-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۱:۴۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده
ددی:)
-
@_JANA_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Dr-agon در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_JANA_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@Dr-agon در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_JANA_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
فاطی :|
تو تا حالا گریه نکردی؟نه
تو ک کلا فاز غمگینی :::::::|
غم ک فقط گریه نیس
ونا همه بهونس فدات یکم غرغرهاوهوم .یجا دیدم اون اکانتمو تگ زده بودی
نوشته بودی خیلی شبا با هم حرف زدیم و فلان..یادم نمیاد چرا ینی اینقد حافظم خراب شده؟@Dr-agon
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۱:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@_JANA_
چیشد این شد
-
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۱:۵۲ آخرین ویرایش توسط Lili انجام شده
@_JANA_ منم اسمم رو خیلی مدل های مختلف میگن مامان بزرگم میگه لیلوپر،شوهر خاله ام میگه لولوفر
دوستای صمیمی میگن نیلی...لی لی...نیلو...
-
@_JANA_ منم اسمم رو خیلی مدل های مختلف میگن مامان بزرگم میگه لیلوپر،شوهر خاله ام میگه لولوفر
دوستای صمیمی میگن نیلی...لی لی...نیلو...
Lili در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_JANA_ منم اسمم رو خیلی مدل های مختلف میگن مامان بزرگم میگه لیلوپر،شوهر خاله ام میگه لولوفر
دوستای صمیمی میگن نیلی...لی لی...نیلو...
هیچکس نمیتونه این اسمو درک کنه
به نی نی کوچولو ها ک تازه چند کلمه یاد گرفتن بگی تکرار کنن نیلوفر قیافشون پوکر میشه -
Lili در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_JANA_ منم اسمم رو خیلی مدل های مختلف میگن مامان بزرگم میگه لیلوپر،شوهر خاله ام میگه لولوفر
دوستای صمیمی میگن نیلی...لی لی...نیلو...
هیچکس نمیتونه این اسمو درک کنه
به نی نی کوچولو ها ک تازه چند کلمه یاد گرفتن بگی تکرار کنن نیلوفر قیافشون پوکر میشهنوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۰۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@_JANA_ تو هم اسمت نیلوفره؟
-
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۰۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@_JANA_ چرا دقیقا نع؟؟
-
میگفت ک از عزیزدل گفتن خوشم نمیاد
از دلبر گفتن
از فلانی جان گفتن
از عزیزجان گفتنای خالی
از عشق جان گفتنای بی معنی
از هرچیزی ک میم مالکیت آخرش نباشه!
از هرچیزی ک نگه تو مالِ منی!
این میمِ آخر نداشتنا..
یعنی تو متعلق به همه ای..
یعنی عزیزِدلِ همه
یعنی عشق جانِ همه
یعنی دلبرِ همه
یعنی مالِ تو نیستم!
و این یعنی نقطه ی آخرِ زندگیِ من..!
#تودلی
dlrm
دلبرکم عزیزکم مهربونم
اومد تو ذهنم یادِ تو افتادم جانِ دلم
خیلی دلتنگتم دختر
خیلی:(نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۰۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهsandiiii در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
میگفت ک از عزیزدل گفتن خوشم نمیاد
از دلبر گفتن
از فلانی جان گفتن
از عزیزجان گفتنای خالی
از عشق جان گفتنای بی معنی
از هرچیزی ک میم مالکیت آخرش نباشه!
از هرچیزی ک نگه تو مالِ منی!
این میمِ آخر نداشتنا..
یعنی تو متعلق به همه ای..
یعنی عزیزِدلِ همه
یعنی عشق جانِ همه
یعنی دلبرِ همه
یعنی مالِ تو نیستم!
و این یعنی نقطه ی آخرِ زندگیِ من..!
#تودلی
dlrm
دلبرکم عزیزکم مهربونم
اومد تو ذهنم یادِ تو افتادم جانِ دلم
خیلی دلتنگتم دختر
خیلی:(الان دیگه فقط تو بهم میگی دلبرکم:)
دل منم برات تنگ شده بود زینبِ قشنگم
چ خوبه یادم میوفتی
یعنی زندم هنوز -
-
sandiiii در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
میگفت ک از عزیزدل گفتن خوشم نمیاد
از دلبر گفتن
از فلانی جان گفتن
از عزیزجان گفتنای خالی
از عشق جان گفتنای بی معنی
از هرچیزی ک میم مالکیت آخرش نباشه!
از هرچیزی ک نگه تو مالِ منی!
این میمِ آخر نداشتنا..
یعنی تو متعلق به همه ای..
یعنی عزیزِدلِ همه
یعنی عشق جانِ همه
یعنی دلبرِ همه
یعنی مالِ تو نیستم!
و این یعنی نقطه ی آخرِ زندگیِ من..!
#تودلی
dlrm
دلبرکم عزیزکم مهربونم
اومد تو ذهنم یادِ تو افتادم جانِ دلم
خیلی دلتنگتم دختر
خیلی:(الان دیگه فقط تو بهم میگی دلبرکم:)
دل منم برات تنگ شده بود زینبِ قشنگم
چ خوبه یادم میوفتی
یعنی زندم هنوزدانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده -
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۱۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä کی داچ سعید و میشناسه
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä کی داچ سعید و میشناسه
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۱۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهAm̈ïr̈r̈ëz̈ä ینی هیششششششششکی
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۱۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Lili نه همشون
-
نوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
داستان محمد بن سیرین و زن هوس ران
جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمیدانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد میکند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست.
یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول همراه ندارم، گفت: " پارچهها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد ".
مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سر، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی میکرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد.
ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت.
ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چارهای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری میکند، او را تهدید کرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد میکشم و میگویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که چه بر سر تو خواهد آمد ".
موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان میداد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام میشد. چارهای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت.
محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است.آسمان ِ آبی
اين داستانو ميشه خواهش كنم بخونين️
اين داستان همون ادميه كه ايشون تمسخر كردن كارشونو
به نظرم اسم مدفوع كه اوند حالتون بد شد
منم موافقم ايشون نبايد اين كلمه رو به كار ميبرد
من فقط گفتم اين كار به ظاهر پلشت! واسه فرار از يه پلشتي دائمي بود
ايشون ابن سيرين هستن كه تعبيرخوابشون معروفه
داستانشون شبيه حضرت يوسفه
جالبه حضرت يوسف هم بعد اون تقوا و فرار معبر خواب شدن
اگه ممكنه بخونيدش سوء تفاهمتون برطرف شه
سحرتون نوراني -
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä کی داچ سعید و میشناسه
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä کی داچ سعید و میشناسه
کیه ک نشناسه :|
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä کی داچ سعید و میشناسه
کیه ک نشناسه :|
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@_JANA_ hایول
-
یاد ممد و امیر افتادم
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä کی داچ سعید و میشناسه
کیه ک نشناسه :|
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۲۲:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@_JANA_ دختر داریم انقد والیبالی؟؟؟؟