Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. خــــــــــودنویس
کنکور1405
M
سلام به همه. من بعد از یه مدت دوباره میخوام کنکور 405 رو شرکت کنم. ولی خب کسی رو پیدا نکردم که برای سال405 باشه. و دوستی پیدا نکردم تو این زمینه. هرکی هست بیاد اینجا حرف بزنیم
بحث آزاد
👣ردپا👣
اهوراا
Topic thumbnail image
بحث آزاد
تروخدا بیاین
د
دیروز اشتبا کردم سلامت نخوندم الان چیکار کنم جزوه ای میدونین یکم جمعو جور باشه کتاب اصلن خونده نمیشه خیلی زیاده
بحث آزاد
دستاورد هایِ کوچکِ من🎈
AinoorA
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه و خیلی سرحال و شاد باشین خب از عنوان تاپیک یچیزایی مشخصه که قراره در مورد چی اینجا حرف بزنیم ولی بزارین توضیحات بیشتر بدم خیلی از ما یوقتایی هست که ممکنه احساس کنیم هیچ کاری نکردیم یا هیچ کاری ازمون برنمیاد و روزمون رو تلف کردیم و.. و ذهنمون ما رو با این افکار جور واجور و عجیب غریب مورد آزار قرار بده و احساس ناتوانی رو بهمون بده در حالی که در واقعیت اینطوری نیست و ما توانا تر از اون چیزی هستیم که توی ذهنمون هست اینجا قراره از موفقیت های کوچولومون حرف بزنیم و رونمایی کنیم تا به ذهنمون ثابت کنیم بفرما آقا دیدییی ما اینیم هر شب از کار های مثبت کوچولوتون بیاین و بگین و این حس مثبت و قشنگ مفید بودن رو به خودتون بدین مثلا کنکوری ها میتونن تموم شدن یه بخش از برنامه اشون رو بگن ، از انجام دادن کار هایی مثل مرتب کردن اتاق ، از گذروندن امتحانای سخت و آب دادن به گل ها و کلی کار کوچیک و مثبت دیگه منتظرتون هستم آلایی ها موفق باشین🥹️ دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء @دانشجویان-درس-خون @دانشجویان-پزشکی @دانشجویان-پیراپزشکی
بحث آزاد
تنهایی حوصله ندارم بیاین با هم نهایی بخونیم
د
سلام بچها هر ساعتی هر درسیو خوندین بیاین بگین این ساعت اینقدر فلان درس رو خوندم انگیزه میگیریم
بحث آزاد
بخدا سوالات اونقد سخت نیستن ولی وقتی میشینم سر جلسه اعداد کوه میشن واسم
د
بچها وقتی میشینم به ارومی حل میکنم سوالاتو میدونم حل میکنم مشکلی ندارم سر جلسه انگار اصن من نخوندم ی جوری میشم میترسم از سوالا مخصوصا سوالاتی ک عدد دارن عددا جلو چشام بزرگ میشن بخدا خنده داره ولی جدی میگم
بحث آزاد
من ِ فارغ 401 هم باید زمین ترمیم کنم؟؟
د
...............
بحث آزاد
شاید شد...چه میدانی؟!
Hg L 0H
مدت هاست که از نشست غبار سرد و تیره به قلبم میگذرد مدت هاست منِ تاریکِ گم شده، در خودم به دنبال روزنه هایی از نور میگردد نفس هایم سخت به جانم می نشینند اشک هایی که سرازیر نمی شوند وجود مرا به ستوه آورده اند دوست دارم بایستم سرم را بالا بگیرم و تا زمانی که صدایم خفه شود فریاد بزنم بماند در پس پرده ی خاکستری غم بماند که چه می شود... شاید شد....چه میدانی؟!
بحث آزاد
بحث آزاد
JaanaJ
دوستان من تازه وارو سایت شدم میخوام بدونم چطوری باید اسمم رو تغیر بدم درست کردم ولی باز دوباره اینو زده چیکار باید کنم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.........
بحث آزاد
تمام رو به اتمام
Hg L 0H
حس خفقان، حتی نفس کشیدن هم سخت شده گلویم فشرده تر از قبل راه هوا را بسته پروازی را آغاز کردم که در سرم مقصدش بهشتی برین بود اما اکنون و در این زمان نمیدانم کجا هستم پروازم به سمت جهنم است یا بهشت؟ میشود یا نمیشود تمام وجودم را پر کرده تمام احساسات کودکی از کوچک و بزرگ به مغزم هجوم آورده و دارد تمامِ من را آرام آرام از من میگیرد نکند اینجا جای من است؟ در سرِ کودکیِ من چنین رویایی شکل گرفته بود؟ قلبم سیاه و چشمانم تار شده اند هوای پریدن دارم اما نگار لحظه به لحظه در همان جایی قرار دارم که ایستاده بودم انگار نمیشود قدم از قدم برداشت میخواهم رها باشم از افکاری که مرا خفت میکنند و تا مرز خفه شدن من را به دنبال خود میکشانند میل به رهایی آزادی ام را هم از من گرفته... شوق پریدن آرام آرام گویی دارد تبدیل به میل سقوط میشود مبادا چنین روزی برسد... مبادا....
بحث آزاد
خــــــــــودنویس
Dr-aculaD
Topic thumbnail image
بحث آزاد
به که باید دل بست؟
blossom.B
به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت , همه از کینه پر است. هیچکس نیست که فریادِ پر از مهر تو را گرم پاسخ گوید. نیست یک تن که در این راه غم آلوده ی عمر , قدمی راه محبت پوید. خط پیشانی هر جمع , خط تنهاییست. همه گلچینِ گلِ امروزند... در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست. به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش هر خنده که بر روی لبی می شکفد, نقشه‌ای شیطانیست. در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد حیله‌ای پنهانیست. خنده ها می شکفد بر لبها, تا که اشکی شکفد بر سرمژگان کسی. همه بر درد کسان می نگرند, لیک دستی نبرند از پی درمان کسی. زير لب زمزمه شادی مردم برخاست, هر کجا مرد توانائي بر خاک نشست . پرچم فتح برافرازد در خاطرِ خلق, هر زمان بر رخ تو هاله زَنَد گردِ شکست. به که بايد دل بست؟ به که شايد دل بست؟ از وفا نام مبر , آن که وفا خوست کجاست؟ ریشه ی عشق فسرد... واژه ی دوست گریخت... سخن از دوست مگو...عشق کجا؟دوست کجا؟ دست گرمی که زمهر , بفشارد دستت در همه شهر مجوی. گل اگر در دل باغ , بر تو لبخند زند بنگرش , لیک مبوی ! لب گرمی که زعشق , ننشیند به لبت به همه عمر مخواه ! سخنی کز سر راز , زده در جانت چنگ به لبت نیز مگوی ! چاه هم با من و تو بيگانه است نیِ صدبند برون آيد از آن... راز تو را فاش کند, درد دل گر بسر چاه کنی خنده ها بر غمِ تو دختر مهتاب زند گر شبي از سر غم آه کني. درد اگر سینه شکافد , نفسی بانگ مزن ! درد خود را به دل چاه مگو! استخوان تو اگر آب کند آتش غم, آب شو...آه مگو ! ديده بر دوز بدين بام بلند مهر و مه را بنگر ! سکه زرد و سپيدی که به سقف فلک است سکه نيرنگ است سکه ای بهر فريب من و تست سکه صد رنگ است . ما همه کودکِ خُرديم و همين زال فلک , با چنين سکه زرد , و همين سکه سيمينِ سپيد , ميفريبد ما را . آسمان با من و ما بيگانه زن و فرزند و در و بام و هوا , بيگانه خويش , در راه نفاق... دوست , در کار فريب... آشنا , بيگانه ... شاخه ی عشق شکست... آهوی مهر گریخت... تار پیوند گسست... به که باید دل بست؟ به که شاید دل بست؟... -مهدی سهیلی
بحث آزاد
ای که با من ، آشنایی داشتی
blossom.B
اِی که با من، آشنایی داشتی ای که در من، آفتابی کاشتی ای که در تعبیرِ بی مقدارِ خویش عشق را، چون نردبام انگاشتی ای که چون نوری به تصویرت رسید پرده ها از پرده ات برداشتی پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ بوده ها را با دروغ انباشتی اینک از جورِ تو و جولانِ درد می گریزم از هوای آشتی کاش حیوان، در دلت جایی نداشت کاش از انسان سایه ای می داشتی -فریدون فرخزاد
بحث آزاد
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است...
blossom.B
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است اي بس غم و شادي که پس پرده نهان است گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري داني که رسيدن هنر گام زمان است تو رهرو ديرينه سرمنزل عشقي بنگر که زخون تو به هر گام نشان است آبي که برآسود زمينش بخورد زود دريا شود آن رود که پيوسته روان است باشد که يکي هم به نشاني بنشيند بس تير که در چله اين کهنه کمان است از روي تو دل کندنم آموخت زمانه اين ديده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دريغا که در اين بازي خونين بازيچه ايام دل آدميان است دل برگذر قافله لاله و گل داشت اين دشت که پامال سواران خزان است روزي که بجنبد نفس باد بهاري بيني که گل و سبزه کران تا به کران است اي کوه تو فرياد من امروز شنيدي دردي ست درين سينه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند يارب چه قدر فاصله دست و زبان است خون مي چکد از ديده در اين کنج صبوري اين صبر که من مي کنم افشردن جان است از راه مرو سايه که آن گوهر مقصود گنجي ست که اندر قدم راهروان است -هوشنگ ابتهاج (سایه)
بحث آزاد
پروانه‌ی رنگین
blossom.B
*از پیله بیرون آمدن گاهی رهایی نیست در باغ هم پروانه‌ی رنگین گرفتار است این کشور آن کشور ندارد حس دلتنگی دیوار با هر طرح و نقشی باز دیوار است... -محمد‌علی جوشانی*
بحث آزاد
حواست بوده است حتما...
blossom.B
الا ای حضرت عشقم! حواست هست؟ حواست بوده است آیا؟ که این عبد گنه کارت که خود ، هیراد می‌نامد، چه غم ها سینه‌اش دارد... حواست بوده است آیا؟ که این مخلوق مهجورت از آن عهد طفولیت و تا امروزِ امروزش ذلیل و خاضع و خاشع گدایی می‌کند لطفت... حواست بوده است آیا نشسته کنج دیواری تک و تنها؛ که گشته زندگی‌اش پوچ و بی معنا! دریغ از ذره ای تغییر میان امروز و دیروز و فردا... حواست هست، می‌دانم... حواست بوده است حتما! ولیکن یک نفر اینجا، خلاف دیده‌ای بینا، ندارد دیده‌ای بینا -رضا محمدزاده
بحث آزاد
امیدوارم نشناسند مرا... پیش از این، ستاره بودم!
blossom.B
یک سالِ پیش، ستاره‌ای مُرد. هیچ کس نفهمید؛ همانطور که وقتی متولد شد، کسی نفهمیده بود. همه سرگرم خنده بودند؛ زمانی که مُرد. اما یادم نیست زمانی که متولد شد، دیگران در چه حالی بودند. در آن میان فقط من بودم که دیدم که آن همه نور، چطور درخشید و بزرگ شد.... خیلی زیبا بود؛ انگار هر شب درخشان تر می‌شد... پر قدرت می‌سوخت. برای زنده بودن، باید می‌سوخت... من بودم که پا به پای سوختن هایش، اشک ریختم... اشک هایم برای خاموش کردن بی قراری هایش کافی نبود... نتوانستم خاموش کنم درد را که در لا به لای شعله هایش، ستاره‌ام را می‌سوزاند. ستاره مُرد! این آخرین خاطره‌ایست که از او در ذهن دارم... نتوانستم تقدیرش را عوض کنم.‌‌.. سیاهچاله شد... اکنون حتی نمی‌توانم شعله‌ی شمعی در کنارش بگذارم تا او را در میان تاریکی ها ببینم. سیاهچاله ها نور را می‌گیرند... چه کسی گمان می‌کرد آن همه نور ، اکنون‌ این همه تاریک باشد؟ آن زمان که نورانی بود، کسی ندیدش... نمی‌دانم این کوردلان اکنون سیاهچاله بودنش را چگونه می‌بینند که می‌خندند... آری؛ ستاره مُرد.. همه خندیدند. امشب، به یاد آن ستاره، خواهم گریست.
بحث آزاد
خاطرات خواهر برادری
Gharibe GomnamG
خب سلام اینم از تاپیکی که قولشو داده بودم خاطرات خنده دار یا تلخ خودتونو که با خواهر برادراتون دارین بیاین بگین ترجیحا خنده دار باشه خب دعوت میکنم از @roghayeh-eftekhari @F-seif-0 @Ftm-montazeri @Ariana-Ariana @Infinitie-A @ramses-kabir @Zahra-hamrang @Fargol-Sh @مجتبی-ازاد @Yasin-sheibak @Elham650 @Mehrsa-14 @گروه-بچه-هایی-که-خواهر-یا-برادر-دارن فعلا شماهارو یادم بود که خواهر برادر دارین @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
بحث آزاد
کتابخانه رنگی
_MILAD__
سلام به همه دوستان عزیز در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی تصمیم گرفتیم تایپکی راه اندازی کنیم که شما یکم کتاب غیر درسی بخونید خب همین اول بگم همتون لایک میکنین اول بعد پست میذارین اشتباه نزنین یدفه و منفی بدید اصلا هم دستوری نبود خلاصه نمیدونم چه چیزایی میتونید بذارید : -بریده ای از کتاب ها -معرفی کتاب -گذاشتن لینک دانلود کتاب اگه صوتی و ایناست و از سایتی برداشتید نگاه کنید حتما %(#ff0000)[منبع ] بذارید با تشکر @دانش-آموزان-آلاء
بحث آزاد
کمکککک
S AlihoseiniS
سلام من امسال بعد از ده سال تغییر رشته دادم از هنر به تجربی و هیچی نمیدونم الان نمیدونم از کجا شروع کنم؟چجوری پیش برم؟چجوری برنامه ریزی کنم؟نیاز دارم یکی یا چند نفر پایه باشن با هم پیش بریم و بخونیم که اگه سوالی چیزی بود بشه پرسید🥲🥲 میشه کمکم کنین؟!
بحث آزاد

خــــــــــودنویس

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده بحث آزاد
1.7k دیدگاه‌ها 248 کاربران 75.2k بازدیدها 213 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • Marzie khanoomM آفلاین
    Marzie khanoomM آفلاین
    Marzie khanoom
    فارغ التحصیلان آلاء
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #1312

    سلام ای ناله باررون سلام ای چشمای گریوووون
    سلام روزای تلخ من / هنوزم دوستش دارم
    قصه ما به سر ...حداقل از یک سمت وسویی اره..
    نرسیدم..به رشته ای که یکسال براش زحمت کشیدم و یه دفعه عشقش تو دلم جوونه زده بود..اونم واسه پیش زمینه عشقی که به اطفال و نازنینان نوزاد ومعصوم دارم..
    ولی ابر وباد ومه وخورشید وفلک دست به دست هم دادند تا نشه دیگه
    آقاجون...چه میشه کرد؟..رسم دنیاست دیگه..تا عادمو کانه دستمال شسته شده نچلونه..چیزکی نصیب نمیکنه ک..اصلن باس اینطوری باشه..
    باورنمیکنید...ولی به نقطه ای رسیدم که خوشی یا ناخوشی هرچی که رخ میده..یه به درک چاشنییش میکنم و میگذرم..اخه میدونی چیه!؟دلم برا خود بیچارم میسوزه..
    از بچگی زیاد به خودم ستم کردم..زیاد خودمو عذاب دادم..اقا سر نیم نمره یه نمره درسی فرو میریختم.. اخه تا به کی؟ چرا انقد ارزش گذاری هاا مشکل داره؟هنوزم بچه هاا اسیر نمرن..همه دل خوشی بچه درس خونام اون کارنامه طلایی هاست..نه که لزوما چیز بدی باشه..ولی نباید همه چیز باشه...که عادمو یه بعدی بار بیاره..
    مثل من که کم عذاب نکشیدم...که قربانی درس وکتاب و توجه حاصل از اونا شدم..
    ته تهشم باید امروز چیزیو که انتظارشو داشتم رویت میکردم...مردودی در رشته دلخواه...
    عب نداره این نیز بگذرد...ولی من یه روز این حقای پایمال شدمو از دنیا باز میستانم..
    به حق علی همتون حقتونو اول از خودتون وبعد جهان اطرافتون بگیرید...
    چون حق دادنی نیست ...بلکه گرفتنیه...
    یا حق

    1 پاسخ آخرین پاسخ
    11
    • melikaaaM آفلاین
      melikaaaM آفلاین
      melikaaa
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط melikaaa انجام شده
      #1313

      ۲۰۲۰۱۱۰۲_۲۰۰۷۳۸.png
      بعضی وقتا
      بعضی آدما رو کم داری تو زندگیت
      همونایی که وقتی نیستن
      انگار یه چیزی کمه..
      همش دنبالِ یه راهی تا بهشون فکر نکنی
      به یادشون نباشی
      ولی مگه میشه:(
      نمیتونی بری سمتشون
      چون دیگه دوست ندارن
      دیگه مهم نیستی براشون..
      با خودت فکر میکنی شاید غرورشونو به تو ترجیح میدن
      ولی شاید حس اونا هم همین باشه..
      اینجاست که میفهمی هرکاری هم کنی حالِ دلت خوب نمیشه:(
      دلت میگیره و با خودت میگی" اینهمه تلاش برای کسی که یه قدم برنمیداره..
      واقن ارزش داره؟!
      چی میشه که انقد بی اهمیت میشی ولی اینم هس که شاید از اولم اهمیت نداشتی:)"
      اماخب با کلمات ارزش ادمارو نمیسنجن..مستربین و یادتونه؟هیچ وخ به خرسش چیزی نگف ولی همیشه حواسش بهش بود واز خودش دورش نکرد:)🍓

        •گوون باتیمی:)
      
      1 پاسخ آخرین پاسخ
      9
      • moeinM آفلاین
        moeinM آفلاین
        moein
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #1314

        1834FC30-95DC-4367-AD47-97BDFA222CA5.jpeg

        آدما مثل xsinx میمونن :‌)
        اون اوایل راحت پاشونو از محورشون بیرون میذارن
        راحت مهر یکی دیگه میفته تو دلشون
        راحت محبت میکنن
        اما اگه یه وقتی ببازن
        برمیگردن و یه قدم از نقطه قبلیشون عقب‌تر می‌ایستن
        یه قدم سخت‌تر میشن
        یه قدم بی اعتمادتر
        چون میدونن که حالا یه قدم شکننده‌تر‌ شدن
        اما اونا هنوزم همون منحنی‌ان
        که اگه دلیلی برای برگشتن پیدا کنن
        از نقطه قبلیشون هم فراتر میرن
        اما حواستون باشه! اونا هنوزم همون منحنی هستن...

        • یه مقدار فرق داشت با قبلا، فک کنم جاش اینجا باشه
        1 پاسخ آخرین پاسخ
        10
        • Dr-aculaD Dr-acula

          %(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]

          سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
          همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
          هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
          حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:

          همه به اینجا دعوت هستن دانش-آموزان-آلاء
          بخصوص (:
          🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
          🦋@SOBHAN-1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
          🍄negaarin / @M-an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
          🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
          ⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
          💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
          ....................................
          ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
          %(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
          %(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂

          0_1534586548670_coke-smiley.gif

          mobin ruM آفلاین
          mobin ruM آفلاین
          mobin ru
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #1315

          عبور ، بهترین اتفاقِ این روزهاست ،
          و جاده ، زیباترین حالتِ فراموشی ...
          انگار در حالِ عبور که باشی ، دلواپسی ها فراموشت می شود ،
          فراموش می کنی کجایِ جهان ایستاده ای ،
          و بی رحمی هایِ زمانه ، از یادت می رود ...
          "جاده" فرصتی ست برایِ بی خیالی ، فرصتی برایِ فراغت ، فرصتی برای پرواز ...
          فرصتی ست تا برای دقایقی هم که شده ، مزه ی خوشبختی را بچشی !
          من دلم که می گیرد ؛
          غصه هایم را رویِ دوشِ اتوبان می اندازم ،
          عبور می کنم ،
          آنقدر که تمامِ بغض هایِ ته گرفته ام ، لبخند شوند ،،،
          آنقدر که بشوم بی خیال ترین آدمِ رویِ زمین ...
          به عقیده ی من ؛
          "جاده" بزرگترین اکتشافِ بشریت بود !
          یک آرامشِ خط کشی شده ،
          یک بی خیالیِ طولانی !

          #نرگس_صرافیان_طوفان

          دلم براتون تنگ شده بود فلایت عزیزم کجایی😪😪

          1 پاسخ آخرین پاسخ
          6
          • jahad.20J آفلاین
            jahad.20J آفلاین
            jahad.20
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #1316

            IMG_20201103_203941_937.jpg
            و روزی میرسد دلتنگ صدای نفس های
            کسی میشوی ...
            حتی دلتنگ غرغرهایش ..
            دلتنگ دعواهایش...
            روزی میرسد هر کجای شهر
            میروی خاطراتت مرور میشود
            اماا او دیگر نیست تا بداند
            تو دلتنگش شده ای...
            نیست که بداند چقد دوستش داری..
            حواست باشد ...
            زنده را تا زنده هست باید به فریادش رسید
            وگرنه وقتی او زیر خروارها خاک سرد
            آرام خوابیده دوست داشتنت سودی برایش ندارد...
            هوای آدم های اطرافمان را بیشتر داشته باشیم
            شاید نیمه شبی دلتنگ او شویم...
            و حسرت بر دلمان بماند که چرا بیشتر دوستش نداشتیم🙂💔
            گر نپرسی حال من تا زنده ام
            بعد مرگم اشک و نالیدن چه سود 🥀💔

            نمیدانم حسین غریب تر است
            یا کسانی که با حسین رفیق نیستند :)

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            9
            • مهشید غضنفرآبادیم آفلاین
              مهشید غضنفرآبادیم آفلاین
              مهشید غضنفرآبادی
              تجربی دانش آموزان آلاء
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #1317

              جاذبه_گردشگری_بم-اتاقک-1.jpg

              زندگی را ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
              ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ
              ﻗﺼﻪ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ
              ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ
              ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ
              ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ
              ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ می گیرد
              ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛
              ﺟﺎﻥ ﻣﻦ
              ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
              ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ
              ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
              ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ

              تاخدابنده نوازاست ب خلقش چه نیازمیکشم نازِیکی تاب همه نازکنم

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              7
              • sandiiiiS آفلاین
                sandiiiiS آفلاین
                sandiiii
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #1318

                PicsArt_11-01-01.06.40.jpg
                ماهِ توی آسمون رو که میبینم
                یادِ تو میفتم
                نه فقط بخاطرِ روی ماهت دلبر..
                بخاطرِ اینکه هیچوقت سعی نکردی
                نیمه‌ی تاریکت رو از من پنهان کنی!
                خودت بودی
                و با همه‌ی تاریکیات ،
                برای من میدرخشیدی..!
                میگم با دیدنِ ماه یادِ تو میفتم
                چون با وجودِ اونهمه ستاره‌ی درخشانِ اطرافت 
                من به تو دل بستم!
                دنیامُ روشن کردی و من شدم اولین پناهنده به آغوشِ ماه:)
                این‌روزا ماهم رو گم کردم..
                اندوهِ گم کردنت منُ نکشت ،
                ولی تهی شدم از همه‌ چی ..!
                ماهِ آسمونم،
                فقط به من بگو که
                ″ کجای جهان دور تر است؟!
                آنجا که تویی 
                یا اینجا که منم! ″

                • 🌔💛
                1 پاسخ آخرین پاسخ
                12
                • AbnormalA آفلاین
                  AbnormalA آفلاین
                  Abnormal
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #1319

                  JPEG_۲۰۲۰۱۱۰۷_۱۸۴۶۰۴_6671734762654527224.jpg

                  مراقب ادمای اشتباه زندگیت باش ...🏴‍☠️

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  5
                  • ali s 1A آفلاین
                    ali s 1A آفلاین
                    ali s 1
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #1320

                    IMG_20201108_174159.jpg

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    8
                    • ali s 1A آفلاین
                      ali s 1A آفلاین
                      ali s 1
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #1321

                      1605027442404.png
                      1605032989268.png

                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                      7
                      • SaghiaS آفلاین
                        SaghiaS آفلاین
                        Saghia
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #1322
                        این پست پاک شده!
                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        0
                        • ali s 1A آفلاین
                          ali s 1A آفلاین
                          ali s 1
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #1323

                          IMG_20201113_195701.jpg
                          پایین کوه یکی بود فلج بود گفتم اخی بیچاره خداروشکر جای این نیستم...
                          بالا ک بودم ی چند دقیقه وضعیت بدی رخ داد،خسته شدم مسیرم اشتباه رفته بودم،کلا وضع خطرناکی بود،ی تیکه جا بود شد بشینم،این دوتا رو دیدم گفتم هوف خوشبحالشون چ آرام و ایمن نشستن...
                          وقتی اومدم پایین دیدم همون فلجه بود یکیشون...
                          شاید اونم وقتی منو دیده ک رفتم بالا گفته خوشبحالش...

                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                          17
                          • kimia_es_afsharK آفلاین
                            kimia_es_afsharK آفلاین
                            kimia_es_afshar
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #1324

                            ۲۰۲۰۱۱۱۴_۱۲۳۷۱۷.jpg

                            • من
                              همان
                              آدم برفی
                              تنهای
                              درون
                              باغم...

                            اندازه تهران حالم ترافیکه :):

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            8
                            • ali s 1A ali s 1

                              @d-fateme-r در بگو ک قوی بودی و شد گفته است:

                              ali s 1 تو انجمن چی بنویسم اخه؟ 😂

                              نصف خودنویس پستای تو بود:||| از همونا

                              D آفلاین
                              D آفلاین
                              D.fateme.r
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط romisa انجام شده
                              #1325

                              « در راستای تعریفِ موضوع جدید { ایندرال } در وب ! »

                              گنگ تر از روزی هستم که از جلسه ی کنکور نسبتا لعنتی برگشتم و براش توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده . همه شون خوشحالن . خیلی خیلی و خعیلی خوشحال . پدرم چهار بار تو عمرش گریه کرده . سر انتخاب رشته یک هفته با هم حرف نزدیم . جنگِ مطلق بود . دیروز به خان داداش زنگ زدم میگم قبول شدم ، همونی که آرزوش رو داشتید . میدونی جیغ زد ؟ دقیقا یک ساله که انقدر صداش رو خوشحال نشنیده بودم . شاید بیشتر از یک سال ! حالا که فکر میکنم اخرین باری که این طوری خوشحال دیدمش یادم نیست . گفتم پدرم فقط چهار با تو عمرش گریه کرده ؟ دیروز گریه کرد ! به خدا گریه کرد ! به خدا از خوشحالی گریه کرد ! من بودم و ماتِ پدری که فکر میکنه صلاحم رو میخواد .

                              « گذشتم از او به خیره سری . . . »

                              گنگ میدونی منظورم چیه ؟ همین طوری مات ، گیج ، هنگ حتی !

                              « خمار صد شبه دارم »

                              میگن ساعت یک و نیم نتایج رو زدن و من دو نیم بیدار شده بودم . یه نیم ساعت با مامان بحث ناشتا کردیم و بعدش رفتم سایت دیدم به به ! نتایجمون !

                              ساعت یک و نیم پی ام داده بود که چیکار کردی ؟ براش نوشتم : { سلام همکار ! } یه ایموجی خنده هم گذاشتم تهش . از دیروز نزدیک صد بار از ایموجی خنده استفاده کردم ، مجازی / واقعی !

                              عمم ، استوری کرد ! فلذا بعد از سین زدن استوریِ مذکور از ته دل ، ساسی طور گفتیم : جون بابا 😨

                              عه از خوشحالی مامان نگفتم ؟

                              « دلِ زارم ، فغان کم کن »

                              خوشحاله که دوباره قرار نیست خودمو تو اتاقِ تاریکِ کوچکِ رنجورم ، محبوس کنم ! خوشحاله که احتمالا از این به بعد وابستگیم به دوا درمون کمتر میشه . خوشحاله که دانشجو شدم ؟ خوشحاله که همون رشته ای شد که اون میخواست ؟ خوشحاله که از این به بعد مجبورم سر به زیر طور چادر سر کنم ؟ خوشحاله که دیگه حواسم به عقب نرفتنِ مقنعه ام باید باشه ؟ خوشحاله که برادرم و پدرم خوشحالن . از همه ی تبریک هایی که بهش گفتن خوشحال شد . حالش رو خریدارم (:

                              مود رقص سماع ! چرخ چرخ چرخ چرخ چرخ و چرخ (=

                              دومین نفری که گریه کرد فلانی بود که قرار گذاشته بودیم پشت کنکور بمونیم ، دوتایی ، اخرش گفت : « یادته سوم دبیرستان بودیم داشتیم از رویاهای پا گنده مون حرف میزدیم ؟ یادته فکر میکردیم رقیب همدیگه ایم ؟ حواست هست از اون روز چقدر بزرگ شدی ؟ » بعدش بلندِ بلندِ خندیدیم . . . به { بزرگ } شدنمون ، خندیدیم (:

                              از همون روزهای اول پشت کنکور موندن ، از همون شبی که گفت : « ما یه مدت دیگه نمیتونیم بیاییم پیشت ، تحمل کن » تا همین دیشب [ ادامه متن این قسمت پاک شد (: ]

                              خلاصه که خدا ، اگه وجود داشته باشه هم ، تا حالا برای کسی کاری نکرده (=

                              پ.ن : اعلام نتایج کنکور 98

                              romisaR آسِمان آبیآ ali s 1A 3 پاسخ آخرین پاسخ
                              11
                              • melikaaaM آفلاین
                                melikaaaM آفلاین
                                melikaaa
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #1326

                                IMG_20201116_212812_791.jpg
                                کیا رستمی تو یکی از نامه هاش برای همسرش نوشته:
                                با وجودی که خیلی بی حوصله ام اما درنامه نوشتن برای تو خیلی راحتم.
                                .
                                به این فک میکنم که تمام بهانه ها برای همین است
                                برای پیدا کردن کسی که زورش از بی حوصلگی ما بیشتر باشد...یکی که بودنش،هم صحبتی اش..نیاز به حوصله نداشته باشد..یکی که حوصله ادم را هیچ وقت سر نبرد.
                                همه داستان همین است:)
                                🍓

                                1 پاسخ آخرین پاسخ
                                7
                                • D آفلاین
                                  D آفلاین
                                  D.fateme.r
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط D.fateme.r انجام شده
                                  #1327

                                  اگه حالتون از اسم کنکور بهم میخوره این پست رو نخونید .

                                  مقاومت میکردم که ننویسم این پست رو . ولی فکر کنم دلم میخواد تو وبلاگ بمونه .

                                  قبل از این که بیام بشینم پشت لپ تاپ و این پست رو بنویسم ، به برادرم گفتم : میدونی دیروز چه روزی بود ؟

                                  فورا آبی که تو گلوش بود رو قورت داد و گفت : بازم روز دختر ؟ بابا چند تا روز دختر تو یه سال داریم ؟

                                  گفتم : 14 تیر بود . سالگرد روز کنکور !

                                  خندید و گفت : حاجی گرفتی ما رو نصفه شبی ؟ اصلا اون روز چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی !

                                  منم خندیدم . یه سال گذشته و حالا ری اکشنم شده خنده . من تو شرایط مختلفی از زندگیم میخندم ، چند ثانیه قبل از این که سوار ترن هوایی بشم ، وقتی یه امتحان خیلی سخت دارم ، وقتی میخوام مامان نفهمه قلبم درد میکنه ، وقتی یه مرگم هست ، وقتی یه مرگم نیست ، وقتی میخوام بمیرم ، وقتی با گوسپند [ مای بست فرند ! ] میریم دور دور ، وقتی یکی برای خواستگاری زنگ میزنه ، وقتی متوجه هستم زندگیم چقدر انگلی شده ، وقتی متوجه نیستم زندگیم چقدر انگلی شده و تایم های مختلف که حالشو ندارم بهشون فکر کنم براتون لیست کنم |: خلاصه خنده هم میتونه یه ری اکشن دفاعی باشه ، هم استتاری و هم ری اکشن '' به کلیه ام '' .

                                  روز کنکور رو زیاد براتون گفتم . همه ی اونایی که دو سه باری با من چت کردن در جریان اتفاق کنکور هستن .

                                  دیدین این خانوم های قری رو که بد شوهرشون رو پیش همه میگن ؟

                                  انگار که من یکی از اون زنا باشم و کنکور 98 شوهر ناسازگارم . به هر کی رسیدم ، ازش گفتم . گفتم تا خالی بشه این ذهن مادر مرده .

                                  میخوام برای اخرین بار بدِ شوهرم رو بگم و بعد برم درخواست طلاق بدم . مهرم حلال ، جونم آزاد !

                                  این طوریا شد که حاجی تون پشت کنکور بود . از زمین و زمان براش میبارید . میبارید دیگه . نمیدونم حکمت خدا بود یا قسمتش اما ناجور میبارید . روز کنکور از خدا تا روح جوجه رنگیم که تازه عمرشو داده بود به شما متوسل شدیم و رفتیم سر جلسه . دختره ی جلوییم با یه کیسه قرص اومد نشست سر جاش . گفتم : « حاجی میخوای دوپینگ کنی ؟ » گفت : « نه مسموم شدم » یه لحظه گرخیدم که نکنه بالا بیاره رو هیکل ما و برگه مون ؟ [ البته در ادامه خواهید دید که بالا آورد رو کل زندگی مون |: ] یه چند مین مونده بود به شروع کنکور نسبتا لعنتی که دیدم دختره یه چند تا برگه رو کرد |: روی برگه ها از یک تا فلان شماره زده بود . گفتم : « عامو وات د ف*ک ؟ » گفت : « میخوام هر چی تو پاسخبرگ زدم رو اینم بزنم برم خونه درصد بگیرم ^-----^ » تا من بیام این اسکل رو حالی کنم که این جرمش از یه کیلو تریاک بیشتره ، ازمون شروع شد . عمومی ها رو زدیم و رفتیم سراغ اختصاصی ها . زیست رو زدم و گفتم : « شتتتت ! داروسازی بیا بغلم ! امسال دیگه اومدم ! » [ نامبرده زیست را 74 درصد زده است . ] بعد یه اقاهه اومد تو کلاس ما . زیر دست همه رو چک میکرد و تا به ما برسه از دو سه نفر چرک نویس گرفت و صورت جلسه کرد . از من رد شد و رسید به دختره . برگه ها رو پیدا کرد |: دیگه شماره ی خالی نبودن و دختره عمومی ها رو توشون نوشته بود . مردک پرسید اینا چیه ؟ دختره گفت : « به خدا قبل از جلسه خالی بود ! این دختره [ منِ بدبخت ! ] هم شاهده » . از تعریف کردن ادامه ی واقعه معذورم چون حقیقتا برای امشب زر زیاد دارم و حوصله اش رو ندارم بگم . اما فکر کنم همین جمله که '' نامبرده ریاضی را شیش درصد زده است '' بتونه ادامه ی جو جلسه رو بخوبی براتون تشریح کنه .

                                  اگه براتون سواله که کسی که در حد داروسازی خونده با یه اتفاق چیزیش نمیشه باید بگم : من داروسازی دوست داشتم ، در حد فیزیو خونده بودم و فرهنگیان قبول شدم |:

                                  چطور یه سالی که بهم گذشت رو تو چند سطر براتون بنویسم که درد ماجرا منتقل شه ؟ :)‌

                                  از جلسه که اومدیم بیرون مامانم نگران اومد جلو گفت : « فاطمه میگن از یه دختره تقلب گرفتن ، توعم صداشون رو شنیدی ؟ » رفیق بی کلک مادر . گفتم : « دختره جلوم بود . »

                                  [ ... اینجاهاش داشت تراژدی میشد پاک کردم ... ]

                                  خب کجا بودم ؟ آهان . به همه گفتم به اصرار بابام انتخاب رشته کردم . زر میزدم . میتونستم انتخاب رشته رو بعدا ویرایش کنم و کسی هم نفهمه . پس وقتی این کار رو نکردم یعنی '' خودم '' با عقل و اختیار خودم '' انتخاب '' کرده بودم که برم تو یه مسیر دیگه .

                                  خب وقتی خودم انتخابش کردم چه مرگمه نصفه شبی برای شما روضه میخونم ؟ نمیدونم . مرض دارم شاید .

                                  دیروز 14 تیر بود . یازده صبح بیدار شدم ، یه ساعتی چت کردم و بعد صبحونه خوردم . دوباره چت کردم و بعد دیدم اتاقم خیلی شبیه طویله شده دیگه . آتل دست چپم رو بستم که دوباره نری*م بهش یه کیست دیگه باد نزنم و سعی کردم با دست راست یه گوشه جا برای زندگی ایجاد کنم . بعد از چند ماه چادر سر کردم و تیپ دانشگاهی زدم که برم فلش دختر خاله ام رو بهش بدم . مامانم انقدر دوست داره من چادر سر کنم :D‌ نامبره از وقتی اومدم داره میگه که چقدر با چادر خانوم میشم و این حرفا . منم میگم من کلا خانومم ^---^ حالا چرا برای خونه ی خاله تیپ حراست پسند میزنم ؟ چون تفاوت فامیلای پدری و مادری من در حد تفاوت قوانین حوزه و لس آنجلسه |: منم بعد از 20 خرده ای سال دیگه مارمولک بازی رو خوب بلدم |: در ادامه ی روز یک ساعتی برای نشریه موضوعِ تحلیلی [ جون |: ] تعیین میکردم . اسیر شدیم دست این سردبیرا |: در ادامه تر باز اتاقم رو تمیز کردم |: آی عم سو کوزت |: بقیه ی روز هم که کمی چت و اینستا و الانم خدمت شمام دارم چسناله میگم |:

                                  چرا اینا رو گفتم ؟

                                  13 تیر یکی از دوستام تولدش رو استوری کرد . من رفتم تو گوگل سرچ کردم ببینم کنکور ما 13 ام بود یا 14 ام ؟ دیدی بعضی وقتا یه واقعیتی یهویی کوبیده میشه تو صورتت ؟ انگار منم تازه متوجه شدم یک سال از اون روز گذشته . یک سال از اون روز لعنتی گذشته و من برخلاف تصورم نه تنها زنده ام ! بلکه دارم دوباره خودم رو جمع و جور میکنم که سر پا بشم . این بار دیگه از با مخ زمین خوردن نمیترسم . تهش رو دیدم دیگه . یه سال دیگه یادت میره . نه که به اسونی گذشته باشه ها . نه . به خدا قسم برای تک تک لحظه های این یه سال دهنم سرویس شده . ولی به هر حال گذشته . من اون روز ها رو گذروندم و انقدر به خود رنجورِ خسته ی خودم بابتش افتخار میکنم که اجازه بدید مقابل چشمان همه تون خودم رو بغل کنم :)))) مچکرم خودم . دمت گرم . خیلی مردی . ایشالا تو شادیات جبران کنم .

                                  همین دیگه :‌) مثل مرده ای که بعد از سالگردش ورثه هاش جم میشن همه مال و منال رو پیتزا طور تقسیم میکنن و دور هم یه حلوا میزنن ، منم دارم حلوای یک سال گذشته ی عمرم رو میزنم :)‌ شمام بفرمایید حلوا میز سمت چپ سالن و پیتزا میز سمت راست قرار داره .

                                  ممنون که چرت و پرتام رو گوش میدید ♥

                                  بعدا نوشت : دیدم قبلی لایک خور بود گفتم اینم شیر کنم 😂
                                  بعدا نوشت ۲ : دوام الحال من المُحال

                                  MahhhM 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  18
                                  • Dr-aculaD Dr-acula

                                    %(#c5e7fa)[به] %(#4fcdf3)[نام] %(#26b6f3)[خالق] %(#18a6f2)[زیـبــــــــــــــــــآیی] %(#007ec2)[ها]

                                    سلام به خـودتــــــــــــــ(: 0_1534586486711_balloons-smiley.gif
                                    همه ی ما هنرها و استعداد هایی رو توی وجود خودمون داریم که تا به سمتشون نریم و ازشون بهره نبریم ، شکوفا نمیشن ! ):
                                    هدف این تایپیک اشتراک گذاری تولیدات ذهنی خودمون هست %(#ff0000)[(] تاکید میکنم خودمون %(#ff0000)[)] ، اینجا هر چیزی که منشاش خود شما باشید ارزش داره نه کپی کار های بقیه 😒
                                    حتی میتونید فیلمی ک دیدید یا کتابی رو که خوندید رو با قلم و فکر خودتون نقد کنید و اینجا قرار بدید (:

                                    همه به اینجا دعوت هستن دانش-آموزان-آلاء
                                    بخصوص (:
                                    🍃@zedtwo / بهاره / FLY -----> طراحان فوق العاده انجمن 0_1534586514665_scrap-books-smiley.gif
                                    🦋@SOBHAN-1999 / najafiali78 / sattaralipour -----> خوشنویسان خوش قلب 😘
                                    🍄negaarin / @M-an / chakame / دکتر علی ----->نویسندگان عجیب الفکر ! 🤖 🧠
                                    🍁@njzamin / revival / @_Ata_ / @javadm328 ----> شاعران شهره انجمن 👳🏻♂ 👳🏼 👳♂ 👳🏼♂
                                    ⚡@faezeh-r / blue ----> دو عدد عکاس تیز بین 🧐 🤩
                                    💧 @zedtwo / Vezra / @Dr-Bernosi / بهاره ----> گرافیک بازان 😉 😂 🕸
                                    ....................................
                                    ازتون خواهش میکنم 😥 به پست ها ریپلای نزنید تا یه مجموعه خوب و یک دست از هنر های آلایی ها رو داشته باشیم (:
                                    %(#6bffe6)[توجه !] این تایپیک شعبه دیگری ندارد 😒😂
                                    %(#ff0000)[پ ن] : اگه پستای هنریتون رو توی تایپیک دیگه ای جز اینجا ببینم مورد پیگیریتون قرار میدم تا اخراج کامل هم دست بردار نیستم 0_1534586535363_cowboy2-smiley.gif 😂 😂

                                    0_1534586548670_coke-smiley.gif

                                    dr.es78D آفلاین
                                    dr.es78D آفلاین
                                    dr.es78
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #1328

                                    سلام🙂
                                    🔶 مرداد 97 ، یادمه وقتی نتایج اولین کنکورم اومد ، وقتی دیدم صمیمی ترین دوستم دندون قبول شده و من...:) ، وقتی دیدم خواهرم خودشو به اون راه میزنه و از کنکور حرف نمیزنه ، مامانم مریض شد و بابام سکوت کرد ، حس کردم الان در "منتهی الیه بدبختی" ایستادم...
                                    بعد سال ها امروز دوباره همون حس بهم دست داد ، امروز بعد حدود 20 روز قرنطینه خونگی خواستم برم بیرون
                                    🔶 این وسط یه اعتراف تکان دهنده بکنم😂
                                    کوچیک تر که بودم وقتی میومدم تهران ، بیرونای تهران خیلی برام جذاب بود ، با تفکرات اون روزام تهران واسه من یه فضایی بود پر از دخترایی که میتونستن بی محابا لبخند بزنن تو چشات ، میتونستی خارج از قواعدی که همیشه بهت گوشزد میشد با دخترایی که کلی بزک کرده بودنو و دو طره مو از چپ ، دوطره از راست ، دو طره از جلو و طراتی😂 چند از پشت ( که یکی از ویژگی های مشترک دخترانِ گیسو پریشان با هواپیما هست😂 ) از دو گرم شالشون بیرون بود ارتباط بر قرار کنی:))
                                    یادمه حتی یه وقتایی که میرفتم بیرون و دختر پسرارو با هم میدیدم و دخترِ اون رابطه اندکی نیک منظر بود و با دستانی گره کرده در دستان پسر اون رابطه می خرامید ، حرصی میشدم که چرا من با اون دوس نیستم و با گفتن "کوفتتون بشه ، ایشاا... مامان بابای دوتاتون شمارو با هم ببینن😂 " از کنارشون رد میشدم [ ینی ها چه دیوونه ای بودم😂 🤦♂ ]
                                    بزرگتر که شدم ، وقتی " احیای تفکر اسلامی" شهید مطهری رو [ که بر خلاف اسم وحشتناکش یه کتاب خیلی کوچیک با نص روانه ] ، وقتی "فاطمه فاطمه است" دکتر شریعتی رو [ که خعلی کتاب خفنیه] ، وقتی "هبوط" دکتر شریعتی [ که با اختلاف خفن ترین کتابیه که تا الان خوندم] و وقتی "زندگی نامه چمرانو" خوندم ، نظرم در مورد خیلی چیزا عوض شد...
                                    🔶 بزگتر که شدم ، فقط یه جا برام تو تهرانِ به این بزرگی جذاب بود ، بهشت زهرا ، قطعه شهدا:)
                                    همه ی ما ها ، هممون ، یه جایی وقتی به چارچوبی تو دینمون خوردیم که به نفعمون نبوده ، یه "کشک چی ، ماست چی" ، یه "ینی فقط ماها خوبیم تو دنیا و بقیه بدن" ، یه "اصن از کجا معلوم همش سرکاری نباشه!" و و و تو ذهنمون نقش بسته...
                                    من جواب همه ی این سوالارو توی قطعه26 ، ردیف 32 مزار شهدا پیدا کردم...
                                    [اون اولایِ دنیا پیامبرا وقتی میرفتن جمع مردم و خودشونو فرستاده الهی معرفی میکردن ، مردم پوکر وار نگاشون میکردن و میگفتن "چی چی میگید شما😂 🙄"
                                    پیامبرایِ بنده خدام میرفتن پیش خدا میگفتن "خدایی خدایا خودت یکی بیاد بهت بگه من فرستاده الهی ام باور میکنی ، خو نمیگی رو چه حسابی ، من چه جوری ثابت کنم خو🙄 😐"
                                    خداوندگارِ خدا هم که فکر همه جا رو کرده بود [ و زیر لب به آدمی زادایی که آفریده بود آفرین میگفت که هیچی رو بدون دلیل قبول نمیکنن و مطمئن شد که سوکت عقلشون به مدار بدنشون درست وصل شده ] ، خطاب به پیامبراش گفت که من یسری قوانین توی دنیا دارم که خودم تعیینشون کردم و فقط خودم میتونم تغییرشون بدم ولی واسه اینکه به آدما ثابت بشه که شما از طرف منید و اصلا منی وجود داره اون بالا پشت ابرا! اجازه میدم بعضیاشونو شمام بتونید تغییر بدید...
                                    این طوریی شد که آتییش که سوزوندن ویژگیشه ، به دستور حضرت ابراهیم بهشت شد و شد نشانه ای واسه مردمی که اون جا بودن که اره خدایی هست و این پیامبرشه...
                                    گذشت و گذشت و رسید به امروز ، امروز که نه خبری از پیامبری هست که تازه بخواد ثابت کنه اصن خدایی هست! ، نه خبری هست از امامی که بری سوال پیچش کنی که..... و مزخرف در جوابت نشنوی...
                                    به نظرم خدا یه جایی دلش به حالمون میسوزه تو این رها کردنمون به حال خودمون 🙂 ، که بابا اینا هم آدمن ، از کجا بفهمن منی اون بالا نگاشون میکنه:) ، من فقط یه کتاب دادم بهشون ، خب شاید خیلیا حوصله خوندنشو ندارن:) ، خدا دلش به حالمون سوخت و به یه آدم [ که خودش اسمشو هم انتخاب کرده و گذاشته شهید:)] همون قدرتی رو داد که به پیامبراش میداد که به ما آدما بگه "من اون بالام ها:)"
                                    خدا وقتی یه کاری میکنه ، فکر همههه جا رو میکنه ، خداوندگارِ خدا با خودش گفت که اگه من به یه آدم زنده این قدرتو بدم ، ممکنه شعبده باز خطابش کنن! [ خدا تجربه پیامبرارو در خاطر داشت! ] ، خدا به یه موجودی که دیگه چیزی تحت عنوان حیات در این دنیا نداشت این قدرتو داد تا مثل کتابش ، جاودان باقی بمونه:)
                                    دارم در مورد شهید پلارک حرف میزنم ، شهیدی که قانون "سنگو" تغییر داده:)
                                    شهیدی که سنگی که نماد زمختیِ رو وادار کرده خوش بو ترین ماده ای که میتونی تو این جهان استشمام کنی " که به روایتی گلابه " رو بتراوه:) ، که از چندین متر اونور تر هم آدم مست بشه از بوی عجیب و فوق العادش...]
                                    💠 منتهی الیه بدبختی من امروز قد ملاقات نکردن شهید پلارک بود:)
                                    قد چار زانو نزدن سر مزارش و سفره دلتو پهن کردن بود:)
                                    قد راه نرفتن بین اون همه آدم خفن بود:)
                                    لعنت به کرونا...
                                    به وقت 28 آبان99☘

                                    دردی رو که تو امروز با خوشی های زودگذر معاوضه کنی گریبان گیر یه عمرت میشه...

                                    Marzie khanoomM 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    22
                                    • dr.es78D dr.es78

                                      سلام🙂
                                      🔶 مرداد 97 ، یادمه وقتی نتایج اولین کنکورم اومد ، وقتی دیدم صمیمی ترین دوستم دندون قبول شده و من...:) ، وقتی دیدم خواهرم خودشو به اون راه میزنه و از کنکور حرف نمیزنه ، مامانم مریض شد و بابام سکوت کرد ، حس کردم الان در "منتهی الیه بدبختی" ایستادم...
                                      بعد سال ها امروز دوباره همون حس بهم دست داد ، امروز بعد حدود 20 روز قرنطینه خونگی خواستم برم بیرون
                                      🔶 این وسط یه اعتراف تکان دهنده بکنم😂
                                      کوچیک تر که بودم وقتی میومدم تهران ، بیرونای تهران خیلی برام جذاب بود ، با تفکرات اون روزام تهران واسه من یه فضایی بود پر از دخترایی که میتونستن بی محابا لبخند بزنن تو چشات ، میتونستی خارج از قواعدی که همیشه بهت گوشزد میشد با دخترایی که کلی بزک کرده بودنو و دو طره مو از چپ ، دوطره از راست ، دو طره از جلو و طراتی😂 چند از پشت ( که یکی از ویژگی های مشترک دخترانِ گیسو پریشان با هواپیما هست😂 ) از دو گرم شالشون بیرون بود ارتباط بر قرار کنی:))
                                      یادمه حتی یه وقتایی که میرفتم بیرون و دختر پسرارو با هم میدیدم و دخترِ اون رابطه اندکی نیک منظر بود و با دستانی گره کرده در دستان پسر اون رابطه می خرامید ، حرصی میشدم که چرا من با اون دوس نیستم و با گفتن "کوفتتون بشه ، ایشاا... مامان بابای دوتاتون شمارو با هم ببینن😂 " از کنارشون رد میشدم [ ینی ها چه دیوونه ای بودم😂 🤦♂ ]
                                      بزرگتر که شدم ، وقتی " احیای تفکر اسلامی" شهید مطهری رو [ که بر خلاف اسم وحشتناکش یه کتاب خیلی کوچیک با نص روانه ] ، وقتی "فاطمه فاطمه است" دکتر شریعتی رو [ که خعلی کتاب خفنیه] ، وقتی "هبوط" دکتر شریعتی [ که با اختلاف خفن ترین کتابیه که تا الان خوندم] و وقتی "زندگی نامه چمرانو" خوندم ، نظرم در مورد خیلی چیزا عوض شد...
                                      🔶 بزگتر که شدم ، فقط یه جا برام تو تهرانِ به این بزرگی جذاب بود ، بهشت زهرا ، قطعه شهدا:)
                                      همه ی ما ها ، هممون ، یه جایی وقتی به چارچوبی تو دینمون خوردیم که به نفعمون نبوده ، یه "کشک چی ، ماست چی" ، یه "ینی فقط ماها خوبیم تو دنیا و بقیه بدن" ، یه "اصن از کجا معلوم همش سرکاری نباشه!" و و و تو ذهنمون نقش بسته...
                                      من جواب همه ی این سوالارو توی قطعه26 ، ردیف 32 مزار شهدا پیدا کردم...
                                      [اون اولایِ دنیا پیامبرا وقتی میرفتن جمع مردم و خودشونو فرستاده الهی معرفی میکردن ، مردم پوکر وار نگاشون میکردن و میگفتن "چی چی میگید شما😂 🙄"
                                      پیامبرایِ بنده خدام میرفتن پیش خدا میگفتن "خدایی خدایا خودت یکی بیاد بهت بگه من فرستاده الهی ام باور میکنی ، خو نمیگی رو چه حسابی ، من چه جوری ثابت کنم خو🙄 😐"
                                      خداوندگارِ خدا هم که فکر همه جا رو کرده بود [ و زیر لب به آدمی زادایی که آفریده بود آفرین میگفت که هیچی رو بدون دلیل قبول نمیکنن و مطمئن شد که سوکت عقلشون به مدار بدنشون درست وصل شده ] ، خطاب به پیامبراش گفت که من یسری قوانین توی دنیا دارم که خودم تعیینشون کردم و فقط خودم میتونم تغییرشون بدم ولی واسه اینکه به آدما ثابت بشه که شما از طرف منید و اصلا منی وجود داره اون بالا پشت ابرا! اجازه میدم بعضیاشونو شمام بتونید تغییر بدید...
                                      این طوریی شد که آتییش که سوزوندن ویژگیشه ، به دستور حضرت ابراهیم بهشت شد و شد نشانه ای واسه مردمی که اون جا بودن که اره خدایی هست و این پیامبرشه...
                                      گذشت و گذشت و رسید به امروز ، امروز که نه خبری از پیامبری هست که تازه بخواد ثابت کنه اصن خدایی هست! ، نه خبری هست از امامی که بری سوال پیچش کنی که..... و مزخرف در جوابت نشنوی...
                                      به نظرم خدا یه جایی دلش به حالمون میسوزه تو این رها کردنمون به حال خودمون 🙂 ، که بابا اینا هم آدمن ، از کجا بفهمن منی اون بالا نگاشون میکنه:) ، من فقط یه کتاب دادم بهشون ، خب شاید خیلیا حوصله خوندنشو ندارن:) ، خدا دلش به حالمون سوخت و به یه آدم [ که خودش اسمشو هم انتخاب کرده و گذاشته شهید:)] همون قدرتی رو داد که به پیامبراش میداد که به ما آدما بگه "من اون بالام ها:)"
                                      خدا وقتی یه کاری میکنه ، فکر همههه جا رو میکنه ، خداوندگارِ خدا با خودش گفت که اگه من به یه آدم زنده این قدرتو بدم ، ممکنه شعبده باز خطابش کنن! [ خدا تجربه پیامبرارو در خاطر داشت! ] ، خدا به یه موجودی که دیگه چیزی تحت عنوان حیات در این دنیا نداشت این قدرتو داد تا مثل کتابش ، جاودان باقی بمونه:)
                                      دارم در مورد شهید پلارک حرف میزنم ، شهیدی که قانون "سنگو" تغییر داده:)
                                      شهیدی که سنگی که نماد زمختیِ رو وادار کرده خوش بو ترین ماده ای که میتونی تو این جهان استشمام کنی " که به روایتی گلابه " رو بتراوه:) ، که از چندین متر اونور تر هم آدم مست بشه از بوی عجیب و فوق العادش...]
                                      💠 منتهی الیه بدبختی من امروز قد ملاقات نکردن شهید پلارک بود:)
                                      قد چار زانو نزدن سر مزارش و سفره دلتو پهن کردن بود:)
                                      قد راه نرفتن بین اون همه آدم خفن بود:)
                                      لعنت به کرونا...
                                      به وقت 28 آبان99☘

                                      Marzie khanoomM آفلاین
                                      Marzie khanoomM آفلاین
                                      Marzie khanoom
                                      فارغ التحصیلان آلاء
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #1329
                                      این پست پاک شده!
                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      1
                                      • zeinab dehghaniZ آفلاین
                                        zeinab dehghaniZ آفلاین
                                        zeinab dehghani
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #1330

                                        سلام.....
                                        به وقت ۲آذر۹۹
                                        خب من خیلییی زمانی نمیشه که با آلا آشناشدم....وخیلیییی هم خوشحالم که این اتفاق برام افتاد و تونستم با آلا آشنابشم......
                                        داشتم توی انجمن میگشتم که چشمم خورد به این تاپیک . اومدم خودنویس چندتا از بچه ها رو خوندم و ی عالم لذت بردم.....
                                        منم اینجامینویسم برای خودم....برای خودم که بعداز کنکور۱۴۰۰که راحت شدم باید بیام اینجا و حتمن هم میام و این متن خودموبخونم......
                                        زینبی به خاطر تمام سختی های که تحمل کردی و تحمل میکنی ممنونم...
                                        شاید اگه هرکس دیگه ای جای من بود نمیتونست دوام بیاره....ولی خب من از ۷سال پیشتر خودم یادگرفتم که فقط خودت میتونی برای خودت ی کاری بکن...
                                        شاید دورو برمون آدمای زیادی باشن....ولی تهش هرکسی به فکرخودشه...اگه کسی هم برامون ی قدم کوچیکی برمیداره ،اگه هدفش واقعن کمک کردن باشه ،ازشعور و شخصیت خودشه....
                                        آره ۷سال پیشتر من بچه بودم و اندازه ی الانم نمیفهمیدم ......ولی اتفاقات و چرخه ی زندگی گاهی بهت درسایی رو میدن که بهترین معلم هم نمیتونه بهت یاد بده....
                                        زینبی یادت نره ک هراتفاقی حکمتی داره
                                        زینبی بیشتر آدما دارن درس میخونن برای اینکه دکتر مهندس و....بشن توهم به فکر آیندت هستی ولی هرکی ندونه خودت که میدونی تو درس میخونی تا همیشه و هرلحظه برات یادآوری بشه که هرچقدرهم چیزی یادبگیری بازم کمه....واون خدای مهربون چقدر قادر و دلنشین هست...
                                        زینبی یادت بمونه که همه مقصرن ولی تو حتما بعد از کنکور راه حلی برای تمام مشکلاتت پیدامیکنی.....هرچند بقیه مقصر باشن......
                                        ی روزی ی جایی از زندگیت ی لحظه که منطقی فکرکنی به این میرسی که چقدرعمرت رو بیهوده هدر دادی......ی عالم کارایی که میخواستی رو میتونستی انجام بدی....هرچند بقیه مانع راهت بودن.....
                                        زینبی دل همه ی آدما پره....خیلی پر....ولی راهی جز رسیدن به او نیست
                                        همه ی تلاشت رو بکن که بعدش شرمنده ی خودت نشی...
                                        همه ی تلاشت رو بکن که بتونی زحمتی که مامان و بابات توی این دوازده سال برات کشیدن رو جبران کنی.....
                                        زینبی اعتقاداتت رو هیچ وقت فراموش نکن ...همه ی اعتقاداتت رو ....که خودت به ارزش از دست دادن خیلی چیزا یا به ارزش شکستن و سوختن دلت به دست آوردی
                                        زینبی بعدازکنکور ازطرف زینبی ای که نشسته و داره این متن رو تایپ میکنه محکم خودت رو بغل کن و بگوووووووو ی عالم ممنون که تسلیم نشدی
                                        برایت از ایزد منان آرامش و تفکر و دیدباز خواستارم
                                        ......
                                        هرکسی هم که این متن منو خوند لطفا ی صلوات هدیه بکنه به سردارجاویدالاثرحاج احمدمتوسلیان

                                        °° فَانَّ مَعَ العُسرِ یُسرا °°

                                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                                        11
                                        • Dr.agonD آفلاین
                                          Dr.agonD آفلاین
                                          Dr.agon
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #1331

                                          1606422928487-766143352.jpg
                                          سلام سلام😊😍😎
                                          بعد مدت ها امشب این ست اسفندی رو برای دل خودم درست کردم😂😍🙈ببینید و لذت ببرید💙😸

                                          1606423274314469793811.jpg
                                          اینم وضع مایه در انتهای کار😐😂
                                          بله متاسفانه صحنه اشک ادم و در می یاره😂
                                          رو جزوه اخه😂😐
                                          💚دانش-آموزان-آلاء💚

                                          ن ب قشنگی حرفا خودم،ن ب زشتی قضاوت شما،معمولی تر از معمولی=)

                                          1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          19
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 65
                                          • 66
                                          • 67
                                          • 68
                                          • 69
                                          • 83
                                          • 84
                                          • درون آمدن

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع