ﺍﻭﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﻭ ﻋﻤﻪ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ
.
.
.
.
.
.
.
ﻗﻄﻌﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﯾﻪ ﻋﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺑﻮﺩﻩ
ﺍﻭﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﮐﻠﻤﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﻭ ﻋﻤﻪ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ
.
.
.
.
.
.
.
ﻗﻄﻌﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﯾﻪ ﻋﻤﻪ ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺑﻮﺩﻩ
معانی مختلف مُردن در ایران
می میرم برات : عاشقتم
بمیرم برات : خیلی دلم برات می سوزه
برو بمیر : دیگه نمی خوام ببینمت
می مُردی ؟ : چرا کاررا انجام ندادی؟
مُرده بودی : چرا نگفتی !
نمُردیم و ... : بالاخره اتفاق افتاد
مُردیم تا ... : صبرمان تمام شد
من بمیرم ؟؟؟ : راست می گویی
مُردم : خسته شدم
مُردی ؟؟؟ : چرا جواب نمی دهی ؟
مُرده : بی حال و وا رفته
مُردنی : نحیف و لاغر
ادبيات ماخيلي قويههه بله!!
بسم رب عشق
سلامی به گرمی نگاهم (خودشیفتگی از نوع کاپی طور )
دومین دعوت از طرف خود عزیزم ZDM (اخه مگه میشه دعوتشو رد کرد؟ )
خود جان میگه بنویسم:من یک عدد جذاب لنتی هستم سنتر اف اتنشن (اقا اصلا تقصیر کاپی نیست تو باعث خودشیفتگیم شدی )
راستی خود جان قرار بود لقبت مِفی باشه هااا زرنگی کردی شد خودجان {از پشت صحنه اشاره زدن پس لقب موشکولو چی شد ؟ }
( سر ملتو درد نیاریم برم دومین سری حقیقتا رو بگم )
اخه بخوام حقیقت بگم 15 تاش مثل ماله ZDM میشه (سعی میکنم چیزای دیگه بنوسم )
+خب من یه دختر دم دمی مزاجم #جودی دمدمی (کتاباشو یادتونه؟ )
متغیر و غیرقابل پیشبینی (شاید)
+متولد 29/11/81 یه روز بارونی
+عینکیم و با عینک ماجراها دارم (ZDM )
+دختر ارشد بابا و محبوب ترین نوه هر دو خانواده (خودشیفتگیه؟؟؟ نه بابا راست میگمااا )
+منظم و به طرز شدیدی روی اتاقم و وسایلم حساسم ( کسی حق نداره به تخت و میزم نزدیک بشه در غیر این صورت با خشم اژدها رو به رو میشه ) و هر کس منو بیرون میبینه اصلا فکر نمیکنه اتاقم دخترونه و رنگارنگ باشه (اخه خیلی سرد و مشکیم )
+با افتخار چادر رو انتخاب کردم و ناحله ام (دلداده متحول )
+عاشق تنهاییم (شنیدم که بلا خیزد زِ تنها پس به تنهایی نمودم خو) ( اینکه تنهایی میرم و میام یا تنها خونه میمونم برام لذت بخشه و اذیتم نمیکنه )
چه دارد فرق تنهایی و تنهایی که هر دو حرفِ تن دارد؟؟؟
+مستقل و عاشق استقلال ( ایهام تناسب داره ؟ نه نه قوتبالی نیستم ولی رنگ ابی رو دوست دارم )
+نود درصد اوقات توی اتاقمم (حتی وقتی که خونه تنهام از اتاقم به ندرت میرم بیرون و اتاق کوچولوم بهم ارامش میده)
+صفات مغرور/ لوس/ لجباز/ خشن/ بی احساس/ یه دنده/ سنگدل/ راحت طلب/و... رو میتونید بهم نسبت بدید. (جرات داری بهم بگو )
+درون و بیرون متفاوتی دارم و هیچ کس ازم سر در نمیاره حتی خودم...
+ورزش رزمی دوست دارم. عاشق وشوو بودم اما به دلایلی نتونستم ادامه بدم...
+دلم تنگه
+دارای حس مالکیت به داشته ها و خواسته هام
+شکلات تلخ خورِ قهوه دوست (شوکولات میخااام)
+بیزار از قضاوت شدن ( و کردن )
+با توجه به طبعم و مزاجم که قبلا گفتم بقیه خصوصیاتمو بخونین دیگهههه #خسته
سخت تر از نوشتن حقیقت تگ کردنه
خب من @ رو توی یه تاپیک میزنم هر کیو اورد تگ میکنم
amirh_hmyf miss.besharati M.ba78 اکالیپتوس romisa Nili Dr.Aryan Hoorieh sh Z.H.Z M Tg @haniehno Hhh Hh Mah R Mahdieh Soleimany nafas.m Doyle Brice Fragile Mono sandiiii Bitsy Bio jahad.20 uu
خودش زیاد اومد ، من نبودم
سهم زهرا رو هم من تگ کردم اصلا
شلمچه بودیم. شیخ مهدی می خواست آموزش نارنجک پرتاب کردن بده.
گفت: بچه ها خوب نیگاه کنید تا خوب یاد بگیرید.
خوب یاد بگیرید که یه وقت خودتون یا یه زبون بسته ای رو نفله نکنید!
من توی پادگان بهترین نارنجک زن بودم.
اول دستتون رو میذارین اینجا، بعد شیخ مهدی ضامن رو کشید و گفت: حالا اگه ضامن رو رها کنم در عرض چند ثانیه منفجر میشه.
داشت حرف می زد و از خودش و نارنجک پرانیش تعریف می کرد، که فرمانده از دور داد زد: آهای شیخ مهدی چیکار می کنی؟!
شیخ مهدی یه دفعه ترسید و نارنجک رو پرت کرد!
نارنجک رفت افتاد رو سر خاکریز، بچه ها صاف ایستاده بودن! و هاج و واج نارنجک رو نگاه می کردند.
که حاجی داد زد: بخواب رو زمین برادر، بخواب!انگار همه رو برق بگیره.
هیچ کس از جاش تکون نخورد، چندثانیه گذشت. همه زل زده بودن به سر خاکریز که نارنجک قل خورد و رفت اونور خاکریز و منفجر شد.
شیخ مهدی رو کرد به بچه ها و گفت: هان!
یاد گرفتین؟!دیدید چه راحت بود؟!
فرمانده خواست داد بزنه سرش، که یک دفعه صدایی از پشت خاکریز میومد که میگفت:
الله اکبر! الموت الصدام!
بچه ها دویدن بالای خاکریز ببینن صدای کیه؟! دیدن یه عراقی زخمی شده به خودش میپیچه.
شیخ مهدی عراقی رو که دید داد زد: حالا بگید شیخ مهدی کار بلد نیست!
ببینید چیکارکردم!
بهترین الارم در دنیا مادر ها هستند
ازشون میخای ساعت ۷ بیدارت کنند
ساعت ۶صدات میزنن
میگن پاشو ساعت هشته
به سلامتی فرمانده
دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت، حق ندارد رانندگی کند!
یک شب داشتم میآمدم كه یکی کنار جاده، دست تکان داد
نگه داشتم
#سوار كه شد ،
گاز دادم و راه افتادم
من با
#سرعت میراندم و با هم حرف میزديم !
گفت: میگن #فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید ! راست میگن؟!
گفتم: #فرمانده گفته ! زدم دنده چهار و ادامه دادم : اینم به سلامتی #فرمانده باحالمان !!!
مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش میگيرند !!
پرسيدم : کی هستی تو مگه ؟!
گفت : همون که به افتخارش زدی دنده چهار ...
شادی روح طيبه همه شهدا ، به خصوص سردار شهید "مهدی باکری"صلوات️
کیه ؟کیه ؟کیه ؟کیه ؟کیه ؟
کیه ؟کیه ؟کیه ؟
کیه ؟کیه ؟
کیییییییییییییییییییییییه؟؟؟؟؟؟؟
واکنش مامانم
وقتی من تلفن رو جواب میدم
یعنی نمیذاره نفس بکشم
توپک خرمایی
یه خوراکی خوشمزه مفید و پرانرژی
هسته خرما رو گرفتم و توی روغن تفت دادم
ارد رو تفت دادم تا خامی ارد گرفته بشه
از ارد گندم میشه استفاده کرد من از مخلوط ارد بدون گلوتن استفاده کردم که عمدش ارد ذرت هست
ارد و خرما رو مخلوط کردم پودر گردو و پسته اضافه کردم و بخاطر گرفتن گرمی خرما پودر دارچین هم کمی اضافه کردم بعد خوب مخلوطشون کردم
برای اینکه به دست نچسبه موقع گلوله کردن دستمو به روغن آعشته کردم و بعد توپکای خرمایی رو توی پودر نارگیل غلطوندم
میشه توش تخم گشتیز و بادیون هم پودر کرد ریخت که خاضیت زیادی داره مخصوصا برای معده ولی خب من طعمشو دوست نداشتم نریختم
خوراکی خوشمزه و مفیدی هست پیشنهاد میکنم درست کنین و حین درس خوندن بخورین و لذت ببرین
m.hmt خب سومین سری ۲۰ حقیقت به دعوت @Matrix
این چالشو دوست دارم
باعث میشه یکم به خودم فکر کنم
اممم و خب با دو سری ۲۰ حقیقت قبلی مقایسه کنم...
خیلی تغییر کردم ولی هنوز...
+مبینا همتی از کرمان متولد ۲۹ بهمن ۸۱
+دانش آموز رشته تجربی بودم و درس خون که از اسفند ۹۹ نخوندم دیگه بنا به اتفاقات ناگواری که توی زندگیم افتاد و راهمو شدیدا تغییر داد
طی این تغییرات تصمیم به ورود به رشته مهندسی کامپیوتر گرفتم و بنا به شرایطم دانشگاه پیام نور و باز هم طی اتفاقاتی در حال اقدام برای تغییر رشته هستم... به اینده رشته و اینده کاریم امیدوارم
+تیر ۱۴۰۰ دقیقا بعد کنکور با پسری اشنا شدم که کلی مسیر زندگیمو تغییر داد و خب به زندگیم معنا بخشید...
از مرداد ۴۰۱ بود که با اون پسر توی یه خونه زندگی میکنیم و همه چیز هم شدیم و کلی باعث تغییر همدیگه
+یک دوست صمیمی داشتم زهرا که اینجا هم بود و دیگه نیست ولی بنا به دلایل مختلف متاسفانه دوستی ۶ سالمونو به پایان رسوندیم... یکی از دلایلش این بود که حس میگردم با کم شدن وجه اشتراکاتمون و درگیری اون با کنکور و من با زندگی مشترک نمیتونم توی دغدغه هاش به خوبی همراهش باشم و خب دوست خوبی نمیتونستم باشم ... به رفع انباشتگی و جایگزینی با موارد بهتر روی اوردم و نمیخواستم توی ماه های حساس زندگیش با گفتگوها و رفت امد هایی که ازش احتمالا لذتی نمیبرد وقتشو حوصلشو بگیرم . البته بابت سوتفاهماتی که در پایان دوستی از همشون نام برد متاسفتم و افسوس خوردم بابت دیدش به بعضی مسائل با این همه براش اروزی خوشحالی و موفقیت دارم و هیچ وقت روزای خوبی که باهاش گذروندم فراموش نمیکنم...
+در حال پیشرفتم و از خودم راضیم ولی هنوز خیلی باید بیشتر تلاش کنم که همونی باشم که میخوام
+آشپزی و شیرینی پزیم خیلی خوب شده و ازشون لذت میبرم
+هنوزم غرغرو و دمدمی مزاجم
+چیزای زیادی برای گفتن هست ولی خب حوصله و ضرورتی برای شرحشون نیست همونقدر گفتم که دوست دارم چند وقت دیگه باز بیایم بخونم و حال کنم...
+این پست رو خیلی بدون فکر همینجوری نوشتم و احتمالا بعدا از بعضی نوشته هام پشیمون بشم
+کسی رو منشن نمیکنم ولی اونی که دوست داره توی چالش شرکت کنه و منشن نشده بیاد بگه
یه بار صبح با ماشین رفتم دانشگاه...
کلاسام که تموم شد خواستم برگردم خونه و رفتم سوار تاکسی های ون شدم
همون اولای مسیر یهو یادم اومد که عجب حواسی دارم ، خیلی ریلکس به راننده گفتم آقا نگه دار
راننده چپ چپ نگام کرد و گفت واسه چی؟ منم خیلی ریلکس جواب دادم "من خودم ماشین دارم!"
جاتون خالی کل ون از خنده رفت رو هوا
منم بعد از دادن کرایه پیاده شدم و برگشتم طرف پارکینگ
خرمشهر بوديم !
آشپز وكمك آشپز، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا.
آشپز ، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها رو چيد جلوي بچه ها. رفت نون بياره كه عليرضا بلند شد و گفت : (( بچه ها ! يادتون نره ! )) آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر و رفت . بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون. كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد.تعجب كرد. تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت. بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود. آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها. زل زدند به سفره. بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي :(( ما گشنمونه ياالله ! )) . كه حاجي داخل سنگر شد و گفت: چه خبره؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت : حاجي! اينها ديگه كيند! كجا بودند! ديوونه اند يا موجي؟!! . فرمانده با خنده پرسيد چي شده؟ آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند!! آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكي گذاشتند تو سفره. حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند! آشپز نگاه سفره كرد. كمي چشماشو باز وبسته كرد. با تعجب سرش رو تكوني داد و گفت : جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه؟! و بعد رفت تو آشپزخونه...️هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...
سلامتی جانبازان و رزمندگان اسلام صلوات
یه سال پیش واسه آدمایی میمردم
که الان دارن خودشونو واسم هلاک میکنن...
من روی خودم کار کردم
http://text4music.ir/dl/download.php?link=/Musics/dl/Shahab Ramezan - Rafigh 320 (MusicTarin).mp3
مرسی که موندی با من پایه ی من بودی همیشه!!
یه رفیق مثلِ تو که باشه آدم خسته نمیشه
از همون روزی که تو مُشتتو کوبیدی به مُشتم..
بهترین کسم شدی مث ستون پشتم
رفیق دَمت گرم رفیق سرت سلامت!!
رفیق دمت گرم؛ رفیق دردت برا من……
ZDM
کیک خیس کاکائویی خوشمزه مبینا پز
راستش اولین بار بود تنهایی کیک میپزیدم
بجنگ واسه رویات نذار چهارتا سرباز نابلد ازت جلو بزنن
تو فرمانده ی جنگی
https://navatv.com/wp-content/uploads/2018/02/Amin_Habibi_-_Tekyegah.mp3
#خاطره
#عشق_بازی
من تکیه گاهتم
تجربه: جتما دو ساعت زمان بدین تا سرد بشه بعد برش بزنین از قالب خارج کنین️️
شیرینی اسکار
کره گیاهی ۱۵۰گرم
گردو نگینی ریز شده ۲۵۰گرم
زرده تخم مرغ ۲عدد
پودرهل ۱ ق چ
وانیل یک هشتم ق چ
سفیده ۲عدد
آرد سفید حدود۲۵۰گرم
پودر قند ۱۰۰گرم
کره به دمای محیط رسیده را همراه با پودرقند با همزن زده تا مواد درهم حل شوند و کمی حجم مواد بیشتر شود
زرده و هل را افزوده و بزنید وبعد آرد را کم کم افزوده تا کمی خمیر حالت خرده نان بگیرد بعد همزن را کنار گذاشته و بقیه ی آرد را ریخته و با نوک انگشت مخلوط کرده تا خمیر نرم و لطیفی بدست آید (((به خاطر کره زیاد ورز ندهیم که به روغن نیوفته))))
بعد در کیسه گذاشته و حدود نیم تا یکساعت استراحت داده در یخچال
وبعد در کف سینی کاغذ انداخته و فر را ازقبل روشن کرده و از مواد خمیر به اندازه ی فندق برداشته و ابتدا درسفیده ی زده و بعد در گردوی نگینی خرد شده میغلطانیم و بعد درسینی با فاصله میچینیم ودر فر داغ حرارت ۱۷۵ درجه حدود ۱۰تا ۱۵ دقیقه قرار داده
نمیدونم اسمش چیه نه کوکوعه نه توتوپک سیب زمینی
من دراوردیه
اینم سیب زمینی اب پز رو رنده کرده با ادویه دلخواه و ارد سوخاری و سفیده تخم مرغ باقی مونده از شیرینی بالا درست شده
وسطشم پنیریه پنیر پیتزا زدم️
دلتون نخواد خیلی خوشمزه شد