شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
حدود 4 ماه پیش زنگ زدم خونه دوستم اینا که بهش بگم برام کتاب بیاره مامانش برداشت سکت موند تا حرفم تموم بشه بعدش گفت: مگه خونه شما نیست؟
منم حول شدم گفتم ای بابا خونه ما و شما نداره(نمیدونم چرا)
هیچی دیگه فهمید من از دوستم خبر ندارم
بنده خدا الان 4 ماهه تحت تدابیر امنیتیه
به من چه اصلا تقصیر خودش بود بهم نگفته بود دوساعت بوده داشته با من درس میخونده
خدایی من اینجا حیف شدماگه الان ژاپن لبودم از سوتی های من برق تولید میکردن
Fa D یه سری بابام میخواست تو گوشیش فیلتر شکن نصب کنه نمیتونست, میخواستم بهش یاد بدم ترسیدم بهش بر بخوره کتکم بزنه
بهش گفتم بابا بذار من و داداشم رو گوشیامون فیلتر شکن نصب کنیم ببین کدوممون درست نصب میکنیم -
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
mriaw مورد داشتیم طرف رفته عطاری. گفته آقا زرد چوبه دارید عطاره هم آورده دختره گفته. میشه رنگای دیگش هم بیارید
میگن عطاره اینقدر فل فل هندی خورده تا مرده.
شاگرد عطاره هم رفته تو گونی حنا بیرون نمیاد میگه من حنام دختری در مزرعه
این طرف یکی دیگه بود تغییر دادم بعضی ها ناراحت نشن
-
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
-
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
mriaw ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﮊﻟﻮﻓﻦ ﺧﻮﺭﺩﻡ،
ﺍﺯﻡ ﭘﺮسیدن : ﺍﻻﻥ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﺧﻮﺭﺩﯼ؟!ﮔﻔﺘﻢ: ﺳﺮﻡ...
ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﻤﺪ ﺍﺳﺘﺎﻣﯿﻨﻮﻓﻦ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﯿﮑﺎﺭﻩ ﺍﻡ؟
ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﺑﺪﻡ ...
ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﻗﺮﺻﺎ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﻦ ...
تصمیم گرفتم دیگه زیاد رو تستای ریاضی فکر نکنم !!! -
یه روز دانشجویی برای خوردن غذا می ره سلف دانشگاه.
مستقیم میره سر میز اساتید.
جلو استادش شروع می کنه به غذا خوردناستادش عصبانی میشه و به شاگردش میگه: تا حالا دیدی گاو و پرنده یه جا غذا بخورن.؟؟؟!!!
شاگرد با خونسردی کامل میگه : ببخشید پس من پرواز می کنم میرم یه جای دیگه.
استاد بیشتر عصبانی میشه
و تصمیم می گیره بعد جلسه امتحان حالشو بگیره، موقع تمام شدن جلسه استاد می بینه راهی نداره واسه رد کردنش.میگه ازت یه سوال می پرسم اگه منطقی جواب بدی بهت نمره میدم، شاگرد قبول می کنه.
بهش می گه دوتا کیسه هستن که داخل یکی پر پوله و دیگری عقل و شعور شما کدومو انتخاب میکنی؟؟
شاگرد: کیسه پر پول
استاد می گه : ولی من کیسه عقل و شعور رو انتخاب می کردمشاگرد: بله دقیقأ هر کی هر چی رو که نداره انتخاب می کنه
استاد که دیگه خونش به جوش اومده بود ، زیر برگه فقط مینویسه گاوشاگرد هم بهش نگاه نمی کنه ...
ولی بعد چند لحظه بر می گرده میگه
ببخشید استاد شما اسمتو نوشتی
ولی امضا نکردی -
حیف نون كنار زمين فوتبال خوابيده بوده،
بهش ميگن: پاشو برو تو زمين، بازي شروع شدهميگه: من برانكاردم
-
صبح: الان بخوابم که عصر بتونم درس بخونم.
عصر: الان بخوابم که شب بتونم درس بخونم.
شب: الان بخوابم که صبح بتونم درس بخونم .
و این چرخه ادامه دارد... -
-
-
چه مزایایی داره این ماشین! -
کسی هست تو دام آرایشگرا نیوفتاده باشه -
یه روز یه مرده میخوره به نرده بر میگرده.
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ هرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهرهر
-
داییم رفته برا پسرش زن بگیره به پدر دختره گفته:
پسرم
نه اهل دوده
نه ولگرده
نه اهل پارتیع
نه اهل رفیق بازیه
نه اهل اون کارا....
نه اهل اینکارا.....
پدر دختره برگشته به داییم گفته:
والا دور و زمونه عوض شده من دختر به آدم پخمه نمیدم
هیچی دیگه از اون به بعد پسر داییمو همش باس تو کوچه و خیابونا جمعش کنن
دایمم هرچی سند داشته تموم کرده -
ردي با همسرش در خانه تماس گرفت و گفت: عزيزم از من خواسته شده كه با رييس و چند تا ازدوستانش براي ماهيگيري به كانادا بريم ما يك هفته آنجا خواهيم بود اين فرصت خوبي است تا ارتقاي شغلي كه منتظرش بودم بگيرم لطفاً لباسهاي كافي براي يك هفته برايم بردار و وسايل ماهيگيري مرا هم حاضر كن ، ما از اداره حركت ميكنيم و سر راه هم وسايل را از خانه خواهم برداشت راستي اون لباس راحتي ابريشمي آبي رنگ رو هم بردار، زن فكر كرد اين مسئله كمي غير عادي است اما به خاطر اين كه نشان دهد همسر خوبي است، دقيقاً كارهايي را كه همسرش خواسته بود را انجام داد . هفته بعد مرد به خانه آمد كمي خسته به نظر ميرسيد اما ظاهرش خوب و مرتب بود ، همسرش به او خوش آمد گفت و پرسيد كه آيا ماهي گرفته است؟ مرد گفت : بله تعداد زيادي ماهي قزل آلا ، چند ماهي فلس آبي و چند اره ماهي گرفتيم اما چرا اون لباس راحتي آبي كه گفته بودم برام نذاشتي؟
زن اينطور جواب داد لباسهاي راحتي رو توي جعبه ماهيگيريت گذاشته بودم عزيزم !!!این یکی رو حتی جسدش رو هم پیدا نکردن...!!! خدا بیامرزدش...!
️
-
یه زنی میگفت:
فهمیدم شوهرم با یه دختری تو فیس بوک پی ام بازی میکردن، دختره اسم خودشو گذاشته (پروانه طلایی)
پی ام هاشونو چک کردم دیدم به همدیگه حرفهای قشنگ و عاشقانه میزنن و قرار ازدواج گذاشتن.
شوهرم تو فیسبوک اسم خودشو گذاشته(پسر دنیا دیده)یه فکری تو سرم زد که ازش انتقام بگیرم، رفتم تو فیس بوک برای خودم یه پروفایل درست کردم و اسم خودمو گذاشتم(ابو القعقاع)
تو پروفایلم کلی متن و فیلم های ترسناک درباره قتل و آتش زدن آدمها و گردن زدن گذاشتم و بعد یه متن برای شوهرم فرستادم نوشتم: این دختر که اسمش پروانه طلایی هست، زن منه و من از دار و دسته داعش هستم و از تو همه چی میدونم، اسمش و اسم مادرش و اسم همه خواهر برادراش و کجا ساکنه کجا کار میکنه رو بهش گفتم و بهش گفتم به خدا قسم اگر تو رو دوباره تو فیس بوک ببینم گردنتو در جا میزنم...
خلاصه روز بعد دیدم صورتش سرخ و زرد شده و از خونه اصلا بیرون نمیرفت، فیس بوک، واتساپ، اینستاگرام و بقیه برنامه های چت رو حذف کرد و یه گوشی ساده خرید! هر چند لحظه میره و میاد تو هال خونمون و میگه اذان عصر کی میگن!
خدا شاهده هدایتش کردم.میگن شیطان دو ترم برای تمرین پیشش ثبت نام کرده