این تاپیک و زدم تا توش بیام فعالیت های ورزشیمونو توش ثبت کنیم
قبلا یه همچین تاپیکی بود ولی خب فراموش شده گویا اومدم جاشو با تاپیک جدید پر کنم
همتون میدونین که ورزش برای همه چی خوبه از افسردگی و تنبلی بگیر تا سلامتی و...پس اینجا میخایم روتین ورزش کردن ساده رو وارد زندگیمون بکنیم
دعوت میکنم همه تا حس تنهایی نکنم@دانش-آموزان-آلاء @دانشجویان-درس-خون
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلام سلام 😍
اینوری سلام:////
اونوری سلام:\\
هر وری سلام :/|
کلا سلام🤩
خلاصه سلام 🤭
همین اول کاری بگم این تاپیک پیشنهاد ma.a 🌺 بود
خب سوال 🙃
تاپیک مشاعره داشتیم چرا دوباره ؟؟؟😶
اینبار یه کم فرق میکنه 🙂
چه فرقی ؟؟ 🧐
اینبار قراره جای مشاعره با شعر، با آهنگ مشاعره کنیم 😁😋
بیاین متن آهنگایی که خوندین رو بر اساس متن آهنگ مادر بنویسین و لذت ببریم ( یه جور تداعی خاطرات هستن آهنگا )
عشق آهنگا بیاین 🤩
@دانش-آموزان-آلاء ♥️
@فارغ-التحصیلان-آلاء 💜
@ریاضیا 💙
@تجربیا 💚
@انسانیا 💛
سلام و عرض ادب خدمت همهی حضار و آلایی های عزیز
چه اونا که قدیمیان چه اونا که مدت زیادی از عضویتشون نمیگذره
من هی صبر کردم ببینم کسی کاری انجام میده یا نه که دیدم نههههه
بعد تاپیک یلدای 1400 این یکی رو هم خودم باید بزنم.
برم سراغ اصل مطلب
یلدای همگی مبارک🍉🍎🍏🌰
بارگیری (7).jpeg
دوتا آرزو دارم براتون
Jowhareh_galleries_2_poster_0c46d860-a276-4422-956b-af6536ff6614.jpeg
اولیش اینکه ایشالا عمر غم و غصه هاتون مث آخرین شب بهار کوتاه باشه
Jowhareh_galleries_2_poster_f70f2191-a8a1-4ecf-8160-5507f2947cd8.jpeg
و دومیش اینکه ایشالا عمر شادی ها و خنده هاتون مث شب یلدا بلند باشه
Jowhareh_galleries_2_poster_ed4ca36e-adad-40a6-b3c8-403f12382fbf.jpeg
تو این شب بازار فال حافظ حسابی داغه
و نمیشه این شب رو بدون حافظ گذراند
115.jpg
اینم از فال حافظ من
شما هم اگه دوست داشتید برای خودتون و رفیقاتون از حافظ فال بگیرید و این تاپیک رو هم مزین کنید به اشعار زیبا و تبریک هاتون
.
و در آخر:
پاییز هزار رنگ میرود
و زمستان سپید رنگ از راه میرسد
و در این میان شبی است بلند
به بلندای یک فرهنگ
آئینی رنگارنگ به سان پاییز
و درون مایهای سپید به رنگ زمستان
شب یلدا، شب کنار هم بودنها بر شما مبارک
.
@دهم
@یازدهم
@دوازدهم
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
@فارغ-التحصیلان-آلاء
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن✨
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم 😍
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن 🐥🐰
بعضیاشون غمگینن 🙁
بعضیا بی حس و بی حالن 😶
بعضیا خیلیی شادن 😄
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..😉🤗
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم😉♥)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم😍🤗♥
سلام به یاران جــان😍
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..❤
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم😊
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه😅
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..💕
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن🙏❤
M.an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب😍
دعوت میکنم از :
خانوم
dlrm
اکالیپتوس
revival
گونش
@Saahaar
sheyda.fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
خب با یه چالش خوب اومدم سراغتون 😀
نفر اول ٬ %(#ff0000)[بیست حقیقت] از خودشو میگه و بعد ٬ نام کاربری کسی که میخوادو زیر پستش تگ میکنه .
من ( یا اگه خواست خودش ) به اون کاربر آدرس اینجا رو پ.خ میدیم و باخبرشون میکنیم که شما ازشون چی خواستین ؛ این به این معنیه که به گفتن بیست حقیقتِ خودش دعوت شده(البته امیدوارم تگا برای همه کار کنن 😀 )
پس اونم میاد و بیستای خودشو میگه و نام نفر بعدی رو زیر پستش میاره تا دوباره....
حـــــالا موضوع اصلی اینجـاست ؛ خیلیا شاید بگن.. بیست حقیقت از چی ؟
این بیست حقیقت میتونه راجب %(#0099ff)[خودتون] ٬ %(#e100ff)[اعتقاداتتون] به %(#00ccff)[موضوعات مختلف] ٬ %(#9900ff)[علاقتون به جایی]٬ کسی ٬ انجام کاری ٬ چیزی یا شایدم %(#00ff09)[استعدادا و طـــرز فکرو]...... باشه ! در کل چیزایی که فکر میکنید جالبه بقیه راجبتون بدونن....درسته اولش شاید آسون نباشه ٬ اما خوب میشه یه نگاهی به نکته ها وچیزایی که از خودمون میدونیم بندازیم.
**اگه بیشتر از یه بار دعوت شدین میتونین بیستای دیگه بنویسین ( که یکم سخته ) یا فقطـــ بیاین و اسم کاربری رو که میخواین بنویسین یا اصلا کلا کاری نکنین
پس همتون بیست حقیقتِ خودتونو آماده کنین که شاید شما هم به رو کردنش دعوت بشین !
خب به عنوان نفر اول دعوت میکنم از آدمین هامون خب هر کدوم خواستید تشوریف بیارید
alireza_ysf75 فااطمه بهاره M.an
اخراج نشوم صلوات 😂
به نام خالق هستی🧡
.
🌸سوال:
غر نزدن از پاره کردن زنجیر هم سخت تره مگه میشه غر نزنیم ؟
🌸پاسخ:
برای همه اولش سخته ولی وقتی عادت میشه برات درست می شه
خود به خود...
همون داستان ترک عادت هست.
معمولا بعد از گذشت بیست و یک روز ذهن و یا بدن عادتش تغییر می کنه ،
اگر شما بیست و یک روز هر روز نیم ساعت ورزش کنی روز بیست و دوم بدنت خود به خود احساس نیاز به ورزش می کنه ؛
مثلا عادت میکنی بیست و یک روز هر روز نیم ساعت کتاب بخونی روز بیست و دوم اگه قطعش کنی ،کلافه ای.
چه کاری رو دوست داری انجام بدی ولی تا حالا هی پشت گوش انداختی .و فکر کردی سخته؟
همونو تلاش کن بیست و یک روز انجامش بدی...تغییر عادتهای غذایی تغییر عادت های رفتاری ؛ ایجاد یه تحول جدید تو زندگی ...کار با ذهن راحته فقط باید عین خودش زبر و زرنگ باشی و گولشو نخوری...
غلبه بر حس غر زدن و ساکت کردن ذهن کار دشواریه؛
بنویسید منم هم می نویسم. ..نمی شه که از هیچ چیز نارحت نشد ،اما بهترین کار نوشتن و دور انداختنه؛ 🌸
دور انداختن یعنی چی؟
یعنی دیگه از درون من رفته بیرون ...
🌸تصمیم گرفتم که این چالش رو با هم شروع کنیم اولش سخته ولی شدنیه چون خودم تجربه کردم
امیدوارم واستون مفید باشه
⚠️ این کار درواقع به آرامش ذهنمون خیلی کمک میکنه...
این چالش رو به همه از جمله کنکوری ها پیشنهاد میکنم..
در صورت انجام،هر روز اینجا اعلام کنید✅
یا علی
🍃🌺🍃
@تجربیا
@ریاضیا
@انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-ریاضی-کنکور-1402
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
خب خب Ladies and gentlemen, my dear compatriots😂
سلام
لطفا هندزفری ها حاضر😍
Your browser does not support the audio element.
یه شب طولانی🍁
کنار اونایی که🍁
دوسشون داری 🍁
و دوست دارن و 🍁
تو خوشحالی🍁
جای یه چنتا مسافر قدیمی پیش ما خالی🍁
آخ تو شب یلدای منی🍁
دیوونه ی دوست داشتنی🍁
لبای تو رنگ اناره 🍁
و هندونه شیرینیش کم میاره پیش بوسه های تو🍁
که غم نداره🍁
غم نداره🍁
غم نداره🍁
آخ تو شب یلدای منی 🍁
دیوونه ی دوست داشتنی🍁
لبای تو رنگ اناره🍁
و🍁
هندونه شیرینیش کم میاره🍁
پیش بوسه های تو🍁
که جنس یاره🍁
جنس یاره🍁
جنس یاره🍁
تو مثل بارونی تو دل مهمونی🍁
دلمو دلمو دلم میمیره🍁
واسه تو که جونی🍁
تو این شب یلدا که نمیشه فردا🍁
دلمو دلمو دلم میره با تو تا ته رویا🍁
خب
021c2912-89cd-45e1-b88a-ad38f80a617b-image.png
اینو من دیشب تو تودلی دیدم گرسنم شد😋 🙄 😞
به قول سونیا خانوم چون من دیدم باید شما هم ببینین😂 😂
poster_d6064d7f-fc3a-4006-aeae-2c89947e9a9c.jpeg
به مناسبت این شب همایونی
تمام پولایی که ازتون گرفته بودم برمیگردونم ...😂 😂
1f12510d-401e-4da5-afb9-1e6aef3f5ac5-image.png
خدمت شما🤩 🤩
2e26c2ea-eeb3-4adb-819c-244699f7f099-image.png
کرسی شب یلدااا= بهشت❤ ❤
و اما
Your browser does not support the audio element.
🕺🏻 🕺🏼😍 😂 😂
__
حیفه از بانو طوفان متنی نداشته باشیم تو تاپیک با قلم زیباشون💯
چقدر این شب یلدا را دوست دارم !
بهانه ی موجه و دلپذیری که بانیِ تجدید دیدارهاست ، که با لبخندی ، نفس نفس زنان ، از فاصله های دور می رسد ، دست های تنها مانده میانِ مشغله های روزگار را می گیرد و به واسطه ی احساسی عمیق و چند هزارساله ، آدم ها را دور هم جمع می کند .
یلدایی که ته تغاریِ پاییز است و نو رسیده ی خوش یُمن و دلبرانه ی زمستان ،
یلدایی که عاشق است ...
که سرآغازِ جاودانه ترین لبخند هاست ،
سرآغازِ گرم بودن و گرما بخشیدن در دلِ سردترین شب ها و بی فروغ ترین روزها ...
این یلداهای با هم بودن فرصت خوبی ست ؛
فرصتی برای شستنِ غبارِ رخوت و تنهایی از آینه ی دل ،
فرصتی برایِ دوست داشتن و دوست داشته شدن ،
به بلندایِ یک دقیقه ،
به وسعتِ یک عمر ...
یلداتون پیشاپیش مبارک🌸 💐 💫 🌿 🌟 🍁 🌈 🌱
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@تجربیا
@انسانیا
@ریاضیا
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403
سلام دوستان وقت شما به خیر
برای اینکه یه کلاس خلاق و پویا باشه اساتیدتون چه کاری انجام میدن؟
یه کار خلاقانه که کلاس رو سرگرم کنه چه کاری هست به نظر شما ؟
سوال پرسیدن و بحث کردن و ... منظورم نیست
مثلا درس دادن از روی پاور
درس دادن از روی فیلم
مصاحبه کردن و مستند ساختن
بازی کردن سر کلاس
خلاصه کنم یه چیز خیلی خلاقانه واسه ارائه درس گردشگری اسلامی میخوام
1158234ipbspy0c8q.gif
⚡ %(#042978)[321]
📣 صدااا میاااد؟ 🙈
✨ سلام🦋 اکالی هستم با طعم بامبو 😂😍
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه 💛💙💜💚❤
pichak_net-70.png
عاغا بیایید نقاشی بکشیم لذت ببریم 😍 %(#c9009a)[نقاشی با موس]م خییلی باحاله 😂
لازمم نیس حتما نقاشیاتون ذهنی باشه فقط رفقای گلم اسپم ندید اینجا خیلی ممنون❤️🌈
من نقاشیارو جمع میکنم اینجا شاید الان پستای تکراری ببینید ولی پست جدیدم میزارم شماهام از خلاقیتاتون بزارید 😎
pichak.net-46.gif
✨ @فارغ-التحصیلان-آلاء ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا ⭐
✨ @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا⭐
✨ @دانش-آموزان-آلاء⭐
pichak.net-46.gif
1158234ipbspy0c8q.gif
ماه عسل ماهکِ آلا
-
سسسلام دووووستای گل آلایی امیدوارم حال دلتوون عالیه عااالی باشه توی این چند سال زندگیمون خیلی اتفاقای تلخ و شیرین ناراحت کننده و ذوق مرگ کننده برامون اتفاق افتاده و حتمااا یه تجربه ی خیییلی خییلی بزرگ به ما داده،یا شاید معجزه ی خدا رو توی یکی از اون اتفاقا دیدید یه دوست عااالی اومده و بهتون کمک کرده یا شایدم خودتون دست خودتون رو گرفتید و به خودتون کمک کردید و اتفاق هایی مثل اینایی ک گفتم براتون پیش اومده و از شما یه استادپر تجربه ساخته..دوووست دارم اگه کسی همچین اتفاقی براش افتاده بیاد اینجا و براموون تهریف کنه و قهرمان داستان ما باشه شاید یه دوست عزیزی دقیقا توی همون شرایط قبلی شما باشه و باخوندن داستان شما کلی امید بگیره یا اگه توی موقعیت شما قرار گرفت بدونه چیکار باید انجام بده..دوست دارم اینجا یه چی شبیه ماه عسل آقای علیخانی بشه همه با هم برای هم ستاره ی آرزوتون درخشان درخشان تاپیکمون متفاوت انجمنمون عسل
-
@دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @خانوم-وكيل gol narges my name sandiii پیروز @هرکی دلش خاست
-
سلام تاپیک هیجان انگیزیه با اجازتون شروع کنندش باشم
میخوام از یکی از عجیب ترین اتفاقات زندگیم که نمیدونم نجات پیدا کردنم معجزه بود یا سوء تفاهم براتون بگم : این ماجرای نفس گیر برمیگرده به یکی از وحشتناک ترین سوتیایی که تا حالا دادم و حتی تا مدتها دوست نداشتم دربارش با کسی صحبت کنم اما اینجا میخوام با شجاعت دربارش بگم البته بگماا قهرمانی در کار نیست فقط درس زندگی گرفتم از ماجرا
من یه بار حواسم نبود دیدم یه شیشه که فکر میکردم توش شربته رو میزمونه فکر کنم تشنمم بود با چه اشتیاقی نصفشو سر کشیدم ...دیدم خیییــلی تلخـه شیشه رو برگردوندم ، دیدم الکل بوده اونم از نوع متانولش یه جمله نوشته بود : از نوشیدن این مایع %(#ff0000)[جدا] خود داری شود نوشیدن این مایع باعث مرگ و کوری میشود (بعدم نوشته بود دور از دسترس اطفال قرار گیرد) تازه از این علامتام بزرگ کنارش کشیده بود
خلاصه اونجا بود که کل زندگیم جلو چشمم مرور شد حتی فکرشم نمیکردم قرار باشه این پایان من باشه به این زوودی تو این سن و سال (16 سالم بود ) جوون مرگ بشم بعدم علتم مرگم این باشه
شاید خنده دار به نظر بیاد ولی اون موقع باورم شده بود هیچ راهی برای برگشت وجود نداره حتی فکر میکردم به ساعت نمیکشه اما ترجیح میدادم بمیرم ولی کور نشم چون اون موقع بود که تازه فهمیدم از نعمت بیناییم اون طور که باید استفاده نکردم و نمیتونم با نداشتنش وجدانمو قانع کنم که تا اون موقع ازش درست استفاده کرده بودم ، جالبتر اینکه اون روز با مامانم دعوام شده بود و از یه طرفم اعصابم بابت یه سری مسائل داغون بود و به خودم میگفتم من چقدر بدبختم کاش بمیرم راحت شم ولی اون موقع فهمیدم نباید این حرفو میزدم چون من خیلی چیزایی نداشتم که برای از دست دادنشونون نگران بودم هنوز کلییی امید و آرزو و راه نرفته داشتم اصلا باید از خیلیا از جمله مامانم خصوصا بابت اون روز حلالیت میگرفتم ولی تقریبا شب بود و شاید حتی نمیشد به کسی زنگ زد و ازشون دلجویی کرد فقط و فقط از خدا خواستم کسایی که از دستم به نحوی ناراحت شدن منو ببخشن حتی دعا میکردم کسی نفهمه علت مرگم چی بوده برای همین به مامان و بابامم چیزی نگفتم که با این کار وحشتناک من سکته نکنن حداقل چون میگفتم دیگه کاری از دست کسی بر نمیاد جز خود خدا ... زمان خیییلی سخت میگذشت و من نمیدونستم چطوری قراره با همه چیزایی که یه عمر قدرشونو نمیدونستم خداحافظی کنم.اون روز تا چن ساعت تا قبلش همه حقا رو به خودم میدادم ولی اون موقع بود که فهمیدم من خیلی تند رفتم...به اشتباهاتم پی بردم ، به قضاوتام یا حتی مسئولیتام ، به کارایی که باید انجام می دادم و انجام ندادم و یا حتی به کارایی که نباید انجام میدادم و انجام دادم خیلی سردرگم بودم انگار همه دنیا دور سرم میچرخید ، دست و پام سرد شده بود ، بغض گلومو گرفته بود . خییلی خدا رو التماس میکردم که کمکم کنه چون تنها راه نجات رو فقط خودش می دیدم...(و مطمئنم که کمکم کرد چون اون لحظه خیلی بیشتر حضورشو حس کردم و انگار یه آرامش عجیبی گرفتم ) ...
.
.
.
.
.
البته بماند که بعد فهمیدم تاریخ الکلهه هم گذشته بود یا فکر کنم از نوع تقلبیش بود هرچند هنوز شک دارم چون من فقط سعی کردم با آب خوردن خیییلی زیاد خودمو نجات بدم ولی معجزه یا یه سوء تفاهم ساده هرچی اسمشو میشه گذاشت مهم اینه که اطمینان دارم همچین اتفاقی برای زندگیم لازم بود اصلا ضروری بود... خیلی چیزا از همون لحظات یاد گرفتم حتی تا هفته ها و ماه ها باور نمیکردم سالمم و دارم رو پاهای خودم راه میرم و همش منتظر بودم یه اتفاق غیر منتظره ای دیر یا زود بیفته و همین باعث شد یه مدت خیلی بیشتر از قبل مراقب رفتارم باشم. این تاپیکم باعث شد من یاد این ماجرا بیفتم و یکم تو رفتارام تجدید نظر کنم -
unlimited در ماه عسل ماهکِ آلا گفته است:
سلام تاپیک هیجان انگیزیه با اجازتون شروع کنندش باشم
میخوام از یکی از عجیب ترین اتفاقات زندگیم که نمیدونم نجات پیدا کردنم معجزه بود یا سوء تفاهم براتون بگم : این ماجرای نفس گیر برمیگرده به یکی از وحشتناک ترین سوتیایی که تا حالا دادم و حتی تا مدتها دوست نداشتم دربارش با کسی صحبت کنم اما اینجا میخوام با شجاعت دربارش بگم البته بگماا قهرمانی در کار نیست فقط درس زندگی گرفتم از ماجرا
من یه بار حواسم نبود دیدم یه شیشه که فکر میکردم توش شربته رو میزمونه فکر کنم تشنمم بود با چه اشتیاقی نصفشو سر کشیدم ...دیدم خیییــلی تلخـه شیشه رو برگردوندم ، دیدم الکل بوده اونم از نوع متانولش یه جمله نوشته بود : از نوشیدن این مایع %(#ff0000)[جدا] خود داری شود نوشیدن این مایع باعث مرگ و کوری میشود (بعدم نوشته بود دور از دسترس اطفال قرار گیرد) تازه از این علامتام بزرگ کنارش کشیده بود
خلاصه اونجا بود که کل زندگیم جلو چشمم مرور شد حتی فکرشم نمیکردم قرار باشه این پایان من باشه به این زوودی تو این سن و سال (16 سالم بود ) جوون مرگ بشم بعدم علتم مرگم این باشه
شاید خنده دار به نظر بیاد ولی اون موقع باورم شده بود هیچ راهی برای برگشت وجود نداره حتی فکر میکردم به ساعت نمیکشه اما ترجیح میدادم بمیرم ولی کور نشم چون اون موقع بود که تازه فهمیدم از نعمت بیناییم اون طور که باید استفاده نکردم و نمیتونم با نداشتنش وجدانمو قانع کنم که تا اون موقع ازش درست استفاده کرده بودم ، جالبتر اینکه اون روز با مامانم دعوام شده بود و از یه طرفم اعصابم بابت یه سری مسائل داغون بود و به خودم میگفتم من چقدر بدبختم کاش بمیرم راحت شم ولی اون موقع فهمیدم نباید این حرفو میزدم چون من خیلی چیزایی نداشتم که برای از دست دادنشونون نگران بودم هنوز کلییی امید و آرزو و راه نرفته داشتم اصلا باید از خیلیا از جمله مامانم خصوصا بابت اون روز حلالیت میگرفتم ولی تقریبا شب بود و شاید حتی نمیشد به کسی زنگ زد و ازشون دلجویی کرد فقط و فقط از خدا خواستم کسایی که از دستم به نحوی ناراحت شدن منو ببخشن حتی دعا میکردم کسی نفهمه علت مرگم چی بوده برای همین به مامان و بابامم چیزی نگفتم که با این کار وحشتناک من سکته نکنن حداقل چون میگفتم دیگه کاری از دست کسی بر نمیاد جز خود خدا ... زمان خیییلی سخت میگذشت و من نمیدونستم چطوری قراره با همه چیزایی که یه عمر قدرشونو نمیدونستم خداحافظی کنم.اون روز تا چن ساعت تا قبلش همه حقا رو به خودم میدادم ولی اون موقع بود که فهمیدم من خیلی تند رفتم...به اشتباهاتم پی بردم ، به قضاوتام یا حتی مسئولیتام ، به کارایی که باید انجام می دادم و انجام ندادم و یا حتی به کارایی که نباید انجام میدادم و انجام دادم خیلی سردرگم بودم انگار همه دنیا دور سرم میچرخید ، دست و پام سرد شده بود ، بغض گلومو گرفته بود . خییلی خدا رو التماس میکردم که کمکم کنه چون تنها راه نجات رو فقط خودش می دیدم...(و مطمئنم که کمکم کرد چون اون لحظه خیلی بیشتر حضورشو حس کردم و انگار یه آرامش عجیبی گرفتم ) ...
.
.
.
.
.
البته بماند که بعد فهمیدم تاریخ الکلهه هم گذشته بود یا فکر کنم از نوع تقلبیش بود هرچند هنوز شک دارم چون من فقط سعی کردم با آب خوردن خیییلی زیاد خودمو نجات بدم ولی معجزه یا یه سوء تفاهم ساده هرچی اسمشو میشه گذاشت مهم اینه که اطمینان دارم همچین اتفاقی برای زندگیم لازم بود اصلا ضروری بود... خیلی چیزا از همون لحظات یاد گرفتم حتی تا هفته ها و ماه ها باور نمیکردم سالمم و دارم رو پاهای خودم راه میرم و همش منتظر بودم یه اتفاق غیر منتظره ای دیر یا زود بیفته و همین باعث شد یه مدت خیلی بیشتر از قبل مراقب رفتارم باشم. این تاپیکم باعث شد من یاد این ماجرا بیفتم و یکم تو رفتارام تجدید نظر کنمسسلام عزیزم اختیار دارید بانو میگن همیشه جوری زندگی کن که فکر کنی امروز دیگه زندگیت تموم میشه و شاید یه ثانیه دیگه زنده نباشی اونوقته که قدر تموم داشته هات رو میدونی و بیخیال نداشته هات میشی و لذت میبری من خودم هر وقت یاده این جمله میفتم با هرکی که قهر کردم آشتی میکنم ممنون ک وقت گذاشتی و نوشتی عزیز جان
-
سلام
من وقتی کلاس نهم بودم یه معلم ریاضی فوق العاده داشتم به اسم خانم مقدسی که با تک تک دانش آموزا رابطه دوستانه برقرار میکرد
منی که تقریبا با ریاضی قهر بودم تازه فمیدم ریاضی چه نعمتیه
خلاصه انقدر با هم دوست شدیم که کتاب رد و بدل میکردیم و کلی حرف میزدیم با هم بعدش پیشنهاد داد ک بیشتر درس بخونم تا تیزهوشان قبول شم منم که عاشقش بودم گفتم چشم
درس خوندمو شدم بچه ترکتور خون مدرسه
اون سال بین یه جمعیت زیاد تک رقمی شدم و در حالی ک تیزهوشان فقط 10 نفر میخواست قبول شدم
البته جاتون خالی انقدر معلم ریاضی امسالم بد بود(آقای ف. ع) که تلافی نهمو سرم دراورد -
-
نهم كه بودم دقيقا همين موقعا بود كه يه شب خيلي وحشتناكو پشت سر گذاشتم
يه دوستي داشتم كه هنوزم باهاش در ارتباطيم و يكي از صميمي ترين دوستامه طوري كه با هم ديگه تغيير كرديم توي عقايدمون .يه كار اشتباهي انجام داده بود و انقدر خودشو باخته بود كه يه شب ساعتاي ٨ حدودا يادمه سرشب بود به من پي ام داد گفت بيرونه گوشي دوستشم دستش بود توضيح داده بود با دوستش كلاس زبانه و از اونجا برنميگرده خونه كلاسش ساعت ٨/٥ شروع ميشد ميدونستم تا اون ساعت خودمو نرسونم بهش ديگه دسترسي ندارم بهش چون با گوشي مامانش باهام در ارتباط بود هميشه حرفامون تو مدرسه يا تو راه برگشت بود . من اولش نگرفتم منظورشو فكر كردم ميگه ميخواد خونه كسي بره به مامان باباش خبر نده داشتم بد و بيراه بهش ميگفتم كه فهميدم خانوم قصد داره زندگيشو تموم كنه انقدر هول كردم كه شايد يكي دو دقيقه كپ كردم هيچ كاري انجام ندادم فكر ميكنم اون لحظه مثل ادمي بودم كه بهم خبر دادن دوستت از دنيا رفته. زدم زير گريه . خواهرم اون موقع نامزد داشت هنوز با ما زندگي ميكرد. به مامانم كه گفتم بايد برم گفت اين وقت شب اجازه نميدم تنها بري خواهرمم باهام اومد. اصن نفهميدم چطوري لباس پوشيديم چطوري رسيديم اونجا. به گوشي درستش زنگ زد خواهرم من كه اصن نميتونستم حرف بزنم اون بهش گفت به دوستم بگه بياد جلوي اموزشگاه ما تو ماشينيم. من با صندل رفته بودم نميتونستم پياده شم خيلي ضايع بود. بهش علامت داديم بياد تو ماشين. گفتم كلاستو امشب نرو با هم حرف بزنيم گفت برم از خانوم فلاني خدافظي كنم شايد ديگه نبينمش ولي هواهرم نذاشت فكر كنم گازشو گرفت رفت دقيق با جزئيات يادم نيست ولي يادمه نذاشت بره. اون شب تا ١٢ شب با هم بوديم . خواهرم با خونواده اش تماس گرفت كلي باهاشون حرف زد. مامانُ باباشم اصن روحشونم خبر نداشت خواهرم فقط تماس گرفت گفت نياين دنبالش امشب با ماست جشن تولد مليكاس يادمه اين دروغشو اونا هم هي ميگفتن نه كلي اصرار كرد خواهرم. راضي كه شدن اومد نشست توي ماشين . من رفتم عقب شونه هاي دوستمو گرفتم گفتم بريم تولدمو جشن بگيريم گفت من زنده نميمونم ختي تولدتو ببينم زد زير گريه يادمه كلي تو بغل هم گريه كرديم. خيلي باهم حرف زديم اونشب. بين حرفاي خواهرم يه حرفي بود كه هنوزم كه هنوزه واسم تكون دهنده اس. همسر خواهرم از پرسنل يكي از بيمارستاناي شهرمونه. خواهرم گفت يه روز يه حرفيو ازش شنيده كه مو به تنش سيخ شده. ميگفت توي اورژانس يه موردايي پيش ميومده كه طرف خودكشي كرده بوده و به يه وضعيت پزشكي ميرسيده كه ديگه كاري از دست كسي برنميومده و انگار همه منتظر بودن بميره بخدا الانم كه فكر ميكنم تنم ميلرزه كه دوست منم ممكن بود به اون حالت برسه. تو اون چند دقيقه مريضا التماس ميكردن كه برشون گردونن ميگفتن ما فقط برگرديم ديگه اين كارو تكرار نميكنيم خيلي برام سخته تصورش. روزاي بعد خيلي با دوستم سر اين حرف اجيم صحبت كرديم. اون شب دوستم رفت خونه و فقط چون دير اومده و قبلش باهاشون هماهنگ نكرده تولد ميره دعواش كردن من چندين بار شده كه توي شرايط سختي بودم و اون لحظه رو تصور كردم و يادم اونده منم يه روز ميميرم بعدش خدا رو شكر كردم كه زنده ام تحمل همه چي واسم اسون تر شده. -
@بیخیال در ماه عسل ماهکِ آلا گفته است:
سلام
من وقتی کلاس نهم بودم یه معلم ریاضی فوق العاده داشتم به اسم خانم مقدسی که با تک تک دانش آموزا رابطه دوستانه برقرار میکرد
منی که تقریبا با ریاضی قهر بودم تازه فمیدم ریاضی چه نعمتیه
خلاصه انقدر با هم دوست شدیم که کتاب رد و بدل میکردیم و کلی حرف میزدیم با هم بعدش پیشنهاد داد ک بیشتر درس بخونم تا تیزهوشان قبول شم منم که عاشقش بودم گفتم چشم
درس خوندمو شدم بچه ترکتور خون مدرسه
اون سال بین یه جمعیت زیاد تک رقمی شدم و در حالی ک تیزهوشان فقط 10 نفر میخواست قبول شدم
البته جاتون خالی انقدر معلم ریاضی امسالم بد بود(آقای ف. ع) که تلافی نهمو سرم دراوردببخشید همین جا میخوام حرفمو پس بگیرم من کم آقای (ف.ع)رو اذیت نکردم
بداموزی داره مگرنه میگفتم بدبخت چی از دستم کشید
آخی یکم از عذاب وجدانم کم شد