻦ ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯽ ﯾﻮﻣﺪ .ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺐ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﻭ ﻋﺪﺩ 10 ﻣﯿﺎﺩ
ﺑﺒﯿﻨﻪ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﭼﺸﻤﺶ ﻣﯿﻮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺪﺩ 8 ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺳﻂ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﻣﯿﺮﻗﺼﻪ .
ﻣﯿﺎﺩ ﻭﺳﻂ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻮﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﮔﻮﺵ 8 ﻣﯿﮕﻪ:
ﮐﯽ ﺗﻮﺭﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ؟ ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎﯼ؟
ﻋﺪﺩ 8 ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﺩ 10 ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﺻﻔﺮﻡ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺑﺴﺘﻢ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﻤﺮﻡ ﻭﺍﺳﺘﻮﻥ ﻋﺮﺑﯽ ﺑﺮﻗﺼﻢ .ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ
-
سلامممممممم
-
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
سلام دوستان
کجاییید? -
چن روز پیش برای اولین بار از این حلواها درست کردم (:
خ خوب شد اما سوخته بود و مزه سوختگی میداد هیچکی نخورد ):
یه قاشق یه قاشق هر روز میخوردم تا بلخره تموم شد
خ دوسش داشتم ولی. -
sky daughter در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:
چن روز پیش برای اولین بار از این حلواها درست کردم (:
خ خوب شد اما سوخته بود و مزه سوختگی میداد هیچکی نخورد ):
یه قاشق یه قاشق هر روز میخوردم تا بلخره تموم شد
خ دوسش داشتم ولی.خوبه که قبول کردی سوخته ... مطمعنا دفعات بعدی اوضاع بهتر میشه
خخخخخخ یادم میاد من راهنمایی که بودم برای حرفه و فن معلم گفته بود کوکو سبزی درست کنین تا نمره بدم ..... ینی من برای 20 تو یه هفته یه 10-15 بار خودم کوکو درست کردم خراب شد ولی اخر سر تو مدرسه که امتحان عملی پخت کوکو بود با دوستام یه کوکویی درست کردیم باور کنین همه داشتن انگشتاشونو میخوردن خخخ خودم یه لقمه زدم اصلا تو تعجب موندم که من اینو چطوری درست کرده بودم- اون موقع سرگروه بودم..
مرسی اون خاطره خوب یادم اوردی
-
sky daughter vali tazinesh bar khalafe mazash fogholadast:0