-
واسه همینه ک نوشتنم خوب نیست
چون نمیتونم دروغامو پاراگرافی بنویسم
چون متاسفانه نوشته هام واقعین -
بعد سعی میکنم بخوابم اما موفق نمیشم
پس بعدش؟
کار خاصی نیس
خودمو اماده میکنم واسه مواقعی ک مجبورم با ادما روبرو بشم
چجوری؟
سعی میکنم جوکای بی مزه اینستای رو ت ذهنم نگه دارم و برای یکی تعریف کنم
و وسطش اوونقد بلند و بدون کنترل بخندم ک فک کنن خوشی زده زیر دلمو خل شدم!
الحق ک بعضیاشون واقعا بی ادبانه ن:/ -
بعد واسه دلداری خودم..شعر میخونم
.
.
این دل ک می لرزد میان سینه تو
این دل ک دریای وفا و مهربانی است
این دل ک جز با مهربانی اشنا نیست
این دل .دل تو دشمن توست
پا روی دل بگذارو بگذر....
20سال از عمرت گذشته است
رنگ غم بر رخسارت نشسته است
خود را چنین اسان چرا کردی فراموش؟
تنهای تنها..خاموش خاموش... -
بعد باخودم میگم
خداییش ستمه...
چراباید ت 18 سالگی حس ی زن40 ساله رو داشته باشم؟
چرا برا منه بی تجربه اینجوریه
ولی تهش..ته تهش...باز مث اولش -
اقتصاد تموم شو
-
عجب رسميه رسم زمونه ️
-
بعد باز عکس بعدی
بعد همه مراحل
دقیق میشم ت چشماش
بعد یخ میزنم
بعد دلم پیچ میزنه
بعد دهنم تلخ میشه -
مليكابانو در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@FatiJoooooni فاطمه بخواب اجي
خوابم نمیا
از درسات چقد مونده -
یجورایی انگار قاط زدم
عکساشو نگامیکنم
بعد یادم میاد حرفاشو
بعد بغض میکنم
بعد عصبانی میشم
بعد دلم تنگ میشه -
یخ زدم.هیچ حسی ندارم جز اینک بخوام فک کنم
تهشم نمیفمم ب چی -
طبق معمول پنجره بازه دارم ميلرزم
بيرون ولي صداي جاروي يه رفتگر نيومد كه فهميدم تنها نيستم
سكوت و تلاش -
ديگه انقدي خوابم مياد كه قسمتاي حفظيو مث بازيگر تئاتر اجرا ميكنم وسط اتاق با كلي حركت و اكت
-
ولی انگار بازم نمیتونم..(:
چون اصولا و بر حسب تجربه شروعش با منه اخرش با خدا
شاید ...
این شهر مرا دیوانه میخواند... -
سوم اینک میخوام اینجا بنویسم چون جایی ک هستم حریم شخصی درش بی معنیه و درواقع جایی جز اینجا ندارم ک حرفام توش خصوصی بمونن
ازهمتون قبل شرو عذر میخوام ک اخرشبی انرژی منفی من ک معمولا با حضورم حتی پیداش مییشه.فضارو پر میکنه -
خب اول ازهمه خوشالم ک همه خوابن
پست 619506 از 846714