-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä کی داچ سعید و میشناسه
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä ینی هیششششششششکی
-
Lili نه همشون
-
داستان محمد بن سیرین و زن هوس ران
جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمیدانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد میکند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست.
یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول همراه ندارم، گفت: " پارچهها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد ".
مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سر، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی میکرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد.
ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق گذاشت.
ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چارهای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری میکند، او را تهدید کرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد میکشم و میگویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که چه بر سر تو خواهد آمد ".
موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان میداد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام میشد. چارهای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت.
محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است.آسمان ِ آبی
اين داستانو ميشه خواهش كنم بخونين️
اين داستان همون ادميه كه ايشون تمسخر كردن كارشونو
به نظرم اسم مدفوع كه اوند حالتون بد شد
منم موافقم ايشون نبايد اين كلمه رو به كار ميبرد
من فقط گفتم اين كار به ظاهر پلشت! واسه فرار از يه پلشتي دائمي بود
ايشون ابن سيرين هستن كه تعبيرخوابشون معروفه
داستانشون شبيه حضرت يوسفه
جالبه حضرت يوسف هم بعد اون تقوا و فرار معبر خواب شدن
اگه ممكنه بخونيدش سوء تفاهمتون برطرف شه
سحرتون نوراني -
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä کی داچ سعید و میشناسه
کیه ک نشناسه :|
-
@_JANA_ hایول
-
@_JANA_ دختر داریم انقد والیبالی؟؟؟؟
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_JANA_ دختر داریم انقد والیبالی؟؟؟؟
سوال والیبالی داشتی بپرس
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä معروفو ديگه منم ميشناسم
-
@_JANA_ بپرسم؟؟؟؟؟؟
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_JANA_ بپرسم؟؟؟؟؟؟
بپرس بلد نبودم تو گوگل سرچ میکنم
-
@خانوم-وكيل ایولا می بینم دخترا والیبالیا جمعن
-
@_JANA_ خخخ باشه
پاسور صربستان -
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä نه من از بس واليبالي نيستم گفتم اتفاقا
ديگه ميگم ببينيد منم ميشناسمشون
فوتبالي اگه سوال دارين داداشم هست -
@_JANA_ در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
یاد ممد و امیر افتادم
ramses kabir
amir ahmadi ایدیت درس نشد :| -
@خانوم-وكيل ازشون بپرسین وینگر راست شهرداری منطقه بیست و یک زیمباوه کیه؟؟؟؟؟؟؟
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
@_JANA_ خخخ باشه
پاسور صربستانتیم ملی خودمون اقا واس چی رفتی خارج
-
Am̈ïr̈r̈ëz̈ä شهرداري مگه دارن اونا