-
الان که وارد جامع میشم، میبینم خیلی از مشکلات زیاده، میل درس خوندنم خیلی کم شده، خب 22 سالم شده، الان هم سن من زنو بچه داره، کار داره و کلی چیز دیگه، آدم ناخوداگاه همچین چیزاییو میبینه از اهدافی که تو ذهنش بوده دور میشه
نباید طول داد، اگه اینطوری بشه، میشین مثل مردم عادی و من
-
@Amir-Bernousi در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
الان که وارد جامع میشم، میبینم خیلی از مشکلات زیاده، میل درس خوندنم خیلی کم شده، خب 22 سالم شده، الان هم سن من زنو بچه داره، کار داره و کلی چیز دیگه، آدم ناخوداگاه همچین چیزاییو میبینه از اهدافی که تو ذهنش بوده دور میشه
نباید طول داد، اگه اینطوری بشه، میشین مثل مردم عادی و من
دقیقا خیلللی سخت شده شرایط خیلی....
-
dr.es78 نه من بدبخت ترم به خدا :|
آره میشه خیلی کارا کرد. همون 3روز ک میخونم خیلی از مباحث تموم میشه
یه روز آدم نخونه انگار اون سه روزم نخونده
شاید باید هدف رو عوض کرد یا نمیدونم.
مشکل شما با تغییر منبع احتمالا حل بشه -
@Amir-Bernousi
تشکر از اینکه تجربه هاتون رو به اشتراک گذاشتید ، میشه از اون قلقا بگین؟!
ببخشید میپرسم ولی استراتژیتون دوباره کنکور دادنه؟!
من پسرم و حالتونو خیلی خوب درک میکنم ، خیلیییییییی... -
بآهار در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Flight باز خوبه تو داری بزرگ میشی من دارم کوچیک میشم و این توقعاتم دارن
در نتیجه صدر جدول بازم میرسه به خودم بدبخت 1 من بدبخت2 تووایبزرگ سنی منظورم بود...ن جسمی
باشه حالا..اصرارداری چیزی نمیگم -
وقتی برای 98 خیلی جدی شروع کردم، تابستون که فدا شد، مهر تا اسفند شل کنان و خیلی خورده خورده خوندم، عید به بعد هم تا اواسط خرداد "خُل" شده بودم، همون وسطای خرداد بود که به خودم اومدم. البته یه ازمون دادم دیدم بد نیستم امیدوار شدم، شروع کردم تو فشاری که خانوادم منو قبول شده میدونستن خوندم، مثل نشخوارکننده ها فقط دنبال مبحث بودم که جمع کنم، همه ی مباحثو نخوندم، ولی از عمومیا تقریبا همه چیو خوندم(دینی رو قبلا خونده بودم با عربی تو سال 97) از اختصاصیا چیزایی که از زیست مونده بود(گیاهی و جمعیت و پیش 2) رو خوندم، از ریاضی چیزای پایه ای مثل تابع و حد و احتمال رو خوندم، از فیزیک هم نوسان تا فیزیک هسته ای. شیمی هم کلش(دومو قبلا خونده بودم). یادمه هنر هم ثبت نام کرده بودم، پنج شنبه صبحش داشتم زیستو مرور میکردم. ظهر شد رفتم پرینت کارت و بعد حوزه و ازمونو برگشتن. برگشتم، انقد خسته بودم که مخم تحلیل رفته بود،منتظر شدم تا ازمونای ریاضی و انسانی بیاد بشینم عمومیاشو ببینم
کلی طول کشید و خسته تر شدم، خلاصه، تا ساعت 2ونیم شب داشتم میخوندم، خانوادم رفته بودن بیرون تا بیان یه کاغذ برداشتم نوشتم"منو ساعت 4 بیدار کنین" گذاشتم جلو تلویزیونو خوابیدم ولی ساعت 3 ونیم بلند شدم و نشستم زیستو خوندم باز، تا ساعت 7 که اعلام کنن بیاین تو داشتم زیستو میخوندم،بعد کنکور میدونسم چیکار کردم، حدسم هم درست بود تقریبا، حدودای 10هزار گفتم که 123 نفر فاصله داشتم با حدسم، 9877. زیستو 42 تا جواب دادم، ولی شد 68 درصد.
اگه فقط از اردیبهشت میخوندم، رتبم اطراف 2هزار میشد حداقل.
فرصتو از دست ندین، شرایط بدتر از این هم میشه اگه نخونین.
-
خفته ها! زنگ چیز خوبی نیست:)