-
Bio
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافتاندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذرهای راه نیافتنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@دختر-بهار چه شعری!از چه کسی!
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاکباور مکن که دست زدامان بدارمت
-
Bio
هن؟منظورتون بامنه از چه شعری چه کسی ؟یا جزو شعر خودتونه این ؟
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نماینده ی فضلی تو سزاوار ثنایینوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۴۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@دختر-بهار با شما
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم
در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش -
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۵۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@دختر-بهار
شیخ بوعلی
در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ
سرود زهره به رقص اورد مسیحارا -
شعر قشنگه واسه همین همشو گذاشتم
آن خدایی که به قلبم غم داد
خود او باران داد
زندگی با عطش ثانیه ها می گذرد
می شود ثانیه را جریان دادمن خدا را دارم
آن خدایی که به هنگام غمم می گرید
و به هنگام خوشی های دلم می خندد
شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گیست -
شعر قشنگه واسه همین همشو گذاشتم
آن خدایی که به قلبم غم داد
خود او باران داد
زندگی با عطش ثانیه ها می گذرد
می شود ثانیه را جریان دادمن خدا را دارم
آن خدایی که به هنگام غمم می گرید
و به هنگام خوشی های دلم می خندد
شعر من باز پر از صحبت بی قافیه گیستنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۵۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@دختر-بهار مرز های مشاعره رو جابجا کردین
تابرسردیده جادهنت مردمچون مدرم دیده ترک خود بینی کن
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Bio نم نم باروووون تو خیابون تو خیابون
مگه چیه غیر از خاطره هامون خارطره هامونن تقصیر من بود که گسستم زیر بارون -
Bio
تا مرزهارو جابه جا نکنید هیچ وقت فرصت پیشرفت رو نخواهید یافت
نالان ز کردهها و پشیمان ز گفتهها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستمنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@دختر-بهار ااااوووففف
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم -
@دختر-بهار ااااوووففف
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایمفارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۵۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهBio من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش...
-
@دختر-بهار ااااوووففف
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم -
Bio من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش...
نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@R-Nil-par
شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق
به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۶:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
Bio یار در کوزه و ما گرد جهان میگردیم!
فک کنم کوزه بود نه؟ -
Bio
هوا گرمه کولر روشن کنید
من نمی خواهم
سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمی خواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
يا بيفتد خسته و سنگين
زير پای رهگذرهانوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۷:۰۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@دختر-بهار ما اینجا کلا کولر نیاز نداریم خود به خود خنکه شما روشن کنید
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته هاهست ولی محرم اسرار کجاست
-
Bio یار در کوزه و ما گرد جهان میگردیم!
فک کنم کوزه بود نه؟نوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۷:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده@R-Nil-par اون آبه نه یار!!!یار که تو کوزه جاش نمیشه
-
@دختر-بهار ما اینجا کلا کولر نیاز نداریم خود به خود خنکه شما روشن کنید
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته هاهست ولی محرم اسرار کجاست
-
Bio یار در کوزه و ما گرد جهان میگردیم!
فک کنم کوزه بود نه؟ -
Bio
ما هم با خنکای شما ،خنک میشیم و با زهم نیازی نیست
تو درياي من بودي آغوش وا كن
كه مي خواهد اين قوي زيبا بميردنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۷:۰۲ آخرین ویرایش توسط Bio انجام شده@دختر-بهار چه خوب
دلایل قوی باید و معنوینه رگهای گردن به حجت قوی
-
@دختر-بهار ما اینجا کلا کولر نیاز نداریم خود به خود خنکه شما روشن کنید
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته هاهست ولی محرم اسرار کجاست
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۲۳ مرداد ۱۳۹۹، ۷:۰۲ آخرین ویرایش توسط انجام شدهBio تو رو دیدم ودید من به این زندگی تغییر کرد
همون لبخند شیرینت منو با عشق درگیر کرد
بیخیال رد دادم من یار وآب خیلی تفاوتی ندارن خخخ نیمی از بدن ما از آبه به هر حال