بیاید قبول کنیم هممون اولین بار که آقای ثابتی رو دیدیم گفتیم: اووووووووو این یارو عجب ریشی داره!!!

Akito(聡人)
دیدگاهها
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم -
هرچی تو دلته بریز بیرون 5و خب یه سلام هم بدیم خدمت دوستان عزیزی که اون چندماه و اندی تابستون ۱۴۰۲ رو باهم گذروندیم
سختی کشیدن های همدیگرو شاهد بودیم
ناراحت بودنا از اعلام نتایج
خوشحال بودنا از ورود به دانشگاه
ذوق اینکه ترم اول چیکار کنم چی بپوشم
حمایت کردنا
شوق اینکه امسال میرم دوازدهم و درسا مهم میشه(البته خودشون که شوقی از چهره شون نشون نمیدادن)
همه رو باهم دیگه گذروندیم
و خب به رسم ادب و وفا تا جایی که یادم بیاد و نام کاربریتون عوض نشده باشه منشنتون میکنم(اصلا دنبال لایک گرفتن و پیام تبریک خوشآمد نیستم، لطفا اشتباه برداشت نکنید)
jahad_121 Hhh Hh @f-nalist officer k @Comrade_Bayat _ Reza _ Ainoor Gharibe Gomnam Galadriel lO_Ol Uranium DexterMoreRight @Zahra-HD JuDi @هویججج پرستو بابایی @violet28 زهرا بنده خدا 2 @Alba @Younes-D-IUT @دختر-بهار
پ.ن: اگه اضافه تگ شدید طبیعی رفتار کنید، جوری که انگار سالهاست همو میشناسیم
پ.ن۲: اگه تگ نشدید، یه ریپلای بزنید، جوری که انگار نام کاربریتون عوض شده و من بی تقصیرم -
| گالری روح نواز🫀|
بقیه رو نمیدونم
ولی این یکی از روح نواز ترین چیزاییه که امسال نیازش دارم -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
@danial-hosseiny -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــماینکه ایران تو والیبال نشسته و کشتی قدرت اول دنیاس نشون میده که
ایرانیا هرچی به تشک و بالش نزدیک تر بشن حرفای بیشتری واسه گفتن دارن
-
| گالری روح نواز🫀|
-
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمچند سال پیش گفتم خونه جن داره
بابام رو کاغذ نوشت "بصملاهه رحمان رحیم" زد رو دیوار خونه
فرداش دیدیم جن ها رو کاغذه نوشتن: داداش ما که رفتیم ولی سطح سوادت از ما خیلی ترسناک ترهدختره ميگه: هر بار تصادف ميكنم بابام ميگه قربون دخترم بشم كه داره با تجربه ميشه
اونوقت من يبار زنگ زدم به بابام گفتم تصادف كردم گفت يه خط رو ماشين افتاده باشه به ابالفضل میکشمت
گفتم بابا ما كه اصن ماشين نداريم
يه موتوري بهم زده توبيمارستانمم، گفت موتور
یارو که صدمه ندیده؟ بیمه داره دیه ازش بگیریمقبلا به دخترا تنه میزدی
جزوه هاش میریخت باهم جمع میکردید
بعد عاشق هم میشدید. دیروز به دختره تنه زدم گوشیش افتاد
الان دارم کلیه ام رو میفروشم تا پول گوشیش رو بدم. -
هرچی تو دلته بریز بیرون 5آلاخونه ای هایی که بسلامتی وارد کادر درمان میشید یا خواهید شد (یا هستید
)
میخوام(با اینکه ازتون هم کوچیکترم) یه کوچولو فاز نصیحت بردارم
آینده راه خیلی درازیه
یه سر برید نون وایی، ۵ نفر آدم میبینید
اولش اصلا براتون فرقی نداره، خب اونا هم آدمای معمولی ای ان
ولی هرکدومشون اندازه شما زندگی شونو دوست دارن، پسر یا دختر یه پدر و مادری ان، بستگانی دارن، تا اینجا آرزو ها داشتن و تا اینجای زندگی رو پیش اومدن، اتفاقایی براشون افتاده، کسایی رو دارن که عاشقشن و کسایی هم هستن که دوسشون دارن
یکم بیشتر نگاه کنی میبینی هیچ فرقی با خودتون ندارن، همشون عزیزن
انشاالله وقتی قبول بشید، راه سختیو پشت سرگذاشتید و وقتی هم وارد کار بشید خستگی ممکنه باعث بشه اینا یادتون بره
ولی میخوام بگم به هرجایی رسیدید، اگه آدمی رو دیدید که بهتون نیاز داره، به این فکر کنید که اونم کسی مثل پدرتونه، برادرتونه، مادرتونه، اصلا یکی عین خود شماست!
ببخشید اینارو میگم، مطمعا هم هستم که تو کارتون وجدان کاری دارید، ولی خب مادرم تو کادر درمانه یه چیزایی برام تعریف میکنه...
خب اونا هم زمانی جای شما بودنببخشید سرتون رو درد آوردم
انشاالله دنیا با دستاورد هاتون میترکونید(البته نه از اون نظر که مارو بفرستید هوا
)
ولی اینا حرفایی بود که باید زده میشد
(کی انقدر بابابزرگ شدم و خودم نفهمیدمتا دیروز کنکور رو بچها از این تاثیرا میذاشت، الان پشت کنکور
بیمزه هم خودتی
)
خب من بچهای ورودی کادر درمان رو نمیشناسم، چندتایی منشن میکنم و لطفا اگه کسی هم میشناسید منشن کنید
ramses kabir
lO_Ol
officer k
چیچک
@Zahra-HD
فارغ-التحصیلان-آلاء
erfany
Aaannniiitttaaa
@mahan-hosein-poor
@Dex -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم -
خط خط یه گردو
اینارو یکی از دوستام کشیده و همیشه از نقاشی ها به وجد میام
ازش اجازه نگرفتم بابت پخششون، ولی بیخود کرده باید از خداشم باشه -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم -
| گالری روح نواز🫀|
ساعت ۸:۴۰ دقیقه
در مسیر کتابخانه مرکزی دانشگاهمون -
| گالری روح نواز🫀|
-
نتایج اولیه کنکور ۱۴۰۱ آلایی ها@N-n-good
آلاء واقعاً بهم ثابت کرد که چقدر میشه دنبال عدالت آموزشی باشی... اجرتون با آقا امام حسین -
از روزای اول دانشگاهت بگوسلام
خب نوبت ماهم رسید
یادش بخیر یه زمانی هی اینارو میخوندم تا ازش نتایج مفید استخراج کنم
الانم تنها چیزی که از پستای قبلی یادمه، سوراخ سوراخ کردن مانکن یا دانشجو هاست
خب اول بگم که خوابگاه ما نوک کوهه و تنها راه رفتن به در دانشگاه(یعنی خارج شدن از کلا محیط دانشگاه که به پردیس ارم معروفه، دانشگاه ما جای بزرگیه که چندتا کلاس و دانشکده و رسد خونه و استخر و زمین فوتبال و ...حدود یکی دو هزار خوابگاهی رو داخل خودش جا داده)
داشتم میگفتم
تنها راه رفتن به دم در دانشگاه و خارج شدن از دانشگاه(ما مهندسی ها ۴ تا دانشکده داریم که هیچکدوم هم داخل دانشگاه نیست و مجبوریم بزنیم بیرون، سرویس هم تا اونجا نمیره و حدود ۲۰ الی ۲۵ دقیقه پیاده روی داریم، البته بعضی کلاسا داخل خود دانشگاه هست که اتوبوس تو فاصله رسوندن ما به در دانشگاه، یبار هم اونجا توقف داره)
داشتم گفتم
تنها راه رفتن به دم در دانشگاه اتوبوسه که هر ده دقیقه یبار یکی میره و میاد
البته شب قبلش کل دانشگاهو گشتیم(و نابود هم شدم، هنوز پام درد میکنه، ۲ یا ۳ ساعتی درگیر بودیم پنج نفری)
خب ما تو خوابگاه همگی مهندسی مکانیکیم ولی استادامون فرق داره
یعنی بعضی کلاسا با یکی از بچها باهم میریم سر کلاس، یسری کلاسا با یکی دیگه میرم...
امروز با یکی از بچها که صبح سرش خلوت بود سوار اتوبوس شدیم و با ۲۰ دقیقه پیاده روی، رفتیم دانشکده مکانیک تا مدارک تحویل بدیم
مأمور تحویل که نیم ساعت دیر اومد، آخرشم قیافه اش اینجوری بود که «چی؟؟؟ ثبت نام؟؟؟ هان؟؟؟»
:/
بعد از ده دقیقه صحبت با همکاراش، گفت من اول باید برای بقیه انتخاب واحد کنم( که چند ساعت هم طول میکشه) بعدش کار ثبت نام شمارو راه میندازم
هم اتاقی که همراهم بود گفت من ساعت ۹:۳۰ کلاس دارم، بیا برگردیم دانشگاه تا کارت دانشجویی بگیریم و از اونجا هم برم کلاسم
خلاصه ۲۵ تا ۳۰ دقیقه ای طول کشید تا برگشتیم(سربالایی بود) و دیدیم اوه عجب صفیه برای کارت
دیگه گفتم تو برو چون به کلاست نمیرسی، ولی خودم نیم ساعت اینا صف وایسادم و گرفتم
(اونم بعدا گرفت البته)
خلاصه، سوار اتوبوس شدم و برگشتم بالا(خوابگاه) و دیدم فقط یکی از ما ۵ تا اونجاست(خوابگاه ۸ نفره است و هنوز ۳ نفر نیومده بودن)
باهم دیگه هم باید یه ساعت دیگه میرفتیم کلاس فیزیک
بهش گفتم بدو برو کارت بگیر و من تنها موندم و یه اتاق خالی
سریع تلفن و برداشتم و با خیال راحت همه زنگامو زدم
(البته آنتن هی قطع و وصل میشد و پیرم کرد تا دو کلوم صحبت کنم:/)
بعدش هم رفتیم کلاس فیزیک
راهش چون داخل خود دانشگاه بود، نزدیک بود، هرچند من سوار سرویس شدم
راستی جریان چیه ۹۹ درصد دانشجو های دختر عینک دارن؟ الکیه یا واقعیه؟
رفتم یه جا نشستم، جلو روم حدود ۶ تا خانم کنار هم نشسته بودن
همه شون هم عینک داشتن:/(نامردی نکنم، یکیشون رو ندیدیم نمیدونم عینک داشت یا نه)
خلاصه این معلم فیزیک(بیشتر شبیه معلم بود تا استاد:/ الیته شاید وسط ترم عوض شه) اومد یکم حرف زد و رفرنس معرفی کرد و فصل اول فیزیک هالیدی رو توضیح داد که همون فصل اول فیزیک دهم بود
بدون هیچ کم و کاستی:/
بدون هیچ چیز اضافه ای:/
یه چیز باحال که اتفاق افتاد، یهو یکی زیادی خودشو به عقب کش داد و صندلیش شکست
نیم ساعت هم کلاسو زودتر تعطیل کرد که من کوبیدم برم کلاس طراحی صنعتی که ۴ ساعته
از ساعت ۱۳ تا ۱۷
خلاصه، پریدیم تو اتوبوس و رفتیم دم در دانشگاه(البته درستش اینه که «رفتم»، چون این واحد تنها بودم)
توی سِس(ما به اتوماسیون آموزشی مون که میریم برنامه هارو میبینیم و اینا میگیم سس(sess)، که البته یکی از بهترینا از بین تمام دانشگاه های کشوره) نوشته بود محل برگزاری کلاس، مهندسی چهاره
و زیرش هم زده بود داخل دانشکده مهندسی عمران
آقا من رفتم ساختمون مهندسی ۲، گفتم دانشکده عمران کجاست؟ گفت اشتب زدی داداش، برو اونور خیابون:/
حدود ۱۰ دقیقه ازم گرفت و رفتم اونجا دیدم در ورودی اصلی بستس:/
اون دور و ور گشتم دیدم یه در دیگه بازه
رفتم تو گفتم دانشکده عمران کجاست؟
گفت همین ساختمون کنارت برو بالا
رفتم بالا دیدم آقا خیلی خلوت و ساکت و سوت و کوره:/
همینجور داشتم طبقه هارو میرفتم بالا دیدم یه دختر خانم که چادر هم میپوشید داشت با استادش صحبت میکرد و فقط صدای خنده دختره کل سالن رو برداشته بود
رفتم تو گفتم سالن رسم فنی اینجاست؟
گفت نه داداچ اشتب زدی:/:/:/
گفتم آدرسش رو زده اینجا که
خود دختره هم وارد بحث شد و داشت راهنمایی میکرد
البته داخل یه فضای خیلی دوستانه و محترمانه همگی باهم صحبت میکردیم، چیزی که برام یکم عجیب و جالب بود، این قدر حوصله داشتن رو تو اون شرایط اصلا انتظار ندشتم، مخصوصا اینکه تازه پریده بودم وسط صحبتشون
خلاصه همینطوری حرف زدیم و دختره آخرش گفت اینجا مهندسی ۱ هست
یه مهندسی ۲ هم دارم و یه مهندسی مکانیک که داخلش مهندسی های ۳ و ۴ هم هست
گفت آدرس کلاست درواقع مهندسی چهاره(راست میگفت تو سس هم نوشته بود) که یعنی دانشکده مکانیک
با یه بغضی به دوتاشون نگاه کردم و گفتم من تازه با بدبختی و پا درد رسیدم اینجا
(سوزش شدید هم داشت پاهام و راه رفتن خیلی طاقت فرسا بود برام)
خلاصه رفتم دانشکده مکانیک
و دیدم بعله
درش بستس:/
یه در ورودی گنده که صبح برای تحویل مدارک باز بود، الان به کل بسته بود:/
همینطوری حیرون و ویرون، برنامه «نشان» رو باز کردم و دیدم از مهندسی ۲ که کنار همین دانشکده مکانیک بود، میتونم برم مهندسی ۴(همون دانشکده مکانیک)
البته مهندسی ۴ خودش به تنهایی دانشکده مکانیکه
ولی مهندسی ۲ متشکل از چندین تا کلاسه، مثل دانشکده کامپیوتر
خلاصه
چون داشت دیرم میشد، سریع سریع رفتم داخل
چون صبح یبار اونجا بودم، کلاس رسم فنی رو میدونستم کجاست
سریع رفتم تو دیدم استاد نشسته:/
خیلی هم جوون بود
دو نفر دیگه هم کنارش بودن که مثل استاد بودن
بعد فهمیدم درواقع اونا تیچر اسیستنس(TA) یا دستیار استاد بودن، ما معمولا اینجا میگیم TA
یکم گذشت که بهم گفت فیوز پروژکتور بزن
بعدش گفت که رشته خیلی سخت و دانشگاه سختی رو انتخاب کردین(البته دوتاشون خیلی کنار هم حرف میزدن و اصلا به هم مهلت نمیدادن، این حرفش تموم میشد اون یکی درجا حرف میزد)
نفسم گرفت چقدر تایپ کردم
آره همینجوری داشت اینارو میگفت، یهو یه کتاب انگلیسی نشون داد که البته ربطی به نقشه کشی نداشت(در کمال تعجب:/) و گفت این کتاب زمانی که ما این درسو میخوندیم آلمانی بود و شما خیلی خوش شانسید که الان انگلیسی اش هست
بعد گفت شاید یکی دو هفته اول آسون بگیریم(درواقع منظورش این بود استاد آسون بگیره)، ولی تدریس کاملا به زبان انگلیسیه
گفت باید زبان آلمانیتون هم فول باشه برای یسری کتابای دیگه
باید حتما همین رفرنس انگلیسی رو بخرین(قیمت رفرنس خیلی بالاست، نسخه های فیزیکی بعضی وقتا به ۱ میلیون هم میرسه) و اگه زبانتون هم خوب نیست مشکل خودتونه، استاد کاملا انگلیسی درس میده و شما باید برید کلاس زبان
یهو یکی از ته کلاس داد زد گفت «چخبره بابا مثلا اینجا دانشگاه شیرازه» و با حالت عصبانی رفت بیرون
همینجوری داشتن خزعبل میبافتن که یه حسی بهم کفت سرکاریه:/
همین که گفت تدریس انگلیسیه فهمیدم سرکاریه چون هیچ استادی حق نداره به غیر از زبان فارسی درس بده(شاید رشته زبان انگلیسی متفاوت باشه، نمیدونم)
و حدسمم درست بود
یهو استاد اومد و گفتش که ما یه رسمی داریم برای ترم اولی های هرسال، که ترم بالایی ها میان ادای استاد در میارن و اینجوری بهتون خوش آمد میگیم
البته خود استاد در جریان هیچکدوم از این چرت و پرتا نبود و اصلا نمیدونست اونی که یهو اعتراض کرد و زد بیرون هم جزء گروه این ترم بالاییا بوده
تازه یکی هم تمام ماجرا رو فیلم گرفت:/
انصافا استاد خیلی باحالی داشتیم
خیلی باحال و با شوخی درس میداد
مثلا یهو وسط کلاس بلند دست میزد میگفت خوابتون نبره
بعد بلافاصله میگفت خب چندبار دست زدم؟
خلاصه کلاس خیلی خوبی بود و دیگه نمیشه کامل کلاسو توضیح بدم
بعدش هم خسته و کوفته برگشتم خوابگاه (سوزش پام وحشتناک زیاد شده بود اصلا با بدبختی راه میرفتم، برای اینکه کمتر بسوزه مجبور بودم یکم بین پاهام فاصله بدم که شبیه پنگوئن ها شده بودم)
یه دوش گرفتم و دیگه کار خاصی نداشتم
و حقیقتا دیگه حوصله ام نمیشه توضیح بدم هم اتاقی شیشم کی و چطوری اومد:/
ممنون که تا اینجا خوندین
بخدا فوشت میدم اگه همه شو نخونده باشی و درجا اومده باشی آخر متن:/
شوخی میکنم راحت باش
اینم روز اول دانشگاه من بود
این عکسم برای شمایی که همت کردی و تا تهش خوندی
خب و اینام چندتا عکس از ویو خوابگاهمون
بچهای ۱۴۰۳
بچهای ۱۴۰۴
و ورودی های بعد تر از اون
منتظرم -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــموقتی سر کلاس ریاضی خوابت میبره