-
و این فوق العاده اس
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم ز خاک این گلویم سوتَکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی مشتاق و بازیگوش
و او یک ریز و پی درپی دمِ گرمِ خودش را در گلویم سخت بِفشارد
و خواب خفتگانِ خفته را آشتفته تر سازد
بدین سان بشکند داعم سکوت مرگبارم را
استاد دکتر علی شریعتی مزینانی -
ز خاک آفریـــــــدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاکتواضع سر رفعـــــــــت افرازدت
تکـــــــــــــــبر به خاک اندر اندازدتبه عزت هر آنکو فروتر نشست
به خواری نیــــــفتد ز بالا به پســت -
تو دادی به ما روحِ خود را وجود
تو باشی خداوندِ بود و نبود
تو خواهی شَوَد بود هر چه نبود
تو گویی به آن نیست گردد چه زود
استاد رامسس کبیر
اصا بعضی اوقات احساس میکنم حافظ قرن جدیدم -
آمده بودم که نشینی دمی
چون ز تکبر ننشستی، برو
-
یارا که مرا هر دم، باشد هوسِ زلفش
امشب تو گذر از من ،جانم چه به ایمان است
|رامسس کبیر| -
تکبر مکن بر ره راستی
که دستت گرفتند و برخاستی
-
به قول حافظ
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت -
گوهر معرفت اندوز که بر ظلمت جهل
چلچراغی است که بر گمشدگان راهنماستبه عمل کم نشود از خرد مرد فهیم
فیض دریا نکند هیچ ز دریا کم و کاست -
چرا مهر خموشی از لب گفتار بردارم_
که روشن خانه ام، زین روزن مسدود میگردد
صائب تبریزی -
گر تو فرمان حق بری، فرمان_
بدهی بر زمانه چون شاهان
سعدی -
بَرِ آن خورَد سعدی که بیخی نشاند_
کسی برد خرمن که تخمی فشاند
سعدی -
چو بیند کسی زهر در کام خلق_
کی اش بگذرد آب نوشین به حلق؟
سعدی -
من آن مورم که در پایم بمالند_
نه زنبورم که از دستم بنالند...
سعدی -
دل بود مرآت وجه ذوالجلال_
در دل صافی نماید حق جمال_حق نگنجد در زمین و آسمان_
در دل مومن بگنجد این بدان_وسعت دل برتر است از هر چه هست_
مظهر علم الهی دل شده است_دل بود آیینه وجه خدا_
در دل صافی نماید حق لقا_گر همی خواهی که بینی روی دوست_
دل به دست آور که دل مرآت اوست -
تا آیینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آیینه هم جز تو کسی نیست
هوشنگ ابتهاج -
لطفی کن و تیر دگری بر دلم انداز
کاین تیرِ نخستین که زدی بر جگر افتاد -
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
مـن از جنس زمینم خوب میدانم، کـه
دریا، جاده ی تـو
ماهی بیچاره را در تور ماهیگیر گم کرد…
……….
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
مـن از جنس زمینم خوب میدانم
کـه گل در عقد زنبور اسـت
اما یک طرف سودای بلبل
یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست میدارد…
……….
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
مـن از جنس زمینم، خوب می دانم
کـه این جا جمعه بازار اسـت
و دیدم عشق را در بسته هـای کوچک زر نسیه میدادند…
……….
نیا باران
زمین جای قشنگی نیست
در این جا قدر مردم رابه جو اندازه میگیرند…
……….
نیا باران
پشیمان میشوی از آمدن
زمین جای قشنگی نیست : )
-
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و
بین من و تو فاصلههاست
dlrm