شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۱۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
من هروقت زمین میخورم به جای اینکه ببینم کجام داغون شده فقط نگاه میکنم دورم کسی نباشه!
بعد میام خونه میبینم عه دستم قطع شده! -
من هروقت زمین میخورم به جای اینکه ببینم کجام داغون شده فقط نگاه میکنم دورم کسی نباشه!
بعد میام خونه میبینم عه دستم قطع شده!دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۲۰ آخرین ویرایش توسط انجام شدهnazanin dastyari 0 در شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم گفته است:
من هروقت زمین میخورم به جای اینکه ببینم کجام داغون شده فقط نگاه میکنم دورم کسی نباشه!
بعد میام خونه میبینم عه دستم قطع شده! -
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۲۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شام سوپ داشتیم شیطان اومد در گوشم گفت:
حاجی میشه یه بسم الله بگی من پاشم برم -
نوشتهشده در ۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۷:۴۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
چرا گربه ها انقد پررو شدن؟
میگیپیشته
دیگه نمی پیشتن:| -
نوشتهشده در ۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۸:۰۱ آخرین ویرایش توسط انجام شده
اسم پسرا تو فضای مجازی :
mohammad
hossein
Arman
Ehsan
amir
اسم دخترا تو فضا مجازی:
;oe
^N>
%&ax:^^^di
:snبه خدا شهید همت با قرارگاه خاتم اینجوری رمز گذاری نمیکرد
-
تو قیامت، اونجایی که گناهامو جلو همه نشون میدن، با آرنج میزنم به بغل دستیم میگم، نیگا نیگا اینجاش خیلی باحاله
-
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
نوشتهشده در ۲ مهر ۱۳۹۹، ۱۶:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شدهامشب شام سوپ داشتیم تا قاشوقا گرفتم دستم شیطون زد رو شونم گفت : دادا یه بسم الله بگو ما بلند شیم
-
فداکارترین آدم دنیا
اونیه که فیلمارو سانسور میکنه و خودشو به گناه میندازه که یه وقت ما گناه نکنیم
خدا خیرت بده داداش
رفتی جهنم برات از بهشت موز میارم -
این پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۸:۱۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده
دختره به دوست پسرش میگه :
برو یه نوشیدنی واسم بگیر
پسره : کوکا یا پپسی؟
دختره : کوکا.....
پسره دایت یا عادی؟
... دختره : دایت...
پسره : قوطی یا شیشه؟
دختره : قوطی...
پسره : کوچیک یا بزرگ؟
دختره : اصلا نمیخوام ... آب بیار
پسره : معدنی یا لوله کشی؟
دختره : آب معدنی
پسره : سرد یا گرم؟
دختره : میزنمتااااا
پسره : با چوب یا دمپایی؟
دختره : حیوووووووووووووون
پسره : خر یا سگ؟
دختره : گمشو از جلو چشام
پسره : پیاده یا با دو؟
دختره : با هر چی برو فقط نبینمت
پسره : باهام میای یا تنها برم؟
دختره : میام میکشمت
پسره: با چاقو یا ساطور؟ -
نوشتهشده در ۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۸:۲۱ آخرین ویرایش توسط انجام شدهاین پست پاک شده!
-
نوشتهشده در ۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۸:۲۷ آخرین ویرایش توسط MohsenTaheri انجام شده
تو رستوران نشسته بودم،
دختره با دوستش با یه کلاسی اومد تو،
با کلی عشوه menu رو برداشت …
بعد با کلی مکث سرشو آورد بالا و با یه حالت خاصی گفت:
۲ تا بام دریت جعفری واسه منو عشقم لدفن …
بعد از اینکه گارسونه کل میز رو گاز گرفت گفت:
اون بام دریت جعفری نیست!!!
با مدیریت جعفریه!!!
سه نفر در جا سکته زدن
آقای جعفری استعفا کرد
عشقش از طبقه سوم خودشو پرت کرد پایین
گارسونه از بس خندید مرد -
نوشتهشده در ۵ مهر ۱۳۹۹، ۳:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
#عین حقیقت
@دانش-آموزان-آلاء -
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۵ مهر ۱۳۹۹، ۶:۱۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
فارغ التحصیلان آلاءنوشتهشده در ۵ مهر ۱۳۹۹، ۶:۱۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
-
نوشتهشده در ۵ مهر ۱۳۹۹، ۱۹:۵۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
شواهد تاریخی ثابت کرده ایرانیان اولین مخترعان پیام رسان بوده
رو در و دیوار دستشویی عمومی کامنت میذاشتن
بقیه هم لایک میکردندهنر نزد ایرانیان است و بس
-
دانش آموزان آلاءنوشتهشده در ۵ مهر ۱۳۹۹، ۲۰:۱۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
[بهترینرفیق]اونیهکهوقتیمامانت
میدونهباهاشیخیالشراحته؛
ولینمیدونههمهغلطاروباهاشمیکنی!
-
نوشتهشده در ۵ مهر ۱۳۹۹، ۲۰:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده
تو فرودگاه پروازمون تاخیر خورد
به خدمه گفتم واسه چی؟
گفت: کاپیتان نیومده
گفتم خب بازوبندو بدین یکی دیگه ببنده
نمیدونم چرا پرتم کردن بیرون -
نوشتهشده در ۵ مهر ۱۳۹۹، ۲۰:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
طرف نیسانش از تپه بالا نمیرفت
گفت: یا امام زاده داوود یه بسته خرما نذرت میکنم
بالای تپه که رسید گفت بیخیال نذر
سرازیری ترمزش برید
گفت: یا امام رضا بدادم برس
داوود واسه یه بسته خرما داره خون به پا میکنه -
نوشتهشده در ۵ مهر ۱۳۹۹، ۲۰:۵۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
یکی از قشنگ ترین خاطره های کودکی وقتیه که
وسط کلاس درس
ناظم میومد میگفت فلانی بابات اومده دنبالت
کتاباتو جمع کن برو
انگار تو حبس ابد عفو رهبری بهت خورده
حالا ما یه هم کلاسی داشتیم باباش هر وقت میومد مدرسه
یه جعبه شیرینی میاورد
اونموقع همین حسو کادر دفترم داشتن