-
نوشتهشده در ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرمیک قطره آبم که در اندیشه دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرمیا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرماین کوزه ترک خورد! چه جای نگرانیست
من ساخته از خاک کویرم که بمیرمخاموش مکن آتش افروختهام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم .... -
نوشتهشده در ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۳:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
مرا ببخش اگر روزگار یادم داد
میان عقل و دلم، عشق را فدا بکنم
مرا ببخش اگر زندگی مجابم کرد
فقط به خاطره ای از تو اکتفا بکنم
مرا ببخش اگر بیش از این نمی خواهم
تو را کنار خودم بی سبب نگه دارم
قبول هرچه بخواهی، فقط نخواه از من
تو را به دست خودم، بیش از این بیازارم
دوباره بغض نکن، در توان چشمت هست
به یک اشاره به زانو درآوری من را
از آهنم من و افسوس خوب می دانی
به مهلکانه ترین شیوه ذوب آهن را
در انتظار چه هستی باغبان کوچک من؟
درخت مرده و گل زیر برف مدفون است
بگو چگونه برویم؟ چگونه دل بستی؟
به ریشه ای که از آغوش خاک بیرون است!
...
-
نوشتهشده در ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۳:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
میدانی،
من خواب را دوست دارم،
هرگاه که بیدارم،
زندگی ام تمایل عجیبی به فروپاشی دارد!
| همینگوی |
-
نوشتهشده در ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۳:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من بگو
وقتی کسی را دوست داریم
چرا "غم"
مهربان تر می شود
و "تنهایی" از فرسنگ ها دورتر
ما را بو می کشد...؟
| حمید جدیدی |
-
نوشتهشده در ۲۹ دی ۱۳۹۸، ۱۴:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۶:۱۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
-
تویی که ناب ترین فصل هر کتاب منی
شروع وسوسه انگیز شعر ناب منیمن آن سکوت شکسته در آسمان توام
و تو درآمد دنیا و آفتاب منیچقدر هجمه ی تشویش بی تو بودن ها
تویی که نقطه ی پایان اضطراب منیبرای زندگی ی بی جواب و تکراری
به موقع آمدی و بهترین جواب منیروان در اوج خیالم چو رود می مانی
همیشه جاری و مانا در عمق خواب منینفس پس از گذرت از حساب می افتد
و تو دلیل نفس های بی حساب منیرها مکن غزلم را همیشه با من باش
که ختم خاطره انگیزه شعر ناب منی -
این پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۱۵:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۲۱:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#7f7fff)[لبخند بزن :)] گرچه دلت پر شده از درد
تا گریه نفهمد به سرت غصه چه آورد...
| امیر اکبرزاده|
-
نوشتهشده در ۳۰ دی ۱۳۹۸، ۲۱:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
%(#ff6666)[غافلی از دل ، ترسم که این ویرانه را]
%(#ff6666)[دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند]
%(#ff6666)[|صائب تبریزی|]
-
نوشتهشده در ۱ بهمن ۱۳۹۸، ۱:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۱ بهمن ۱۳۹۸، ۱۶:۱۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
(حافظ شيرازي):
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
(صائب تبريزي)
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چيز مي بخشد ز مال خويش مي بخشد
نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را
(شهريار)
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چيز مي بخشد بسان مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند
نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دلها را
(خانم دريايی)
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورده دنيا را
نه جان و روح مي بخشم، نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معني دارد اين کارا؟
و خال هندويش ديگر، ندارد ارزشي اصلاً
که با جراحي صورت ،عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکي، نه صائب دست و پاها را
فقط مي خواستند اينها، بگيرند وقت ماها را
(کامران سعادتمند)
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
نه او را دست و پا بخشم، نه شهري چون بخارا را
همان دل بردنش کافي که من -
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم..!احمد جان شاملو
نوشتهشده در ۱ بهمن ۱۳۹۸، ۱۶:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهگفتی که مستت میکنم
پر زانچه هــستت میکنمگـــفتم چـــگونه از کجا؟
گفتی که تا گـفتی خودآگفتی که درمــانت دهم
بر هـــــجر پـایـانت دهمگفتم کجا،کی خواهد این؟
گفتی صـــبوری باید این#مولانا
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
هرکه خود داند و خدای دلش
ک چ دردیست درکجای دلش -
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۷ آخرین ویرایش توسط sandiiii انجام شده
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به %(#ff0000)[خـون] تپیده را . . .
فروغی بسطامی -
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
حال مرا دید و کمی آهسته تر رفت
با من مدارا کردنش را دوست دارم
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
شهریار
-
نوشتهشده در ۲ بهمن ۱۳۹۸، ۲۱:۳۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
مولوی