-
دوستان مجازی "ما ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣـــــــﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ "
مهربانے ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ. "ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ "
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻏﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ. "ﭘﺴﺖ ﻫﺎﯾﺶ "
شادے و ﺧﻨﺪﻩ اش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯾﺶ "ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ. " ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺶ "
حضورش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ "علامت آنلاینش "
ﻟﺠﺒﺎﺯے و دلخورے اش ﺍﺯ ﺭﻭﯼ. " ﺑﻼﮎ ﻫﺎیش"نگویید ﻣﺠﺎﺯﯼ...!!
ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
یقےن داریم...
ما اینجا را باور داریم...
ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
ﺷﺐ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ...
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ .....
ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
دلتنگی هاے گاه وبیگاهمان...
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳــــــــﺖ!!
ﻧﮕﻮﯾﯿﺪ ﻣﺠﺎﺯﯼ!!
ما در اینجا به دوست هایمان عادت ڪرده ایم... همانند ماهے به آب!!
اینجا زندگے جاریست...!! آری...
اینجا همه چیز واقعیست...!!
دنیای مجازے به ما آموخت:حرف "دلمان" را آزاد بنویسیم و بیان ڪنیم
میتوانیم خودمان باشیم
میتوانیم از دور دوست بداریم
و دوست داشته شویم
میتوانیم به ڪسانے دل ببندیم
و اعتماد ڪنیم ڪه هرگز. "ندیدیمشان"..!! .
لطفا این فضارا پاک نگه داریم... .نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@amirhossein-hf
از دل برآمده و به دل مینشیند.
خیلی زیبا و حقیقی بود -
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
بحث سر چی هست الان
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۲۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۲۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
dlrm
شیدا اسکلِ منِ خاصی تو چشاشه
دلارام 4 صبحا -
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۲۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
خانوم
وقتی خیلی ناظم میشه -
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۲۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
@Махса نه مرسی
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شیدا بذار برم
نه خیرشم نمیذارم:/
به روایت تصویرsandiiii
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام بر همگی
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تودلی دیگه جایی ندارم واسه گفتم دردام
دیگه هیچ جایی نمونده
دردغم ابوالفضلم کم بود
واغلب سعس کردم بی صدا اشک بریزم
بی صدا اشک ریختم تو مطب دکتر
بی صدا اشک ریختم تو بیمارستان
بی صدا اشک ریختم تو اتوبوس
بی صدا اشک ریختم تو هواپیما
بی صدا اشک ریختم تو مترو
شبی ک از داشتم میومدم خونه ساعت ۱۱ شب بود
پیاده شدم ومنتظر بودم خانوادم بیان دنبالم
تاریک تاریک من وبودم ومن
حالا وقتشه
تاجون داشتم بلند گریه کردم
نشستم رو زمین
گریه کردم و گریه کردم وگریه کردم
اما ن بی صدا تاجون داشتم التماس خدا کردم
خودت جمع وجور کن دختر
الان ابوالفضلت میادا
بلند شدم
اشکای چشمام پاک کردم و قوی تراز همیشه ادامه دادم -
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام خوفید
-
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اما امروز
ی غم دیگه ب بزرگی غم ابوالفضلم نشست رو دلم
حالا دیگه ابوالفضل توخونه س
من بی اهمیت شروع کردم گریه
گریه وگریه وگریه با صدای بلند
اما بدون هیچ شکایتی
مامان:مریم چرا گریه میکنی
من حق ندارم کم بیارم
من حق ندارم گریه کنم
مامان:ابوالفضل ناراحت میشه
ابوالفضلم اجی دلش گرفته همین توراخدا ناراحت نشو ایوالفضلم
بعد یک ساعت
دوباره گریه با صدای بلند
بابا مریم تویی داری گریه میکنه
(لعنتی بابا کی اومدی خونه اخه)
اره بابا منم دلم درد داره یکم
بابام بمیرم چرا تودیگه چرا
ن بابا من بمیرم ک امیدت ناامید شده از دنیا
من بمیرم ک دیگه نمیتونم ادامه بدم
من بمیرم بابا -
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
با هر که نشستم ندیدم نفسی را
جز خود که ندارم چو در این شهر کسی را
از شدت این غم به تنهایی نشستم
آواز به سر دادمو دیدم قفسی را
#مرحوم رامسس کبیر -
بچه ها میشه یکی درمورد موازنه شیمی دهم توضیح بده ؟؟
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
سلام آخه چرا همتون دارید دونه دونه کم میشید آخه دلم میگیره خو
-
سلام آخه چرا همتون دارید دونه دونه کم میشید آخه دلم میگیره خو
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده! -
نوشتهشده در ۲۷ فروردین ۱۳۹۹، ۱۰:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ramona آره کجاش رو میخوای
-
ramona آره کجاش رو میخوای
ramses kabir همه شو