هرچی تودلته بریز بیرون۶

[intllignt]

Mashlab313 عکستم عوض کن همونجا خدایی

[Mashlab313]

negwin ننوشته!

[Mashlab313]

intllignt

[negwin]

Mashlab313 در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:

negwin ننوشته!

بلد بودماااااااااا الان یادم نیس

[Mashlab313]

negwin

[intllignt]

Mashlab313 نوشته

[Mashlab313]

intllignt بیا شخصی

[Mmdasn]

بچه ها فیلمای انتگرال کامل شد؟ یا هنوز یه بخشی مونده؟

[Lila Bib]

Mmdasn سلام من اپیلکشن آلاءدارم فکر کنم تموم شده و بعدش ماتریس تدریس شده

[Mohandes.mohamad]

سلام دوستان
اگه میشه یه راهکاری چیزی پیشنهاد بدین که بشه شبا زودترو بدون فکر و خیال خابید

[iman 1]

Mohandes.mohamad از صبح بلندشو درس بخون ظهر فقط 1 ساعت بخواب یا نیم ساعت بعدش تاشب درس بخون وقتی درس بخونی چشات خسته میشه شب راحت میخوابی ب هیچی فکرنکن فقط مثبت و موفقیت . اگر خسته نباشی بری بخوابی خوابت نبره فکروخیال میاد سراغت .

[Mohandes.mohamad]

iman 1 در هرچی تو دلته بریز بیرون گفته است:

Mohandes.mohamad از صبح بلندشو درس بخون ظهر فقط 1 ساعت بخواب یا نیم ساعت بعدش تاشب درس بخون وقتی درس بخونی چشات خسته میشه شب راحت میخوابی ب هیچی فکرنکن فقط مثبت و موفقیت . اگر خسته نباشی بری بخوابی خوابت نبره فکروخیال میاد سراغت .

من الانم همینکارو میکنم ولی خوب مصن ۱۱میرم تو رخت خواب یک خابم میبره
مشکلیم ندارم باهاش ولی تو ماه رمضون اینطوری دیگه نمیشه ادامه داد دچار کمبود خواب مبشم اگ بخام بخونم که دیگه نمیشه خوند اینطوری
میخام اگ بشه مصن شبا ۱۰بخابم که هرکار میکنم نمیتونم

[ms96 sad96]

[parastou]

شبی درمحفلی با آه وسوزی

شنیدستم که مرد پاره‌دوزی

چنین می گفت با پیر عجوزی

گلی خوش بوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به‌دستم

گرفتم آن گل و کردم خمیری

خمیری نرم و نیکو چون حریری

معطر بود و خوب و دل‌پذیری

بدو گفتم که مشکی یا عبیری

که از بوی دلاویز تو مستم

همه گل‌های عالم آزمودم

ندیدم چون تو و عبرت نمودم

چو گل بشنید این گفت‌ و شنودم

بگفتا من گلی ناچیز بودم

ولیکن مدتی با گل نشستم

گل اندر زیر پا گسترده پر کرد

مرا با همنشینی مفتخر کرد

چو عمرم مدتی با گل گذر کرد

کمال همنشین در من اثر کرد

وگرنه من همان خاکم که هستم
@دانش-آموزان-آلاء

[iman 1]

@parastu23 ... خیلی خوب و زیبا

[u3f]

چ همه چی افتضاح بهم ریخته فرددا ازمون پس فردا نهایی دیفرانسیل

[u3f]

جدایه ازین ک برنامه ها بلکل بهم میریزه اعصابو روحیه برا ادم نمیمونه

[parastou]

اينکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی از ایام ندید هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد هر که را چشم حقیقت بین است
هر کجا باشی و ز هر جا برسی آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد چو بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آن کس که در این محنت‌گاه خاطری را سبب تسکین است
@دانش-آموزان-آلاء

[parastou]

کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز بجرئت کرد روزی بال و پر باز
پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامکی بر جو کناری
نمودش بسکه دور آن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک
ز وحشت سست شد بر جای ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه
گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد گه از تشویش سر در زیر پر کرد
نه فکرش با قضا دمساز گشتن نه‌اش نیروی زان ره بازگشتن
نه گفتی کان حوادث را چه نامست نه راه لانه دانستی کدامست
نه چون هر شب حدیث آب و دانی نه از خواب خوشی نام و نشانی
فتاد از پای و کرد از عجز فریاد ز شاخی مادرش آواز در داد
کزینسان است رسم خودپسندی چنین افتند مستان از بلندی
بدن خردی نیاید از تو کاری به پشت عقل باید بردباری
ترا پرواز بس زودست و دشوار ز نو کاران که خواهد کار بسیار
بیاموزندت این جرئت مه و سال همت نیرو فزایند، هم پر و بال
هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است هنوز از چرخ، بیم دستبرد است
هنوزت نیست پای برزن و بام هنوزت نوبت خواب است و آرام

هنوزت انده بند و قفس نیست بجز بازیچه، طفلان را هوس نیست
نگردد پخته کس با فکر خامی نپوید راه هستی را به گامی
ترا توش هنر میباید اندوخت حدیث زندگی میباید آموخت
بباید هر دو پا محکم نهادن از آن پس، فکر بر پای ایستادن
پریدن بی پر تدبیر، مستی است جهان را گه بلندی، گاه پستی است
به پستی در، دچار گیر و داریم ببالا، چنگ شاهین را شکاریم
من اینجا چون نگهبانم و تو چون گنج ترا آسودگی باید، مرا رنج
تو هم روزی روی زین خانه بیرون ببینی سحربازیهای گردون
از این آرامگه وقتی کنی یاد که آبش برده خاک و باد بنیاد
نه‌ای تا زاشیان امن دلتنگ نه از چوبت گزند آید، نه از سنگ
مرا در دامها بسیار بستند ز بالم کودکان پرها شکستند
گه از دیوار سنگ آمد گه از در گهم سرپنجه خونین شد گهی سر
نگشت آسایشم یک لحظه دمساز گهی از گربه ترسیدم، گه از باز
هجوم فتنه‌های آسمانی مرا آموخت علم زندگانی
نگردد شاخک بی بن برومند ز تو سعی و عمل باید، ز من پند

@دانش-آموزان-آلاء

[parastou]

به نام خداوند خورشید و ماه که دل را به نامش خرد داد راه

جز اورا مدان کردگار سپهر فروزنده ی ماه و ناهید و مهر

به دانش گرای و بدو شوبلند چوخواهی از بد نیابی گزند

زدانش در بی نیازی بجوی وگر چند سختیت آیدبه روی

زنادان بنالد دل سنگ و کوه ازیرا ندارد برکس و شکوه

توانا بود هرکه دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
@دانش-آموزان-آلاء