Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. تجربه های کنکوری ها از لحظه ی اعلام نتایج
روز آخر ❤️
_
سلام به همه رفقای کنکوری اومدم یه تاپیک بزنم برای روز آخر کنکور، اینجا بچه‌هایی که می‌خوان روز آخر رو مفید درس بخونن، بیان برنامه‌هاشونو پارت‌بندی شده بزارن ️ و هم اونایی که تصمیم گرفتن دیگه درس نخونن و فقط ریلکس کنن، اینجا کنار هم باشیم ، حرف بزنیم ، استرسارو بریزیم دور، انرژی مثبت بدیم و بگیریم ... اگه برنامه‌ریزی برای روز آخر داری، بیا پارت‌هات رو بزار و تا لحظه آخر تلاش کن ( مثل خودم ایده همینه چون مجبورم ) ... اگه تصمیم گرفتی دیگه فقط استراحت کنی که خیلیم عالی ... اگه دکترای پارسالی هستی و تجربه شب قبل کنکور رو داری، لطفا بیا راهنمایی کن، آرامش و انرژی بده :)) ‌ فقط یه خواهش کوچولو دارم لطفا فضای تاپیک آروم و مثبت نگه داریم چون قرار نیست با کارای دیگه اتفاق خاصی بیفته اما با اینکارا اتفاق خاصی میفته @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @تجربیا
بحث آزاد
برگ انجیر.... ☘️🍀🌿
______
بِسْم رَبّ النور ️ سلام امیدوارم حال دلتون بهترین باشه..... برم سراغ حرف اصلی.... در فکر تاپیکی بودم که هر روز توش چند تا پست قشنگ بزارم و با چند تا عکس و متن نوشته و دل نوشته...... حالمون خوب بشه، انرژی بگیریم در طول روز.....️️ یه جورایی این تاپیک شبیه کانال یا چنل..... البته پست هایی که قرار بزارم برای خودم نیست و صرفا گلچینی از مطالبی که ممکنه توی فضای مجازی یا کتاب ها ببینم و بارگذاری بکنم..... اگر شما هم دوست داشتید خوشحال میشم همراه من بشید.... ️ [image: 1686940882701-img_-_.jpg] پ.ن:اسم تاپیک برگرفته از اسم یک کانالِ و در آخر دعا میکنم دلتون ذهنتون ابری باشه(:️️
بحث آزاد
رقیب
م
کسی هس ساعت مطالعه بالایی داشته باشه بخونیم این 20 روزو؟ ترجیحا دختر باشه تنهایی نمیتونم اگ یکی بود خیلی بهتر پیش میرفتم
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
J
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد

تجربه های کنکوری ها از لحظه ی اعلام نتایج

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
11 دیدگاه‌ها 8 کاربران 6.9k بازدیدها 9 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • binamB آفلاین
    binamB آفلاین
    binam
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #1

    این مطلب از سایت کانون برداشته شده است. منبع

    مطلب اصلی :
    علی

    دوستانی که یه بار کنکور دادن و شرایطش رو امتحان کردن یه ذره لطفا از حال و روزتون موقع اعلام نتایج بگید

    الهام

    خیلی بد یادمه از صبح تا شب هیچی غذا نخورده بودم بعدش دوستم زنگ زد گفت بریم بیرون منم واسه اینکه حال و هوام عوض شه قبول کردم تو بستنی فروشی بودیم که بهم خبر دادن نتیجه اومده بابام رتبم رو گفت اما باورم نمیشد 😂اخرش با دو رفتم سمت خونه و دیدم بله درسته و اون همه استرس تبدیل شد به اشک شوق انشاءالله این حس خوب خوشحالی رو همگی تجربه کنید🌹🌹.

    کاربر

    به منم خونوادم هیچی نگفتن کاش میگفتن این درد کم میشد..

    کاربر

    صفحه که باز شد سریع رفتم پایین رتبرو ببینم خیلی خوب بود ولی چن ثانیه بعد فهمیدم رتبه زبان بوده و کارنامه تجربی بالاییه ن

    کاربر

    خیلی هیجان انگیزه واقعا مخصوصا اونجاش که تو بلندگو میگن داوطلبان عزیز با نام خدا شروع کنید

    کاربر

    بد‌ترین لحظه زندگیم روزی بود که رتبمو دیدم هیچ وقت فراموشش نمیکنم

    کاربر

    من وقتی ساعت 6 فهمیدم کارنامه‌ها اومده کلا میلرزیدم گوشیو به بابام دادم شمارندمو بزنه و وقتی کارناممو دیدم باورم نمیشد...با اینکه رتبم داغون بود بابام همش میگف خیلیم خوبه فداسرت..تا صب گریه کردم گفتم رشته ای که دوس دارم نمیارم پس نمیرم دانشگا بابامم گف من هستم هرچی بخای برات فراهم میکنم اصن هرچی تو بخای... تلاش کنید که لبخند رضایتشونو به دست بیارید دیدن بغضشون از دیدن رتبه هم دردناک تره

    مریم

    جزو بدترین لحظه‌ها بود ، رتبه ام دو برابر انتظارم بود و شوکه بودم و بدتر از همه آدمایی بودن ک اون لحظه زنگ میزدن رتبمو میپرسیدن ساکت میشدن یا سریع قطع میکردن ، و موقع اعلام قبولی دانشگاه که واقعا بدتر بود چون بازم امید داشتم بهش و نشد ، کلا درد بود و ترس دوباره رفتن این راه منو میکشت...

    کاربر
    امروز روزی بود ک خیلی خسته و خوابالو بودم . تا قصد میکردم برم بخوابم یا یه دقیقه سرمو بزارم روی کتاب یاد اون صحنه ای میفتادم ک قراره نتیجه کنکورمو ببینم و جیغ بزنم ،داد بزنم و مامان و بابامو بغل کنم و خداروشکر کنم...بعد برمیگشتم دوباره سر درس و ادامه میدادم .... نمیدونم چند نفر از شما مثل منید . من الان یکساله حصرت اون داد زدن بعد دیدم نتایج توی دلم مونده . یادمه امسال بعد دیدن نتیجه کنکورم خشکم زد و فقط بی صدا اشک میریختم...اون صدای فریاد شادی توی گلوم خفه شد اما امسال باید صدامو رها کنم باید😎

    سما

    من هیچ وقت رتبمو به هیچ کس نگفتم حتی خانوادم یادمه خیلی ناراحت بودم بابام گفت ناراحت نباش بابا ببین ناراحتی منم گریم میگیره و برای اولین بار دیدم که بابام باهام گریه کرد....و این خیلی برای من سنگین بود... 🍃

    کاربر

    3 روزِ قبل کنکور از بدترین روز‌های زندگیم بود بدترین واقعا بدترین حس دنیارو داشتم داشتم روانی می‌شدم رسما. از استرس و اینا نه. از حسرت. ولی کلا در زمینه‌ی استرس قبولی و اینا هیچی نداشتم چون می‌دونستم نمیشم. ولی خیلی سخته. حتی با اینکه خیلی بی سر و صدا تنهایی و یواشکی رتبه ام رو دیدم به هیچکس هم نگفتم خیلی اون بازه سخت بود

    کاربر

    حسرت داشتم ولی استرس نه چون قبول کرده بودم که تلاش نکردم و حق استرس داشتن و این چیز‌های الکی رو هم ندارم. البته فک کنم یه بار یکم استرس گرفتم که نفس عمیق می‌کشیدم و اینا. وسط ازمون باورم نمیشد دارم کنکور میدم دور و برم رو نگاه میکردم بچه‌های مدرسه رو میدیدم که سرشون تو برگه است.

    محمد صادقی - دانشجوی رشته‌ی دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان

    اعلام رتبه‌ها واقعا ناراضی بودم و حس خوشحالی انچنانی ای نداشتم..ولی واسه رشته و دانشگاه حس خوشبخت‌ترین فرد دنیا رو تجربه کردم ک هنوزم باهامه😁امیدوارم با تلاشتون همتون این حس رو تجربه کنید

    کاربر

    خدا اون روزه برا من امسال نیاره 😢😢😢

    ملیکا رضادوست - دانشجوی رشته‌ی پزشکی- دکتری دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی - تهران

    تنها موقعی توی کل زندگیم که استرس داشتم... منی که یه آدم فوق‌العاده شکمو ام، نتونستم به غذای مورد علاقه‌م لب بزنم، از استرس 😑

    کاربر

    بدترین لحظه‌ی تمام زندگیم بود

    کاربر

    فقط میتونم بگم که.....حسرت بزرگ‌ترین به خدا بزرگترین شکنجه دنیاست.

    پریا

    میدونی چی بیشتر از همه دلمو شکست این که بابام هیچی نگفت حتی یه کلمه تازه دلداریمم داد خیلی سخته خیلی تلخه این بود واقعیت ما شما تلاش کنید که این نشه

    کاربر

    پریا بغض کردم کامنتتو خوندم😞😞😞

    شاید از خواندن بعضی از کامنت های این بخش ناراحت شدید...من هم ناراحت شدم. ولی خوشحالم الان که دو ماه تا کنکور مانده این کامنت ها رو خواندید . برید درس بخوانید دیگه😡

    binamB 2 پاسخ آخرین پاسخ
    12
    • binamB binam

      این مطلب از سایت کانون برداشته شده است. منبع

      مطلب اصلی :
      علی

      دوستانی که یه بار کنکور دادن و شرایطش رو امتحان کردن یه ذره لطفا از حال و روزتون موقع اعلام نتایج بگید

      الهام

      خیلی بد یادمه از صبح تا شب هیچی غذا نخورده بودم بعدش دوستم زنگ زد گفت بریم بیرون منم واسه اینکه حال و هوام عوض شه قبول کردم تو بستنی فروشی بودیم که بهم خبر دادن نتیجه اومده بابام رتبم رو گفت اما باورم نمیشد 😂اخرش با دو رفتم سمت خونه و دیدم بله درسته و اون همه استرس تبدیل شد به اشک شوق انشاءالله این حس خوب خوشحالی رو همگی تجربه کنید🌹🌹.

      کاربر

      به منم خونوادم هیچی نگفتن کاش میگفتن این درد کم میشد..

      کاربر

      صفحه که باز شد سریع رفتم پایین رتبرو ببینم خیلی خوب بود ولی چن ثانیه بعد فهمیدم رتبه زبان بوده و کارنامه تجربی بالاییه ن

      کاربر

      خیلی هیجان انگیزه واقعا مخصوصا اونجاش که تو بلندگو میگن داوطلبان عزیز با نام خدا شروع کنید

      کاربر

      بد‌ترین لحظه زندگیم روزی بود که رتبمو دیدم هیچ وقت فراموشش نمیکنم

      کاربر

      من وقتی ساعت 6 فهمیدم کارنامه‌ها اومده کلا میلرزیدم گوشیو به بابام دادم شمارندمو بزنه و وقتی کارناممو دیدم باورم نمیشد...با اینکه رتبم داغون بود بابام همش میگف خیلیم خوبه فداسرت..تا صب گریه کردم گفتم رشته ای که دوس دارم نمیارم پس نمیرم دانشگا بابامم گف من هستم هرچی بخای برات فراهم میکنم اصن هرچی تو بخای... تلاش کنید که لبخند رضایتشونو به دست بیارید دیدن بغضشون از دیدن رتبه هم دردناک تره

      مریم

      جزو بدترین لحظه‌ها بود ، رتبه ام دو برابر انتظارم بود و شوکه بودم و بدتر از همه آدمایی بودن ک اون لحظه زنگ میزدن رتبمو میپرسیدن ساکت میشدن یا سریع قطع میکردن ، و موقع اعلام قبولی دانشگاه که واقعا بدتر بود چون بازم امید داشتم بهش و نشد ، کلا درد بود و ترس دوباره رفتن این راه منو میکشت...

      کاربر
      امروز روزی بود ک خیلی خسته و خوابالو بودم . تا قصد میکردم برم بخوابم یا یه دقیقه سرمو بزارم روی کتاب یاد اون صحنه ای میفتادم ک قراره نتیجه کنکورمو ببینم و جیغ بزنم ،داد بزنم و مامان و بابامو بغل کنم و خداروشکر کنم...بعد برمیگشتم دوباره سر درس و ادامه میدادم .... نمیدونم چند نفر از شما مثل منید . من الان یکساله حصرت اون داد زدن بعد دیدم نتایج توی دلم مونده . یادمه امسال بعد دیدن نتیجه کنکورم خشکم زد و فقط بی صدا اشک میریختم...اون صدای فریاد شادی توی گلوم خفه شد اما امسال باید صدامو رها کنم باید😎

      سما

      من هیچ وقت رتبمو به هیچ کس نگفتم حتی خانوادم یادمه خیلی ناراحت بودم بابام گفت ناراحت نباش بابا ببین ناراحتی منم گریم میگیره و برای اولین بار دیدم که بابام باهام گریه کرد....و این خیلی برای من سنگین بود... 🍃

      کاربر

      3 روزِ قبل کنکور از بدترین روز‌های زندگیم بود بدترین واقعا بدترین حس دنیارو داشتم داشتم روانی می‌شدم رسما. از استرس و اینا نه. از حسرت. ولی کلا در زمینه‌ی استرس قبولی و اینا هیچی نداشتم چون می‌دونستم نمیشم. ولی خیلی سخته. حتی با اینکه خیلی بی سر و صدا تنهایی و یواشکی رتبه ام رو دیدم به هیچکس هم نگفتم خیلی اون بازه سخت بود

      کاربر

      حسرت داشتم ولی استرس نه چون قبول کرده بودم که تلاش نکردم و حق استرس داشتن و این چیز‌های الکی رو هم ندارم. البته فک کنم یه بار یکم استرس گرفتم که نفس عمیق می‌کشیدم و اینا. وسط ازمون باورم نمیشد دارم کنکور میدم دور و برم رو نگاه میکردم بچه‌های مدرسه رو میدیدم که سرشون تو برگه است.

      محمد صادقی - دانشجوی رشته‌ی دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان

      اعلام رتبه‌ها واقعا ناراضی بودم و حس خوشحالی انچنانی ای نداشتم..ولی واسه رشته و دانشگاه حس خوشبخت‌ترین فرد دنیا رو تجربه کردم ک هنوزم باهامه😁امیدوارم با تلاشتون همتون این حس رو تجربه کنید

      کاربر

      خدا اون روزه برا من امسال نیاره 😢😢😢

      ملیکا رضادوست - دانشجوی رشته‌ی پزشکی- دکتری دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی - تهران

      تنها موقعی توی کل زندگیم که استرس داشتم... منی که یه آدم فوق‌العاده شکمو ام، نتونستم به غذای مورد علاقه‌م لب بزنم، از استرس 😑

      کاربر

      بدترین لحظه‌ی تمام زندگیم بود

      کاربر

      فقط میتونم بگم که.....حسرت بزرگ‌ترین به خدا بزرگترین شکنجه دنیاست.

      پریا

      میدونی چی بیشتر از همه دلمو شکست این که بابام هیچی نگفت حتی یه کلمه تازه دلداریمم داد خیلی سخته خیلی تلخه این بود واقعیت ما شما تلاش کنید که این نشه

      کاربر

      پریا بغض کردم کامنتتو خوندم😞😞😞

      شاید از خواندن بعضی از کامنت های این بخش ناراحت شدید...من هم ناراحت شدم. ولی خوشحالم الان که دو ماه تا کنکور مانده این کامنت ها رو خواندید . برید درس بخوانید دیگه😡

      binamB آفلاین
      binamB آفلاین
      binam
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #2

      دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا دانش-آموزان-نظام-قدیم-آلا

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      1
      • binamB binam

        این مطلب از سایت کانون برداشته شده است. منبع

        مطلب اصلی :
        علی

        دوستانی که یه بار کنکور دادن و شرایطش رو امتحان کردن یه ذره لطفا از حال و روزتون موقع اعلام نتایج بگید

        الهام

        خیلی بد یادمه از صبح تا شب هیچی غذا نخورده بودم بعدش دوستم زنگ زد گفت بریم بیرون منم واسه اینکه حال و هوام عوض شه قبول کردم تو بستنی فروشی بودیم که بهم خبر دادن نتیجه اومده بابام رتبم رو گفت اما باورم نمیشد 😂اخرش با دو رفتم سمت خونه و دیدم بله درسته و اون همه استرس تبدیل شد به اشک شوق انشاءالله این حس خوب خوشحالی رو همگی تجربه کنید🌹🌹.

        کاربر

        به منم خونوادم هیچی نگفتن کاش میگفتن این درد کم میشد..

        کاربر

        صفحه که باز شد سریع رفتم پایین رتبرو ببینم خیلی خوب بود ولی چن ثانیه بعد فهمیدم رتبه زبان بوده و کارنامه تجربی بالاییه ن

        کاربر

        خیلی هیجان انگیزه واقعا مخصوصا اونجاش که تو بلندگو میگن داوطلبان عزیز با نام خدا شروع کنید

        کاربر

        بد‌ترین لحظه زندگیم روزی بود که رتبمو دیدم هیچ وقت فراموشش نمیکنم

        کاربر

        من وقتی ساعت 6 فهمیدم کارنامه‌ها اومده کلا میلرزیدم گوشیو به بابام دادم شمارندمو بزنه و وقتی کارناممو دیدم باورم نمیشد...با اینکه رتبم داغون بود بابام همش میگف خیلیم خوبه فداسرت..تا صب گریه کردم گفتم رشته ای که دوس دارم نمیارم پس نمیرم دانشگا بابامم گف من هستم هرچی بخای برات فراهم میکنم اصن هرچی تو بخای... تلاش کنید که لبخند رضایتشونو به دست بیارید دیدن بغضشون از دیدن رتبه هم دردناک تره

        مریم

        جزو بدترین لحظه‌ها بود ، رتبه ام دو برابر انتظارم بود و شوکه بودم و بدتر از همه آدمایی بودن ک اون لحظه زنگ میزدن رتبمو میپرسیدن ساکت میشدن یا سریع قطع میکردن ، و موقع اعلام قبولی دانشگاه که واقعا بدتر بود چون بازم امید داشتم بهش و نشد ، کلا درد بود و ترس دوباره رفتن این راه منو میکشت...

        کاربر
        امروز روزی بود ک خیلی خسته و خوابالو بودم . تا قصد میکردم برم بخوابم یا یه دقیقه سرمو بزارم روی کتاب یاد اون صحنه ای میفتادم ک قراره نتیجه کنکورمو ببینم و جیغ بزنم ،داد بزنم و مامان و بابامو بغل کنم و خداروشکر کنم...بعد برمیگشتم دوباره سر درس و ادامه میدادم .... نمیدونم چند نفر از شما مثل منید . من الان یکساله حصرت اون داد زدن بعد دیدم نتایج توی دلم مونده . یادمه امسال بعد دیدن نتیجه کنکورم خشکم زد و فقط بی صدا اشک میریختم...اون صدای فریاد شادی توی گلوم خفه شد اما امسال باید صدامو رها کنم باید😎

        سما

        من هیچ وقت رتبمو به هیچ کس نگفتم حتی خانوادم یادمه خیلی ناراحت بودم بابام گفت ناراحت نباش بابا ببین ناراحتی منم گریم میگیره و برای اولین بار دیدم که بابام باهام گریه کرد....و این خیلی برای من سنگین بود... 🍃

        کاربر

        3 روزِ قبل کنکور از بدترین روز‌های زندگیم بود بدترین واقعا بدترین حس دنیارو داشتم داشتم روانی می‌شدم رسما. از استرس و اینا نه. از حسرت. ولی کلا در زمینه‌ی استرس قبولی و اینا هیچی نداشتم چون می‌دونستم نمیشم. ولی خیلی سخته. حتی با اینکه خیلی بی سر و صدا تنهایی و یواشکی رتبه ام رو دیدم به هیچکس هم نگفتم خیلی اون بازه سخت بود

        کاربر

        حسرت داشتم ولی استرس نه چون قبول کرده بودم که تلاش نکردم و حق استرس داشتن و این چیز‌های الکی رو هم ندارم. البته فک کنم یه بار یکم استرس گرفتم که نفس عمیق می‌کشیدم و اینا. وسط ازمون باورم نمیشد دارم کنکور میدم دور و برم رو نگاه میکردم بچه‌های مدرسه رو میدیدم که سرشون تو برگه است.

        محمد صادقی - دانشجوی رشته‌ی دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان

        اعلام رتبه‌ها واقعا ناراضی بودم و حس خوشحالی انچنانی ای نداشتم..ولی واسه رشته و دانشگاه حس خوشبخت‌ترین فرد دنیا رو تجربه کردم ک هنوزم باهامه😁امیدوارم با تلاشتون همتون این حس رو تجربه کنید

        کاربر

        خدا اون روزه برا من امسال نیاره 😢😢😢

        ملیکا رضادوست - دانشجوی رشته‌ی پزشکی- دکتری دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی - تهران

        تنها موقعی توی کل زندگیم که استرس داشتم... منی که یه آدم فوق‌العاده شکمو ام، نتونستم به غذای مورد علاقه‌م لب بزنم، از استرس 😑

        کاربر

        بدترین لحظه‌ی تمام زندگیم بود

        کاربر

        فقط میتونم بگم که.....حسرت بزرگ‌ترین به خدا بزرگترین شکنجه دنیاست.

        پریا

        میدونی چی بیشتر از همه دلمو شکست این که بابام هیچی نگفت حتی یه کلمه تازه دلداریمم داد خیلی سخته خیلی تلخه این بود واقعیت ما شما تلاش کنید که این نشه

        کاربر

        پریا بغض کردم کامنتتو خوندم😞😞😞

        شاید از خواندن بعضی از کامنت های این بخش ناراحت شدید...من هم ناراحت شدم. ولی خوشحالم الان که دو ماه تا کنکور مانده این کامنت ها رو خواندید . برید درس بخوانید دیگه😡

        binamB آفلاین
        binamB آفلاین
        binam
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #3

        @Danny حیفم اومد این پاسخ رو که زیر یکی از کامنت های دانش آموزان داده شده رو اینجا نفرستم.
        حمید آقالویی:
        با توجه به زندگی و تجربه خودم این رو از صمیم قلب بهتون میگم که هیچ کاری،تکرار می‌کنم هیچ کاری تو این دنیا نیست که با تلاش نشه انجامش داد .این یکی از ویژگی هایی هست که خدا در وجود ما قرار داده . "از تو حرکت از خدا برکت ".فقط جوری تو زندگی رفتار کنید که بعد هر اتفاق(فارغ از هر نتیجه ای ) به تلاش خودتان افتخار کنید.

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        11
        • dlrmD آفلاین
          dlrmD آفلاین
          dlrm
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #4

          از جلسه ی کنکورِ 98که اومدم بیرون ،
          (کلا آدمی نیستم که برام مهم باشه کجا گریه میکنم.ولی برام مهمه جلو مامانم مخصوصا بابام گریه نکنم.)
          چشم چرخوندم بابام رو پیدا کنم.
          جلوی اون همه داوطلب ، اون همه مادر و پدر
          رفتم بغلِ بابام و با تموم وجودم جیغ میزدم گریه میکردم ...
          بابام مدام میگفت میرم آتیش میزنم دانشگاهارو
          گل میگیرم در شون رو که تو این طوری جلوم گریه نکنی...
          بعدش برام شیرکاکائو گرفت 😂
          بعد گفت من پشتتم .

          • به نظرم توی این دوتا کنکوری که دادم ، یعنی هم 97 هم 98 ، چیزی که واقعا چنگ مینداخت و گریبانم رو میگرفت و گردنم رو فشار میداد ، اول سرافکندگی خانوادم بعد نتایج بود ، دوم زمانی که از جلسه میومدم بیرون و میگفتم : امسالم نمیشه !!!! سخت ترین قسمتش اون جا بود که نگفتم : راضیم از خودم ! تلاشم رو کردم.چون تلاشی نکرده بودم .
            99 هم قراره این طوری بشه؟ الله اعلم .
          1 پاسخ آخرین پاسخ
          12
          • my nameM آفلاین
            my nameM آفلاین
            my name
            تجربی
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط my name انجام شده
            #5

            روزی ک نتیجه کنکور پارسالم رو دیدم اولش خندم گرف!!!!
            ن نتیجه خوب و رضایت بخش بود
            ن دیوونه بودم
            ن سرم ب جایی خرده بود
            و ن اثرات درس خوندن زیاد بود !
            فقط ی بار تو ی ثانیه تمام جک هایی ک در مورد رتبه های نجومی شنیده بودم برام مرور شد و بلند بلند قهقه میزدم! 😐😂 (خداروشکر تنها بودم تو خونه 😬😬😶 )
            هیچ وقت فک نمیکردم ی روز رتبه ام عددی ب اون هیبت بشه !
            ولی بعدش ک ی کم گذشت خیلی ریز ریز و آروم گریه کردم (کلا دستگاه لیمبیکم هنگ کرده بود 😑😂) ولی خیلی طول نکشید و زود خودم رو جم و جور کردم چون توقع داشتم رتبه ام چندان جالب نشه چون براش هیچ تلاش خاصی نکرده بودم و بدون درس خوندن نمیشه توقع قبولی و رتبه خوب داش !!
            انشالله امسال بعد دیدن رتبه ام هم قهقهه ام و هم اشک بعدش از ته دل و از روی شوق باشه (و همین طور برا همه آلایی ها... )

            "اسلام"
            ب ذات خود ندارد عیبی
            هر عیب که هست
            از مسلمانی ماست💔

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            8
            • unlimitedU آفلاین
              unlimitedU آفلاین
              unlimited
              تجربی
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #6

              راستش من از اون لحظه به بعد با خودم عهد بستم که دیگه بهش فکر نکنم😞 چون واقعا اذیتم میکرد و احساس کردم اگه خودمو درگیرش کنم جلو ادامه مسیرمو میگیره... اما بعضی وقتا یادآوری یه تجربه تلخ زیادم بد نیس!🙃 این باعث میشه انگیزه بیشتری برای خلق لحظات خوبمون داشته باشیم ، جبران کردن رو یاد بگیریم💪🏼 و جرئت ثابت کردن توانایی های حقیقیمونو پیدا کنیم...خب بریم سراغ تجربه من
              .
              .
              .
              من یادمه تا قبل از اعلام نتایج زیاد نگران نبودم😁 یه جورایی دلم روشن بود دیگه کار تمومه و داشتم خودمو واسه خبرای خوب آماده می کردم😶 البته تردید هم داشتم اما سعی میکردم خوش بین باشم ، به پشت کنکور موندنم اصلا فکر نمیکردم تا قبلش همه جا میگفتم پشت کنکور موندن خط قرمز منه😏 بعد میگفتم رتبه بد اصلا مال من نیس من نهایتش یه رتبه نسبتا خوب میارم همه چی تموم میشه میره دیگه ... راستشو بخواین حتی جوابامو هم چک نکردم😐 خلاصه تو فاصله کنکور و اعلام نتایج یه ماه واسه خودم حسابی خوش بودم و خیال بافی می کردم🤣 کلا اعتقاد داشتم هرچی شده دیگه شده من نمیتونم تغیرش بدم فقط باید امیدوار بمونم ببینم چی میشهه، و در نهایت همین امیدواری کاذب خیلی زمین گیرم کرد هرچند باز خوشحال بودم از اینکه حداقل 1 ماهم با غم و غصه خراب نکردم...
              روزای منتهی به اعلام نتایج تردیدم داشت بیشتر میشد و به استرس خیلی زیاد تبدیل می شد طوری که به جایی رسیدم که تصمیم گرفتم اصلا رتبمو نبینم😖 بالاخره اون روز فرا رسید...البته بعد از ظهر روز قبلی بود که قرار بود اعلام شه... یکی از دوستام بهم گفت امروز قراره اعلام شه و منم سعی کردم جدی نگیرم تا اینکه یکیشون بهم پیام داد اعلام شده😱 (خدا شاهده دستام میلرزه دارم مینویسم😂 ) بعد بهم گفت من نگاه کردم تو هم نگاه کن بهم بگو یه ذرم عصبانی بود😑 بعد من اهمیت ندادم ... بهم زنگ زد حتی اول بر نداشتم😂 میخواستم مامان و بابام متوجه نشن منم تو اتاقم نشسته بودم و به خودم میپیچیدم... یهو دیدم یه سکوت عجیبی تو خونه حکم فرما شد...یه لحظه گفتم چرا خبری از مامان و بابام نیست نکنه رفتن پشت کامپیوتر دارن نتیجمو میبینن🤕 فکرشم مثل یه کابوس بود. گفتم اینکه چیزی نمیگن ممکنه نشونه خوبی نباشه...قلبم داشت تند تند میزد... رفتم دیدم همینطوره😰 😲 اما وقتی وارد شدم یه غمی تو چهرشون بود و همین برای نابود شدن من کافی بود...من همونجا شکستم...دیگه نمیخواستم نتیجه رو ببینم...وقتی هم دیدم که همون لحظه میخ کوب شدم سر جام چون خییلی با انتظارات من فاصله داشت، خییییلی زیاد.😑
              برای اولین بار تو عمرم خییییلی شرمنده و نابود شدم... اول از خودم و بعد بقیه یه لحظه همه آرزوهامو بر باد رفته دیدم ، اما نمیتونستم این حجم از تلخی رو تحمل کنم یه بغض سنگینی راه گلومو گرفته بود هیچی نمیتونستم بگم حتی نمیتونستم گریه کنم اصلا حال طبیعی نداشتم بعد فکر کنم رفتم یه قرص پراپرانول که واسه سر جلسه گرفته بودم خوردم یکم آروم شم😂
              یادمه اون روز خیلی خسته بودم و اون شب خیلی خوابم میومد طوری که با وجود اون همه فکر و خیال تقریبا زود خوابم برد اما نصفه شب یه لحظه از خواب پریدم شک داشتم نتایج واقعا اعلام شده یا نه😑 گفتم نکنه همش خواب بوده ، یکم فکر کردم دیدم نه همش واقعی بود ... باز بغض گلومو گرفت سعی کردم بخوابم ... بالاخره صبح شد همون فردا شروع کردم برنامه ریزی واسه یه جبران خییلی عاالی. تصمیم گرفتم از اتاقم حتی یه لحظم بیرون نیام که چشمم نیفته تو چشم مامان و بابام... تصمیم گرفتم انتظاراتمو از خودم بالا ببرم و جرئت فکر کردن به خواسته قلبیمو پیدا کنم...نمیدونم آخرش چی میشه ولی امیدوارم بتونم دفعه دیگه با یه حس و حال بهتر تجربمو تعریف کنم🙂 ببخشید اگه طولانی شد😁

              🟣🔵🟢🟡🟠🔴برو جایی که رویاهـ❤ـات تو رو میبرن🔴🟠🟡🟢🔵🟣

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              6
              • MINORM آفلاین
                MINORM آفلاین
                MINOR
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #7

                خیلی راجع به حسرت توضیح دادن. حیف که قدر نمیدونیم این لحظاتمونو

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                3
                • MINORM آفلاین
                  MINORM آفلاین
                  MINOR
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #8

                  خیلی زود دیر میشه😥 😥 😥

                  reza_12tajrobiR 1 پاسخ آخرین پاسخ
                  3
                  • MINORM MINOR

                    خیلی زود دیر میشه😥 😥 😥

                    reza_12tajrobiR آفلاین
                    reza_12tajrobiR آفلاین
                    reza_12tajrobi
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #9

                    در ابتدا خودم و سپس همه افراد خصوصا کنکوری ها رو به تقوا، تلاش و صبر و امید به خدا دعوت می‌کنم. انشاالله که بتونیم تو این 90 روز باقیمانده تا کنکور99 آینده ای که در شأن خود و خانواده مون هست رو به بهترین شکل ممکن رقم بزنیم‌...

                    بد نیست این صفحه رو هر چند هفته یکبار نگاه کنیم تا تلاش رو فراموش نکنیم...

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    4
                    • zzz rZ آفلاین
                      zzz rZ آفلاین
                      zzz r
                      اخراج شده
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #10

                      واااقعا مرسی بابت این تاپیک وااااقعا ب نظرم خییلی کارایی داره این تاپیک حتی بیشتر از تاپیکای انگیزشی ادم و ب خودش میاره
                      وااااقعا خسته نباشید میگم به همتون
                      انجمن وااااااقعا ب همچین تاپیکی ب نظرممم احتیاج داشت
                      ممنون از کسی ک این تاپیک و زد
                      و ممنون از همههههه شمایی ک تجربتونو با ما درمیون میزاری
                      واقعا ادم و به خودش میاره این حرفا ی تلنگره
                      بیشتر از حرفای انگیزشی❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💓💔💕💖💗💙💚💛💜💝💞💞💟❣

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      3
                      • M.FaAM آفلاین
                        M.FaAM آفلاین
                        M.FaA
                        تجربی
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #11

                        من دهمم وآدم استرسي نيستم اصلا .ولي اينارو كه خوندم استرس گرفتممممم

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        3
                        پاسخ
                        • پاسخ به عنوان موضوع
                        وارد شوید تا پست بفرستید
                        • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                        • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                        • بیشترین رای ها


                        • درون آمدن

                        • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                        • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                        • اولین پست
                          آخرین پست
                        0
                        • دسته‌بندی‌ها
                        • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                        • جدیدترین پست ها
                        • برچسب‌ها
                        • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                        • دوره‌های آلاء
                        • گروه‌ها
                        • راهنمای آلاخونه
                          • معرفی آلاخونه
                          • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                          • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                          • استفاده از ابزارهای ادیتور
                          • معرفی گروه‌ها
                          • لینک‌های دسترسی سریع