من اولین خصوصیتی که با فکر کردن به هرکس به ذهنم میرسه رو میگم،خب همشون خوب نیستن...وفقط سطح شناخت من از بچه هاست..
خانوم به نظر من خوشگلترین دختر فرومه،شبیه عروسکه (نظره منه دخترا دعوا نکنید همتون خوشگلید
)
@Amir-Bernousi گوارش شناس ترین و دکترترینمون
مداد رنگی پایه ترین رفیق
@ROYA78 درسخون ترین
@Milad91 غیرتی و متعصب ترین و البته خان داداش ترین
iCy HeARt ببخشید ولی لاتی ترین
dlrm خواهرم،67 ترینِ من
@M-dall-S بیخیال ترین و درستشم همینه ترین
sandiiii مهربون ترین و بی حاشیه ترین
هوای همه رو داره:)
اکالیپتوس مظلوم ترین و صبورترین و همیشه ی خدا دلتنگ ترین
@MaryaM-_-sh محکم ترین دختری که دیدم:)
Virus کمک کننده ترین و با شخصیت ترین
@sheyda-fkh خارجی ترینمون
@Saahaar خوش سر زبون ترین و شیرین ترین
@miss-besharati حرص خورنده ترین!!و البته خیرخواه ترین(دائم داره با من حرص میخوره درس بخونم
)
@M-bahrami1378 متواضع ترین
@D-fateme-r جدی ترین و قطعا یکی از بهترین معلمای آینده
@FatiJoooooni یکی از دوست داشتنی ترینا
Flight خوش صحبت ترین و شوهر ترین ترک کننده ترین چت
پشمک عاشق ترین عاشقِ فیلم های کره ای
MOHAMMAD80 پوکرفیس ترین
marzyeh78
دیدگاهها
-
ترین های 1398 -
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــمیه عروسکایی بود فشارش میدادی
میگفت آی لاو یو..من اونارم فشار
میدادم میگفت،تو مثل داداشمی...- اولین پستم تو شادکده:/عاه خانوم مدیر عاه تودلی
-
هرچی تو دلته بریز بیرون 4 -
کافــه میـــم♡اين شورِ جووني هم تموم ميشه و ميفهميم كه هر شب تاريكي كه تو زندگيمون اومد، گذشت.
اين حجم از علاقه اي كه توي سينه مون داره بي قراري ميكنه، يه روز آروم ميشه، ميفهميم كه اين همه دست و پا زدن و اين همه قصه سازي فقط عذاب دادن خودمون بود.
اين همه ترس از دست دادن هم تموم ميشه و ميفهميم داروين تو انتخاب طبيعي راست ميگفت؛ هر كسي مناسبمون باشه ميمونه و هر كسي نباشه هر چقدر هم خوب حذف ميشه.
همه چي ميگذره و تموم ميشه، بعد ميفهميم چيزي كه ما رو نگه داشته بود، همون يك جمله ي " يك درصد ممكنه بشه" بود. چون هم اونقدر اون يك بزرگ بود كه بهش درصد بدن و هم اون "بشه" اونقدر شيرين بود كه آدم براش ادامه بده.
چيزي كه ما رو وصل كرده بود به اين زندگي، نه عشق و علاقه بود، نه ترس بود ، نه پول بود.
اميد بود كه ما رو نگه داشته بود عزيزِدلم.
اميد بود...#مهتاب_خلیفپور
-
چالش 20 حقیقتسلام مرسی که منو دعوت کردی اکالی مهربونم
ولی خیییلی کار سختی بود 20 تا از ویژگی های خودمو بگم! کلی فکر کردم نتیجش شد این دیگه:
1 هییییچ کس به طور کامل از احساساتم خبر نداره! حتی صمیمی ترین رفیقام و خونوادم که فکر میکنن منو خوب میشناسن
نه اینکه جور دیگه ای خودمو نشون داده باشما نه..فقط خیلی از احساساتمو بروز ندادم تاحالا
2 کلا دو تا رفیق صمیمی دارم ولی الان فقط عاشق تنهایی ام و دوستای مجازیمو که به واقعیا ترجیح میدمdlrm
ایهام
اکالیپتوس
گونش
3 خیلی ادم کم حوصله ای ام مثلا یه نفر چندبار صدام کنه و حرفشو نگه ...
4 وقتی میخوام حرفمو بزنم سریع گریم میگیره و گند میزنه ب برنامم واسه زدن حرفامو وقتیم گریه میکنم اونقدر صورتم و چشمام رنگ خون میشه که نمیتونم انکار کنم گریمو
5 وقتی عصبانی ام اصلااا کنترل صدام دس خودم نیسهمیشه هم بخاطر داد زدنم آدم بده میشم
6 هفتاد درصد مواقعی ک تو خونه ام دارم بچگونه حرف میزنم
(چون من صدای بچه رو واقعا خوب میتونم ادا کنم و قصد دارم تو اینده اگه خدا بخواد هم رو علاقه هم به پیشنهاد اطرافیان واسه دوبلور شدن اقدام کنم..
)
7 از دخترای آبان متنفرمممممنمیدونمم چرا!اما همون دوتا رفیق صمیمیم آبانی ان
(مصداق از هرچی بدت بیاد سرت میاد
)
8 خیلی کنجکاوم و خیلی ام با دقت و بدون جا گذاشتن اثر از خودم از چیزی ک بخوام سردرمیارمولی میدونم این حد از جاسوسی و کنجکاوی کار دستم میده
تو ترکم الان
(کنجکاوی مودبانه فوضولیه حالا به روم نیارید)
9 وقتی بیرونم فست و فود و غذارو به نوشیدینی و بستنی و اینا ترجیه میدم
10 عاشق لواشک و ترشیجاتماونقد که بخاطر معدم بعد از هربار خوردن لواشک شربت معده میخورم(انگار مجبورم کردن که بخورم
)
11 از پاستیل برخلاف بیشتر دخترا خوشم نمیاد!
12 حاضرم از وعده غذای اصلی بگذرم ولی از هله هوله نه
13 پرحرف و احساساتی ام و اطرافیان بهم میگن آنشرلیخودمم وقتی برنامه کودکشو میبینم باهاش همزاد پنداری میکنم
14 عاااششق هوای بارونی و هوای بعد از بارون با خیسی زمین و بوی خاک نم خورده ام
15 از بچگی با خودم حرف میزدماما خودم نبود
انگار یه دوست نامرئیه:/ اسمشم هانیه بود بعد رفتم راهنمایی یه هانیه شد رفیق صمیمیم و هنوزم رفیق صمیمیه
(یکی از همون دوتا که تو مورد دو گفتم اوشونه)
16 به شدت عاشق بچه هاماللخصوص دختر بچه ها
اقوام و دوستام عکس و پست بچه بامزه میبینن میفرستن برا من میدونن عاشقشونم
17 اکثر لباسام یه طیف رنگی بین صورتی کمرنگ تا قرمز و بنفشن
18 لاک و لوازم ارایش و خرت و پرتای صورتی و دخترونه خیلی دوس دارمولی آرایش نمیکنم اصولا
ینی حال آرایش کردن ندارم واسه بیرون
مگه مهمونی یا عروسی و اینا باشه..
19 تو دلداری دادن کسی که ناراحته افتضاحم!ینی به شدت ناراحت میشم ناراحتی دوستان و عزیزامو ببینم اما نمیتونمم دلداریشون بدم و آرومشون کنم متاسفانه
20 توی دوران مدرسه همیشه درسم خوب و جز نفرات برتر درسی بودم ولی خب شب امتحانی..عادت ب درس خوندن و ساعت مطالعه بالا نداشتم و الان دوساله دارم به خودم قول میدم از فردا درس بخونم
امیدوارم تو این مورد آخر و هرکدوم از موارد دیگه که بد بودن مث من نباشیدباشد ک رستگار شوید
از
گونش عزیزم دعوت میکنم تو این چالش شرکت کنه
و از @Milad91 -
خــــــــــودنویسعاشق چایی بود ؛ و اگر یک سوم از عشقش به چای را میگذاشت داخل یک جعبه مقوایی کوچکِ ناقابل و به من هدیه میداد ،خوشبخت ترین آدم های روی زمین بودیم ...
من حتی به هدیه بدون جعبه اش هم راضی بودم ، بدون جعبه مقوایی ، بدون کاغذ کادو ، و بدونِ کوچک ترین تشریفات ....
آدم های احمق خیلی وقت ها به بودن های بی کادو ، بی جواب سلام ، و بی عشق هم راضی هستند ....
احمقند دیگر ...
من هم یکی از همان احمق ها ...
اسمش لیلا بود ...
صدایش میزدم لیلی ...با همان غلظت مغزخورِ موزیکِ Aaron-U-Turn lili ؛
که همیشه روی ابتدایش گیر میکردم ، لیلی ...لیلی ...لیلی ...تا جایی که اگر نشانه گر پلیر زبان داشت سرم داد میکشید و میگفت :"بردار اون انگشت لعنتیتو ...چقدر بر میگردی عقب ...!"
خیلی وقت است به آن ترک هیولا گوش ندادم ...هیولا از آن جهت که خاطرات را مثل چکش میکوباند توی کله ام ...و دیوانه وار در گوشم داد میزند "Lili "...
لیلا همیشه قبل از کلاس هم چای مینوشید ، میخندید و چای مینوشید ، شاید همین خنده هایش باعث شد من هم به خاطرش با اینکه از چای بدم می آمد یک لیوان چای بگیرم دستم و به زور بنوشم ...دقیقا روبروی سِلف ...حتی بعضی وقت ها میشد اگر دیر میرسیدیم ،باهم میرفتیم سلف ،هر دو یک لیوان میگرفتیم دستمان و با همان ليوان ها میرفتیم سر کلاس؛ ...بعد با خنده شیطنت آمیزی برای اینکه استاد متوجه نشود قایمش میکردیم پشت کتاب هامان ...آخر سر هم همان دو لیوان کاغذی میشدند کاغذ های نامه ...بین من و لیلا ...؛
پرشان میکردیم از نقاشی و حرف های چرت و پرت ...الان می گویم چرت و پرت ، چون حالا واقعا میبینم چیزی جز چرت و پرت نبود ...! اما آن زمان ها شاید بار ها همان حرف های روی لیوان را توی ذهنم مرور میکردم ، و اینبار به جای نشان گر پلیر آهنگ lili ؛لیوانِ توی ذهنم زبان باز می کرد و میگفت :"جان همون لیلی ، بس کن "
مدت ها گذشت ، و هر دو بعد از اتمام درس شدیم دوتا وکیل دسته گل ...
با زحمت زیادی توانستم یک دفتر وکالت برای هردویمان تاسیس کنم ،
من دفتر سمت راست بودم ،
لیلا دفتر سمت چپ ،
همیشه میگفت "مرد باید سمت راست باشه ، دفتر بزرگ تر هم مال خودش ..." و من هربار بعد از شنیدن این حرف از زبانش با اشکِ شوق توی چشم هایم آرام میگفتم : "خیلی مخلصیم خانم وکیل ...خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی ..."
در آخر هم یک استکان چای میریختم و هر دو از همان میخوردیم ...
حیف که این مخلصم ها زیاد اثر نکرد ، و تقریبا دو سال بعدش حالا ما خودمان در دادگاه خانواده موکل بودیم ....
هنوز قدم های آخرش یادم مانده ،
ترق ؛ ترق ، ترق ....مثل تیک تاک ساعت ...هر وقت به تیک تاک ساعت دقت میکنم آن روز جهنم مثل توپ فوتبالی که به صورت دروازه بان بی حواسی بخورد ، پرت می شود توی صورتم
حتی امضای کج و کوله اش روی صفحه توافقنامه دادگاه هم توی چشم هایم پیاده روی می کند ...
بعد از جدا شدنمان من در کنار وکالت یک فروشگاه اختصاصی چای هم زدم ...فقط چایی بود ...از اول تا آخر ...و هر روز آرزو می کردم کاش لیلا بود و تمام قفسه ها را برایش دم می کردم ...می نوشید و می خندید ...از جنس همان خنده های جلوی سِلف ...!
چای فروشی "لیلا" یک صندوقچه نارنجی رنگ انتقادات و پیشنهادات داشت که اگر یادم می ماند هفته ای ، دو هفته ای ، یا نهایتا ماهی یک بار بازش می کردم و خاک هایش را می تکاندم ..! یک روز جمعه وقتی داخل مغازه مشغول مرتب کردن بودم نامه ای را دیدم که بعد از مدت ها صندوقچه نارنجی رنگ را پر کرده بود ....؛
یکی از مشتری هابرایم نوشته بود ! :
"چایی رو اگر داغ بخوری ، دهنتو میسوزونه ، و اگه سرد بخوری دلتو میزنه ...عشق دقیقا مثل چایی میمونه ، ماها بلد نیستیم کی بنوشیمش ...یا اونقدر داغ عاشق میشیم که تب می کنیم و میمیریم ، یا اونقدر سرد دیوونه میشیم که یخ میزنیم و میفتیم ...اما با تمام این حالت چایی برای آدم از آب هم واجب تره ، و من حالا در آرزوی دوباره نوشیدن اون چایی هستم که نه گرم بود ، نه سرد ...خودم سردش کردم ....
کاش میدونست سالها به خاطرش وانمود کردم که عاشق چایی ام ...دقیقا بعد از خوندن یکی از متناش که نوشته بود ، چایی یعنی عشق ..
برای من نوشته بود ...و ما سالها به خاطر هم وانمود کردیم عاشق چایی هستیم ....بدون اینکه بفهمیم هردومون باهم ازش متنفریم ...:) "زیر نامه هم نوشته بود "lili "
: )سید طه صداقت
روز جهانی چای
️
️
- درسته خودنویس نبود اما قشنگ بود:/
- درسته خودنویس نبود اما قشنگ بود:/
-
چه قدر خوبه که...چقد خوبه که الان ک خواستم اینجا پست بزارم دیدم بی شمارن خوبیا
واسه کدوم شکرتو بگم؟
واسه همش بی نهایت شکرت خدایا -
جزوه زیست گیاهی کنکور آقای جعفری0_1518865062863_New_Doc_۲۰۱۸-۰۲-۱۶_(1)[3].pdf
0_1518865582863_New Doc ۲۰۱۸-۰۲-۱۷.pdf
سلام دوستان الایی.این جزوه های فیلمای گیاهی آقای جعفری هستش.واسه ی من نوشتنش خیییلی وقت گیر بود هرچند دست خط خوبی ندارم ولی گذاشتم شاید واسه ی کسی مفید واقع شد
اگه کسی استفاده کرد و جاییشو برای خوندن مشکل داشت یا ازکیفیت عکس راضی نبود پی ویم بگه عکس با کیفیتشو اسکن کنم واسش.
موفق باشید -
تولد عمه دلیمون:)اهاااای اهااایییی خبر دااااااارررر
تفلد داریم دم عیدی
اونم چه تولدییییی:face_savouring_delicious_food:تولد عمه دلیییی انجمن
همون که خیلیامون عاشقشیم(من یکم بیشتر از بقیه)^_^
همون که واسه هر دردی یه نسخه داره:smiling_face_with_open_mouth_cold_sweat:
همون که دس به قلمش عالیه و خیلیامونو موقع ناراحتیامون آروم کرده:)
تولدت مبارکا باد دلارامم
دلت آرووم و لبت خندون وتنت سالم و جیبت پرپول:)
میدونم میدونی چقد دوست دارم عزیزدلم
میدونم تولدت فرداست ولی دوس داشتم من یکم زودتر تبریک بگم
انشالله سال خوبی داشته باشی و 98 بشه سال ورودیت به رشته دلخواهت:)
امممم میدونی دس به قلمم خوب نیس خلاصش میکنم امیدوارم بهترینا نصیبت شه
هم تولدت مبارک هم سال نو:)
dlrm
دانش-آموزان-آلاء -
گالری عکس بچه! -
کافــه میـــم♡یه روزی برمیگردی شاید اونوقت
نشه دیگه مث اون روزهاشیم
شاید افتاده باشه کوچه تو طرح!
شاید اصلا از اینجا رفته باشیم
شاید اینکه « به نفع هر دومونه »
واسم اون روز هضمش ساده باشه
دیگه دیوونه بازی هام تموم شن
یکم عقلم به کار افتاده باشه
شاید مثل تو خیلی منطقی شم
بگم « وابستگی چیز بدیه »
دیگه اون آدم سابق نباشم
منم یکی بشم مثل بقیه
شاید چن(د) سال بعد از تو زمستون
واسم فصل غم انگیزی نباشه
از اینکه نیستی گریه م نگیره
تحمل کردنش چیزی نباشه
شاید الان نمیدونم ولی بعد
بفهمم خیلی از کارام غلط بود
چرا تو هیچ چیتو رک نگفتی ؟!
چرا من همه ی دنیام وسط بود ؟!
یه روزی برمیگردی ... مطمئنم
تو این سالا فراموشم نکردی
میای تا با تموم خاطراتت
تموم شهرو دنبالم بگردی
یه روزی برمیگردی ... کاش اون روز
هنوز این عشق باقی مونده باشه
می خوای باشم ولی ... کاشکی تو گوشیت
شمارم _اتفاقی _ مونده باشه !#حامد_عباسیان
-
ترین های 1398ایهام بهترین ترینِ!منه و قابل وصف نیس واسم
خوشگلترینم هست
-
کافــه میـــم♡-...نمی تونستم از رفتن منصرفش کنم، چون اون راه رو پیدا کرده بود و بالاخره یه روز می رفت.
-پس چی کار کردی؟
-نشستم کنار دریچه، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.
-بعدش رفتی خونه؟
-نه، یه پاکت سیگار کشیدم، گفتم شاید برگرده.
-بعدش چی؟ رفتی خونه؟
-آره رفتم خونه و همه عکس هاش رو جمع کردم.
-سوزوندی؟
-نه، گذاشتم تو انبار.
-چرا نسوزوندی؟
-دیوونه شدی؟! شاید برگرده!!
-
کتابفروشی خیابان بیست و یکم شرقی / روزبه معین
-
-
خــــــــــودنویس
پ ن:چون با واتساپ فرستادمش واسه خودم یه مقدار کیفیتش کم شد -
خــــــــــودنویس -
موسیقی کده -
خــــــــــودنویس
21دی98..یه روز برفی بیاد بهترینم
تقدیم تو "همیشگیم"
ایهام
-
موسیقی کده -
*پادکستجات*marzyeh78 در *پادکستجات* گفته است:
تو چه میدانی؟!
#مهران دوستی
#تو چه میدانی، این دل که پشت پیراهنی از گل سرخ پنهان است، چقـــدر دلتنگ توست
تو چه میدانی ؟! این چشمها چقدر عطر نفسهایت را دنبال میکند...
آه! خدا چقدر مهربان است
غروب که میشود فانوس ماه را روشن می کند.
تو نمیدانی که روزگار چقدر کوتاه است
و چراغهای خوشبختیِ ما دیری نمی پاید
تو چه میدانی ؟!آه ه ه
به چشمهای من نگاه کن ، رد باران بهار را در آن میبینی ؟
نه ، رد برگ زرد پائیزبا کدام خاطره زندگی میکنی ؟
هر روز صبح به کدام گلدان آب میدهی ؟از کدام خیابان می گذری
حال خودت را از کدام آیینه می پرسی ؟
جامه رستگاریت را در کدام چشمه می شویی ؟
به چشمهای من نگاه کنای کاش ای کاش ، به خوابم بیایی ، ای کاش صدایم کنی
باور کن !!!
باور کن ، چشمهای تو را دوست دارم