Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم:relieved_face:
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
م
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین✨ خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم👀 خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست🐤 اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم 😎 هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین🍀 مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹❤️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
م
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
م
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
م
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه😂 خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن😂😂 فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید :joy: خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید :joy: اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 75.3k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • sandiiiiS آفلاین
    sandiiiiS آفلاین
    sandiiii
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #1191

    17b0b09c83d4e9e7dba963d9b8c4ebec.jpg
    بستنی دوقلو
    بچه که بودم یه باغبونِ پیر داشتیم.
    خونه اش چنتا محله پایین‌تر بود.
    تابستونا هفته‌ای چند روز میومد کمکِ بابا
    هروقت میدیدمش لبخند میزد :).
    یبار تو باغ خوردم زمین ، کمک کرد بلند شم.
    زانو و دستام زخم شده بودن و اشکای چشمام بند نمیومد
    دستمُ گرفت و منُ برد مغازه‌ی سرِ کوچه واسم بستنی خرید
    "بستنی دوقلو"
    اشکامُ پاک کرد و گفت : یه نوه دارم همسنِ تو ،
    وقتی گریه میکنه واسش بستنی میخرم تا بخنده :).
    "بستنی دو قلو" خیلی دوست داره..!
    موهامُ از توی صورتم کنار زدم و با پشت دستم چشمامُ خشک کردم.
    بستنی رو از دستش گرفتم و ناشیانه میخواستم نصفش کنم.
    یه تیکه‌اش بزرگ بود یه تیکه کوچیک و شکسته.
    با چشمای مظلوم نگاش کردم و تیکه بزرگه رو دادم بهش
    خنده‌اش گرفته بود و گفت :
    باباجان بستنی رُ گرفتم تا زخمِ دست و پا فراموشت بشه :).
    من بستنی نمیخورم که!
    گفتم بستنی دوقلو باید نصف بشه دیگ :).
    اینجوری خوشمزه تره..!
    تیکه‌ی کوچیکتر رُ ازم گرفت و گفت:
    تو خیلی مهربونی!
    عاخه هیچ بچه‌ای بستنی‌شو با کسی شریک نمیشه..!
    وقتی رفتیم خونه بابا دوباره پول داد رفتم بستنی خریدم
    اینبار با کسی نصفش نکردم
    ولی خوشمزگیِ بستنی قبلی که با عمو نصف شده بود رُ نداشت..!
    اونموقع شاید معنیِ جمله‌ی عمو رو نفهمیدم
    شاید تو زندگیم اونقدر خودمُ فراموش کردم که الان نیاز دارم فقط خودمُ ببینم!
    اونقدر تو زندگیم بستنی‌های خوشمزه رُ نصف کردم که نفهمیدم زندگی یعنی چی؟!
    شاید چون میدونستم بابا واسم بستنی میخره بیخیالِ نصفش شدم..
    همونطور که توی هر قسمتی از زندگیم لبخند زدم :). و خوشیامُ دادم به دیگری!
    به امیدِ یه خوشیِ دیگ که قرار بود بیاد..
    که نیومد..
    که نیومد..
    نیومد..💔
    یه‌جایی زمستون شد و بستنیا تموم شد
    و باید منتظر بمونم فصلِ گرما بیاد..!
    شاید اینبار دیگه "بستنی دوقلومُ" نصف نکردم :).


    قهرمانِ زندگیِ خودت باش!
    ن آدما..!
    💛

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    14
    • MonoM آفلاین
      MonoM آفلاین
      Mono
      اخراج شده
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Mono انجام شده
      #1192

      میخاستمش تا معنی عشق را به او بفهمانم...
      میخاستم تا عشق را تجربه کند...
      میخاستمش تا خاطرات خوب برایش بسازم...
      میخاستم تا عکس هایش را در خاطرات بیندازد...
      میخاستمش تا تنها نباشد...
      میخاستم تا تنها نباشد...
      میخاستمش چون فراموش کند بدی هارا...
      میخاستم تا فراموش کند اورا...
      میخاستمش چون دوستش داشتم...
      میخاستم چون دوسش دارد... 🙂
      Mono🦋
      #بی_مخاطب

      1 پاسخ آخرین پاسخ
      7
      • BioB آفلاین
        BioB آفلاین
        Bio
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #1193

        PicsArt_04-02-07.19.45.jpg

        1 پاسخ آخرین پاسخ
        7
        • BioB آفلاین
          BioB آفلاین
          Bio
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Bio انجام شده
          #1194

          پایان...شاید یکی از پرکاربردترین کلمه های زندگی...حداقل برای من،برای زندگی زیبای پر پایان من!
          شاید این پایان آغازی برای یک شروع و پایانی برای شکستی دیگر باشد،و چه زیباست پایان ها،دل کندن از تمام امیدواری ها،از تمام کسانی که زمانی دوستشان می داشتی و می پنداشتی که آنها هم همینگونه تو را دوست دارند،با خود می گفتی اینها با بقیه فرق دارند،یادت هست چند بار این را گفتی؟اما چه خوب است،که کسی هست که دوستت دارد و مسبب تمام این پایان هاست،شاید انتظار می شکد بعد از یکی از این پایان ها سراغ خودش بروی!
          و چه پایان های شیرینی را به من چشاندی هر چند تلخ! بودن تو شاید دلیل نفس های این روزهای من است، نه،شاید نه،حتما که تنها دلیل نفس های من است در روزگار تنهایی!و من آنچه تو از باید می خواستم را از غیر طلب می کردم.
          زندگی من!نام خودت بر زبان آوردم تا پایان را شروع کنی!نقطه ای بر این متن بی پایان بگذار تا پایانی باشد بر بی پایانی شکست ها!من در پی پیروزی ام!و تو تنها راه پیروزی!تو تنها دوستی و غیر دوست کسی نمی فهمد گرمای شوق رسیدن را!
          این بار بی غم ،مشتاقانه آماده پایانم هرچند شاید عمل من کار را باز به پایان کشانده اما حالا که تو اینگونه می خواهی من هم مشتاقم!می خواهم مسیر تازه ام مسیری باشد که دوست برگزیده نه غیر!حال هرچقدر سخت باشد!

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          9
          • DoyleD آفلاین
            DoyleD آفلاین
            Doyle
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Doyle انجام شده
            #1195

            شناخت خویش رو گاهی میشه از بدی هایی که ادما در قبال تو میکنند، تحصیل کرد!..

            با رفتار بعضی، تازه میفهمی چقدر مهربان هستی و نمیدانستی..تازه میفهمی چه قلب بزرگی داری!
            دقیقا همونجا که شکست و صدای خرد شدنشو با تمام وجودت شنیدی ان هم وقتی که در اوج سکوت بودی!..

            تازگیا شاید نیاز باشد تغییری اعمال کنم؛ ان هم در باور!

            ..باور ب اینکه بدی همیشه بدی است ،شدید نیاز پیدا کرده ب تغییر!
            باعث و بانی حال خوش من شده بدی و دورو بودن بعضی ها..دقیقا همین لحظاتی ک خوبی های خویش را به نظاره نشستم...

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            5
            • mj323M آفلاین
              mj323M آفلاین
              mj323
              تجربی
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط mj323 انجام شده
              #1196

              کوچکتر که بودم از تولدم میترسیدم
              بزرگتر ها تولد را یک جشن برای شادی من می دانستند و خوشحال از اینکه یک سال به عمرم اضافه میشود
              ولی من تولد را نزدیک شدن به مرگ میدیدم.
              الان از تولدم نمیترسم، از آن وحشت دارم
              ولی خوبست که میشود از آن بعنوان آخرین گلوله در محاصره ی خاطرات استفاده کرد.
              قشنگ ترین تولد ها، تنهایی برگزار میشوند
              آن زمان که تنها میشوی با تفنگی با یک گلوله
              آن زمان که تنها میشوی با آتش جلوی رویت و آلبوم عکسهای کودکی
              آن زمان که تنها میشوی با یک دفتر و خودکار
              و مینویسی
              از بابا جان داد هایی که نوشته نشدند
              و آن دختر با اشک آمد هایی که خوانده نشدند

              این لذت بزرگ را به بهانه ی خوشی با کسی شریک نشو
              دو آدم تنها که کنار هم قرار بگیرند، از تنهایی در نمی آیند

              فقط میشوند دو آدم تنهاتر

              و شاید همه ی اینها تعبیر وارونه ی یک رویاست.

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              5
              • AmirbernosiA آفلاین
                AmirbernosiA آفلاین
                Amirbernosi
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #1197

                31 مرداد 99
                بوق، بـــوق، بووو

                -الو
                -سلام داداش خوبی سلامتی؟ کنکور چطور بود؟
                -خداروشکر، عالی دادم، تو چطور دادی؟
                -منم خوب دادم الحمدلله، پس رفتنی شدیم امسال دیگه؟
                -اره دیگه تموم شد بالاخره بعد از این همه سال
                -بیام پیشت؟
                -تو این کرونا؟؟
                -اره بابا ماشین هست، ردیف میکنم
                -خب باشه پس، رسیدی تک بزن میام
                -باشه داداش، فعلا
                -فعلا

                2 هفته بعد

                -آقا، آقا
                -بله؟
                -قرصاتون
                صدای سرفه در اتاق شماره ی 4 بیمارستان میپیچد، ماسکش را پرستار برمیدار و قرص ها رو با لیوان یک بار مصرف کوچک، در دهانش خالی میکند
                -خانم، ببخشید، رفیقم حالش چطوره؟
                -متاسفانه خیلی حالشون خوب نیست
                -ینی چی؟
                -وضعیت تنفسیشون خیلی پایدار نیست
                -ینی ممکنه بمیره؟ هان؟
                پرستار توجه خود را از او می گیرد و سراغ بیمار تخت شماره ی 5 میرود

                به دست آوردن آینده نمیتونه بهاش جون خود آدم باشه، خیلی مراقب باشید، تصور اینکه بعد از کنکور یه سری از رفیقا و دوستامون کنارمون نباشه، کشندس
                #ماسک_بزنیم

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                13
                • B آفلاین
                  B آفلاین
                  Brice
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #1198

                  %(#00fbff)[وقتی دوستاش اومدن سرش شلوغ شد ما رو فراموش کرد]
                  %(#00fbff)[خدایا سرنوشت دوستام رو جوری رقم بزن ک جز شادی چیزی از اونا نبینم]
                  %(#ff00d0)[خداحافظی]

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  6
                  • B آفلاین
                    B آفلاین
                    Brice
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Brice انجام شده
                    #1199

                    %(#00ffdd)[وقتی دوستاش اومدن مارو فراموش کردن]
                    %(#00ffdd)[خدایا سرنوشت دوستانم را جوری رقم یزن ک تنها لبخند را بر لبانشان ببینم]
                    %(#ff00e6)[خداحافظی]

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    6
                    • MonoM آفلاین
                      MonoM آفلاین
                      Mono
                      اخراج شده
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #1200

                      برای همه دعا میکرد...
                      برای یکی خوشبختی...
                      برای یکی ارزو نموندن ارزوهاش...
                      برای یکی دیگه سلامتی...
                      اما...
                      هیچکس نبود براش دعا کنه بتونه تیکه های قلبشو پیدا کنه...
                      #mono🦋
                      #03:21am

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      7
                      • ARTA آفلاین
                        ARTA آفلاین
                        ART
                        تجربی دوازدهم
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #1201

                        حرف عاشقانه
                        شعرای زیبا
                        زمزمه های مست کننده
                        فقط زمانی دلنشینه که بدونی یه تکیه گاه محکم داری

                        بازیافت بهترین راه واسه ادامه ی روند طبیعیه

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        7
                        • B آفلاین
                          B آفلاین
                          Brice
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط Brice انجام شده
                          #1202

                          به خیلیها میگیم “دوسـت”…
                          به هرکسی که بتونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم.
                          خیلی از این “دوست”ها، دوست نیستن.
                          همکارن، همکلاسین،فامیل دورن،همسایه ن، یه آشنان !
                          ”دوسـت” اونیه که باهاش رازهای مشترک داری.

                          اونیه که جلوش لازم نیست به چیزی تظاهر کنی.
                          که اگه دلت گرفت بهش میگی “دلم گریه میخواد!”
                          %(#ff00ae)[فعلا توی انجمن دوتا دوست بیشتر ندارم ولی اون دوتا به اندازه ی تموم عادم های دنیا دوسم دارن و دوسشون دارم]:blue_heart: :blue_heart:

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          12
                          • dr.es78D آفلاین
                            dr.es78D آفلاین
                            dr.es78
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط dr.es78 انجام شده
                            #1203

                            سلام سلام:slightly_smiling_face:
                            بعد از حدود سه ماه و نیم ترک اعتیاد به انجمن اومدنم ( که انصفا درش موفق بودم:slightly_smiling_face: ) ، 1.30 بامداد 22 تیر ماه اینجام:umbrella:
                            راستش علت اینکه الان اینجام اینه که یه قلمبه حرف تو دلمه که هیچ کس اطرافم نیست که شنونده ی خوبی براشون باشه:)
                            ( یکم با امام زمانم گپ زدم ، خاااک تو سرم که آروم نشدم:) ، خاک تو سرم که آروم نشدم...)
                            میشه یکم به مضخرفاتم ( آقا این املای درستش مزخرفه ، اشتبا نوشتم که در غالب مثال توضیح بدم:face_with_tears_of_joy: )گوش بدین:slightly_smiling_face:
                            من علیِ اسماعیلیان ( یه موقعی خیلی فرار میکردم از اینکه کامل هویتمو بگم که مبادا کسی منو بشناسه ( هم شهری یا اقوام و اینا از کار در بیاد...) ، نمیدونم مدتیه دچار سندرم بی تفاوتی نسبت به محیط اطرافم شدم ، منی که نمیرفتم بیرون مگه اینکه نیم ساعت با موهام ور نرم ، مگه اینکه چار ساعت لباسامو دیزاین نکنم ، الان شلوارو میکشم بالا ! میرم بیرون... با موهای ژولیده پولیده و در هم بر هم... ، صادقانه بگم هرگز فک نمیکردم یه روزی اینطوری برم بیرون و در مقابل نگاهای موجودات بیرونی ، با تک تک سلولام بگم گور باباشون ! ، بگم به درک که هر فکری در موردم میکنن...) ، با دو کنکور جذاب با رتبه های 72317 و 69524 ، با آثاری به جا مانده از دستان کسانی که بعد از اعلام این دو عدد بر سرمان کوفتند و زخم زبان هایی که بر جانمان نشاندند [ بدترینش اینه که میگن حالا اینم خوبه:upside-down_face: ] باهاتون حرف میزنم:) فهوای حرفام میشه اینکه بعد دو سال گندکاری ، تقریبا هنوز درس نخوندم!!:) ، اینکه دارم مرتکب اشتباهاتی میشم که پادتنش تو خونم هست ، ینی یه بار ازشون ضربه خوردم ( بعضا n بار...) ، ینی سری که به سنگ خورده ولی عبرت...:regional_indicator_symbol_letter_o: :regional_indicator_symbol_letter_o: :regional_indicator_symbol_letter_n: !
                            تجربه امروزمو باهاتون به اشتراک بزارم ؟ :)
                            امروز صب رفتم دکتر ، دو شب پیش دلم خیلی درد میکرد ، دکتر فرستادم واسه سنو ، لباسمو که بالا زدم و دکتر اون دستگاه سنو رو رو شکمم شرو کرد به حرکت دادن ، یهو یه جا استوپ کرد و گفت اُهههههههه پسرررر ، آپااااندییس دااری ، شانس آوردی نترکیده ، سریییع بروووو اورژانس که پزشک جراحو فرا بخونن!! دیدی یهو هووووری میرییزی ، یهووووو هوووووووری ریختم! اومده بودم نهایت یه رانیتیدین بگیرم ، الان عمل آپاندیس؟! اونم تو این تایم ، به کی بگم که درسام مونده؟1 به کی بگم که وسط کرووونا آخههه؟!...
                            با کلی استرس رفتم اورژانس و خلاصش این شد که با آزمایش خون و عکس برداری (الله اکبر از این عکس:face_with_tears_of_joy: :expressionless_face: ، یه لباس بهم دادن پشت نداشت:face_with_tears_of_joy: :expressionless_face: ، یادش میوفتم سلولام یکی در میون تیر میکشن:face_with_tears_of_joy: :face_with_head-bandage: ) به این نتیجه رسیدن نتیجه سونو اشتباهه و مشکلی ندارم... ، خییلییی تجربه خوبی بود ، وقتی میبینی تا چه حد موجود ضعیفی هستی ، تا چه حد نمیفهمی که چی داری ! و و و...
                            با اینکه حس میکنم کلییی حرف دارم ، ولی همشون از خاطرم رفتن...
                            پس بحثو همین جا میزارم کنار:umbrella:

                            پ ن 1 : یه چیز عجیب بگم ، موقعی که اومدم انجمن ، نمیدونم چجوری این صفحه همون اول واسم اومد:backhand_index_pointing_down: :backhand_index_pointing_down: :backhand_index_pointing_down:
                            Untitled.jpg
                            مشخصات اکانتارو پاک کردم گفتم شاید راضی نباشن... ، قشنگ میتونی از همین چندتا دیالوگ 2000 تا تفسیر 200000 صفحه ای بنویسی !:)

                            پ ن2 : مستر تبریک! ( بودی دیگه ؟!:face_with_tears_of_joy: ) ، اگه یه روزی اومدی اینارو خوندی ، نگی چرا به من نگفتی حرفاتو ، پیشاپیش پوزش ( چه واج آرایی "پ" راه انداختم ، استاااد هاامووون کجااااییی ببینی شاگرداتم از هر جملشون هزارتا آرایه میریزه:face_with_tears_of_joy: :face_with_tears_of_joy: :hand_with_fingers_splayed: )

                            پ ن 3 : اینکه اومدم دیدم یسری جدید اومدن انجمن ، و دچار انجمن زدگی! شدن... ، اگه عمری بود بعد کنکور حتمااا میام و بهتون کمک میکنم تا توی دنیای حقیقی موفقیت هاتونو جشن بگیرید :) ، فک کنم این سه سال کنکور و گند کاریاش خیلی چیزا بهم آموزش داد ( البته با گرفتن با ارزش ترین داراییم :slightly_smiling_face: ) که دونستن اونا میتونه خیلی به رفقای جوون تر کمک کنه...
                            پ ن 4 : فهمیدین املای غالبم اشتبااهه یا حتما باید بهتون تذکر بدم :face_with_rolling_eyes: :face_with_raised_eyebrow: :expressionless_face: :expressionless_face: :face_with_tears_of_joy:

                            #فک_کنم_خودنویسم_شد_چرت_نویس:umbrella: :slightly_smiling_face:
                            شب به خیر:hibiscus:

                            دردی رو که تو امروز با خوشی های زودگذر معاوضه کنی گریبان گیر یه عمرت میشه...

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            24
                            • Bad FighterB آفلاین
                              Bad FighterB آفلاین
                              Bad Fighter
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #1204

                              گاهی وقتا میخوای تنها باشی
                              بش نیاز داری
                              خیلی
                              میخوای دور از هیاهو و سر وصدا وقضاوت باشی
                              از طعنه ها و تیکه ها خسته شدی
                              از نا مردیا
                              نا مهربونیا
                              خود پسندیا
                              خود بینیا
                              بریدی!
                              نمیتونی دووم بیاری
                              شاید اگ بمونی کار دست خودت بدی
                              با خودت یکم فکر کن!!!
                              میخوام برم کتاب من پیش از تو رو ورق بزنم
                              میخوام گل دار شدن اکالیپتوس رو ببینم
                              میخوام دلم اروم شه
                              میخوام یکم تو فلات باشم
                              مطلق بودن
                              و فکر کردن به مسیر قلم
                              یه جا باشه که تنها وساکت باشی
                              میخوام رنگ نیلی رنگین کمون رو ببینم
                              میخوام نفس بکشم
                              میخوام عادت کنم به این که واس ادما بی اهمیت باشم
                              مث همه
                              مث اونایی که سردردشون از مرگ من براشون مهم تره
                              وقتی هیچ کی نبود
                              خودمو بغل کنم
                              دوس ندارم کسی ما روببینه شر شه :)
                              میخوامت خیلی
                              باشی همیشه واسم
                              من جز تو
                              و خدا
                              کسی رو ندارم

                              تقدیم به خودم :)
                              lonely by feng taotao _ 500px.jpg

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              14
                              • ARTA آفلاین
                                ARTA آفلاین
                                ART
                                تجربی دوازدهم
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #1205

                                دلم یه خلوت دوتایی با مشکلاتمو می خواد خیلی وقته حالشونو نپرسیدم
                                خیلی وقته با هم قهریم و هیچکدوم از هم خبری نمیگیریم
                                خیلی وقته همو ندید میگیریم
                                دلم برای بد خلقیاش
                                قیافه گرفتناش
                                یه دستی زدناش
                                گندزدناش
                                دلم برای همه چیش یه ذره شده
                                دلم مشکلات گذشتمو می خواد
                                حالا که بزرگ تر شدن کمتر بهم رحم میکنن
                                بیشتر لهم میکنن
                                و کمتر ولم میکنن

                                بازیافت بهترین راه واسه ادامه ی روند طبیعیه

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                8
                                • BitsyB آفلاین
                                  BitsyB آفلاین
                                  Bitsy
                                  تجربی اخراج شده
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #1206

                                  3d6d6eb0-35bf-4107-820f-2062cad82826-image.png

                                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  7
                                  • BitsyB آفلاین
                                    BitsyB آفلاین
                                    Bitsy
                                    تجربی اخراج شده
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #1207

                                    __به نام خدا __

                                    :blue_heart: %(#14b2ba)[تا همیشه دوستت دارم] :blue_heart:
                                    نقطه .
                                    ته قلب :heart_suit: :heavy_large_circle:

                                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    6
                                    • BitsyB آفلاین
                                      BitsyB آفلاین
                                      Bitsy
                                      تجربی اخراج شده
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #1208

                                      لیوان چایتو می گیری دستتو و میری می شینی روی صندلی کنار پنجره ...:hot_beverage:
                                      سعی می کنی ذهنتو از تمام فکرایی که تو رو به خودش مشغول کرده دور نگه داری..از همه چی :exclamation_mark:

                                      یه روزایی دلت می خواد دغدغه هات کم بشن..حتی هیجانات:exclamation_mark:

                                      یه روزایی می خوای خیره بشی به گلدونات:rosette: ..به جوونه های تازه ای که چند روزه منتظرشونی ..:shamrock: :shamrock:

                                      یه روزایی دلت نمی خواد به پازل بهم ریخته ات فکر کنی..یا حتی به اینکه ....:paperclip:

                                      یادم نبود امروز قراره به چیزی فکر نکنم.......
                                      unnamed-1-13.jpg

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      10
                                      • Marzie khanoomM Marzie khanoom

                                        مدعی گر صد هنر دارد توکل بایدش....
                                        اعتماد به خدا ساده ترین ودر عین حال سخت ترین کاریه که میتونیم انجام بدیم!
                                        ساده اونوقت که از کل عالم یک شبه میبریم وپناهی غیر از اون نمیابیم وسخت اینکه چشمامون کور میشه وغبارنیاز به مردم وتوقع های بیجا وسعت دیدمونو میگیره!
                                        هیچ وقت یعنی هیچ وقت چشم امیدبه خلق جایز نیست!
                                        حتی اون زمان که تکیه گاه زنگیتو هم که پیدا کردی نباید بهش وابسته باشی،عظمت استقلال رو با تکیه بر خدا به دست بیار!ودر هر حال ذکر نیاز به درگاهش که یا اله المتوکلین ویا ملجاالهاربین ویا....!حتما کمکمون میکنه!
                                        راه رو با توکل به اون پیدا کردم شما هم امتحان کنید کم نمیارید!چون برامون کم نمیذاره...!

                                        Marzie khanoomM آفلاین
                                        Marzie khanoomM آفلاین
                                        Marzie khanoom
                                        فارغ التحصیلان آلاء
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #1209

                                        @R-Nil-par سلااام! این عکسو ببینیدIMG_20200718_154829.jpg
                                        گاهی وقتا انگار آدمو میچلونن، گاهی از این درسا جوری میبری که انگار بدترین وسخت ترین کار عالمه، اونوقت فک کن چی پیش میاد که آرزو میکنی دوباره غوطه ور بشی توی همین مسیر سیال، در اقیانوس طوفانی همین کتابا ک خوره ای که وجودتو میخوره کمتر حس کنی!
                                        ببین کار به کجا میرسه که یه آدم سختی وخارمغیلان درس وکتاب وسختی هاشو دوست تر میداره از نیشتر یه موقیعت دیگه، دو پلو حرف نمیزنم نه! بی پرده بگم گاهی زندگی خوب میفهمونه که از بد بدتر هم وجود داره! به قول یه دبیر ریاضی داشتیم میگفت :بچه ها الان درس بخووونید فردا زندگی انقد میذاره تو کاستون که وقت نکنید بشمارید چقدی هس! حالا بهش میرسم😔

                                        الا بذکرالله تطمئن القلوب💚
                                        والله شدیدالعقاب..

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        13
                                        • MonoM آفلاین
                                          MonoM آفلاین
                                          Mono
                                          اخراج شده
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #1210

                                          ما مثل همه نبودیم...
                                          مثل همه یکی دل نکند و یکی دلش نسوخت...
                                          مثل همه بی وفا نبودیم...
                                          مثل همه عشقمون یه طرفه نبود...
                                          مثل همه تهش به خیانت ختم نشد...
                                          مثل همه همو بی کس نکردیم...
                                          مثل همه برای رفتن همو به لجن نکشیدیم...
                                          مثل همه دوست دارم گفتنامون سر زبونی نبود...
                                          مثل همه وقتی یکی از ته دل گریه میکنه ولی اون یکی میخنده نبودیم..‌
                                          نه ما اصلا شبیه همه نبودیم...
                                          حتی مثل همه هم باهم آشنا نشدیم...
                                          چشمک نزدیم و دلبری نکردیم...
                                          نه حتی یه لبخند لوس و بی مزه هم نزدیم...
                                          ما مثل همه از هم جدا نشدیم...
                                          ما مثل همه خودمون انتخاب نکردیم...
                                          ما برامون انتخاب کردن...
                                          ما حتی وقتی ۳ ماه از هم خبر نداشتیم و نداریم هنوز ما موندیم...
                                          ما "ما" میمونیم تا یکی بشه من...
                                          بعید میدونم...
                                          ما باهم نیستیم ولی مال هم چرا...:))
                                          Mono🦋
                                          #کسی_که_هیچکس_نیست

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          10
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 58
                                          • 59
                                          • 60
                                          • 61
                                          • 62
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع