اعتراف میکنم که....
-
ﺍعتراف میکنم که اﻣﺮﻭز ﺗﻮ ﻣﺤﻠﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ﭘﺎﺭﮎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺟﺎﺗﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ
ﮐﻮﺩﮎ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺧﻂ ﺧﻄﯿﺶ ﮐﻦ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : خاک برمخت,ﻧﺪﯾﺪ ﺑﺪﯾﺪﺍ ﺍﯾﻦﮐﺎﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﮐﻮﺩﮎ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﻟﺤﺴﻮﺩ, ﻻ ﯾﺴﻮﺩ,لامرض
هيچى ديگه ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ باهم ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻥ
که يهو ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﺧﺮ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﯾﻪ ﻟﮕﺪ ﺑﻬﺶ ﺯﺩ ﺻﺪﺍﺵﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻠﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪيم فرار کرديم!! -
اعتراف میکنم...
که دردامو برا خودم نگه میدارم.خنده هاوشادی هامو برای دیگران
اینجوری راحت ترم -
اعتراف میکنم که خیلی از پست های این تاپیک رو خوندم برا بعضی هاشدن از ته دل خندیدم خیلیی عالی بود
-
اعتراف میکنم ...
فقط پوست کندن لب رو درک نکردمکه یکی گفته بود بین دخترا شایعه است ولی نه من نه هیچ کدوم از دوستام همچین کار عجیبی رو نمیکنیم
-
اعتراف میکنم
وقتی کوچیک بودم بهم میگفتن یزد و شمر و ... رفتن جهنم منم یه روز که داشتم کارتون روایت های عاشورا رو میدیدم از مادرم پرسیدم اسب هاشون هم میرن جهنم ( چون من عاشق اسب بودم ) حواسش بهم نبود همیجوری گفت آره. تا ۱۴ یا ۱۵ سالگی همیطوری فک میکردم بعدا که فهمیدم نابود شدم -
اعتراف بدی میکنم ..
تو دبیرستان از معلم عربی مون ( آقای احمدی ) بدم میومد یه روز گفت برو برام چایی بیار تو چایش تف کردم بردمبه دوستام هم گفتم
نشست قشنگ نوش جان کرد
زنگ تفریح کلی خندیدیم -
سلااااام به روی ماه دوستااااان آلایی
حالتون چطووووره؟
این از تابستون مابعد سختی ها وپیچ وخم های کنکور ...وقتشه یه سری به بازیگوشی های غبار زده مون بزنیم وبمب درونمون رو بپوکونیم (بعد کنکور بمب درونتون را پوکاندیدینین ؟؟اگه میتونی بخونش)
اینم یه# چالش هست
میخوام اعترااااف کنید چه کارا وعادتهای عجیبی میکنید....
شاید برا بقیه جالب باشه ...مثلا من پوست لبمو میکنم بعد دردشو تحمل میکنم
یکی از خنگ بازیای دیگم تایه سال بعدعضویتم هروقت میخواستم برم بیرون از انجمن گزینه بیرون رفتن رو میزدم بعد موقه برگشتن مجبور میشدم دوباره اطلاعت وارد کنمفک کنید روزی چندین بار اینکارومیکردم....
خب وقتشه جانب هیجان انگیز وعجیب شخصیتتون رو به چالش بکشید.
موفق باشید
خبرگزاری #آبودان
#یاسی
#آلا
#ریبون
#برزیل
یه زمانی آلایی
اعتراف میکنم دلم واسه صاحب این تاپیک خیلی زیاد تنگ شده
کجایی یاسی بی معرفت: ( -
اعتراف میکنم براش تا اخرین نفس میجنگم
-
اعتراف بدی میکنم ..
تو دبیرستان از معلم عربی مون ( آقای احمدی ) بدم میومد یه روز گفت برو برام چایی بیار تو چایش تف کردم بردمبه دوستام هم گفتم
نشست قشنگ نوش جان کرد
زنگ تفریح کلی خندیدیماین پست پاک شده! -
این پست پاک شده!
این پست پاک شده! -
ساعت 00:37 روز ١٢ بهمن ٩٨
اعتراف ميكنم خدا خیلی دوستم داره ...
با تمام وجودم حسش میکنم
و عاشقشم که همیشه دستم رو تو سخت ترین شرایط میگیره ..
دوست دارم خدا -
اعتراف میکنم ...
امروز خوب درس نخوندم
( دیالوگ های الان من من با وجدانم ساعت 00:۳۳ ۱۳ بهمن ۹۸)
وجدانم : چرا امروز خوب درس نخوندی ؟
من : نمیدونم چم شد زمان از دستم در رفت
وجدانم : یعنی چی زمان از دستت در رفت
من : هیچی دیگه یه ربع رفتم استراحت دیدم ۱ ساعت شده بعد دیگه نا امید شدم ول کردم
وجدانم : بگو غلط کردمو تکرار نمیکنم
من : باشه غلط کردم و تکرار نمیکنم -
اعتداف میکنم خیلی چیزا واسه اعتراف کردن دارم ولی قابل گفتن نیست.
️
️
-
اعتراف میکنم بی دردسر ترین اعتراف زندگیم .اعتراف به دوست داشتن خودم بوده.
-
بچه ها اعتراف میکنم تو زندگیم ادمای درستیو واسه اعتراف کردن انتخاب نکردم.
سعی کنید واسه اعتراف کردن ادمای درستو انتخاب کنین -
اعتراف میکنم...
که دردامو برا خودم نگه میدارم.خنده هاوشادی هامو برای دیگران
اینجوری راحت ترم@kimia_afshar در اعتراف میکنم که....
گفته است:
اعتراف میکنم...
که دردامو برا خودم نگه میدارم.خنده هاوشادی هامو برای دیگران
اینجوری راحت ترممنم همین کارو میکنم:)