هرچی تودلته بریز بیرون۶

[Marzie khanoom]

@R-Nil-par در " مشاعره " گفته است:

@R-Nil-par در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم...
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...
وتنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمیکرد
#سهراب سپهری

[Zahra tg]

@R-Nil-par در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند

[mahla bpz]

@ஜஇዢЯஇ در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف انچه تو اندیشی حکم انچه تو فرمایی

[Zahra tg]

mahla bpz یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم از سر خویش گذر کرده سوی یار شدم

[mahla bpz]

@ஜஇዢЯஇ در " مشاعره " گفته است:

mahla bpz یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم از سر خویش گذر کرده سوی یار شدم

من بدین طالع برگشته چه خواهم کردن
که ز مژگان سیاه تو نگون سار تر است

[Zahra tg]

mahla bpz ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

[SEPEHR ALIZADEH]

mahla bpz خدایی این و شعر قبلیش رو نگید
خیلی دیگه تکراری شده
روزی ده بار ده نفر میگن

[SEPEHR ALIZADEH]

@ஜஇዢЯஇ ایمن تو ز شیدایی، کاو رفت به بنایی
آن لحظه که رفتم من از دامن آلایی

[SEPEHR ALIZADEH]

@ஜஇዢЯஇ اوفففف چه شعری

[Zahra tg]

SEPEHR ALIZADEH یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا شعله از توست اگر گرم زبانی ست مرا
اولا سلام
دوما چه عجب

[SEPEHR ALIZADEH]

@ஜஇዢЯஇ سلام
بنایی بودم
الان باید برم آباد شم
از آن بر ملائک شرف داشتند
که خود را به از سگ نپنداشتند
یه بیست دیقه دیگه آیم

[SEPEHR ALIZADEH]

SEPEHR ALIZADEH در آبی که پیدا نگردد کنار
غرور شناگر نیاید به کار
سعدی

[SEPEHR ALIZADEH]

SEPEHR ALIZADEH
رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر ضمیر
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
سعدی

[SEPEHR ALIZADEH]

SEPEHR ALIZADEH
دعاگوی این دولتم بنده وار
خدایا تو این سایه پاینده دار
سعدی

[SEPEHR ALIZADEH]

SEPEHR ALIZADEH ریاضت کش از بهر نام و غرور
که طبل تهی را رود بانگ، دور
سعدی

[SEPEHR ALIZADEH]

SEPEHR ALIZADEH ره عقل پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هیچ نیست
سعدی

[Zahra tg]

SEPEHR ALIZADEH منتظر من نمونید حالم اصلا خوب نیست

[Zahra tg]

SEPEHR ALIZADEH ترسم اي مرگ نيايي تو و من پير شوم آنقدر زنده بمانم كه ز جان سير شوم

[SEPEHR ALIZADEH]

@ஜஇዢЯஇ ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی

[Zahra tg]

SEPEHR ALIZADEH یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند

گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود