-
اگه حالتون از اسم کنکور بهم میخوره این پست رو نخونید .
مقاومت میکردم که ننویسم این پست رو . ولی فکر کنم دلم میخواد تو وبلاگ بمونه .
قبل از این که بیام بشینم پشت لپ تاپ و این پست رو بنویسم ، به برادرم گفتم : میدونی دیروز چه روزی بود ؟
فورا آبی که تو گلوش بود رو قورت داد و گفت : بازم روز دختر ؟ بابا چند تا روز دختر تو یه سال داریم ؟
گفتم : 14 تیر بود . سالگرد روز کنکور !
خندید و گفت : حاجی گرفتی ما رو نصفه شبی ؟ اصلا اون روز چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی !
منم خندیدم . یه سال گذشته و حالا ری اکشنم شده خنده . من تو شرایط مختلفی از زندگیم میخندم ، چند ثانیه قبل از این که سوار ترن هوایی بشم ، وقتی یه امتحان خیلی سخت دارم ، وقتی میخوام مامان نفهمه قلبم درد میکنه ، وقتی یه مرگم هست ، وقتی یه مرگم نیست ، وقتی میخوام بمیرم ، وقتی با گوسپند [ مای بست فرند ! ] میریم دور دور ، وقتی یکی برای خواستگاری زنگ میزنه ، وقتی متوجه هستم زندگیم چقدر انگلی شده ، وقتی متوجه نیستم زندگیم چقدر انگلی شده و تایم های مختلف که حالشو ندارم بهشون فکر کنم براتون لیست کنم |: خلاصه خنده هم میتونه یه ری اکشن دفاعی باشه ، هم استتاری و هم ری اکشن '' به کلیه ام '' .
روز کنکور رو زیاد براتون گفتم . همه ی اونایی که دو سه باری با من چت کردن در جریان اتفاق کنکور هستن .
دیدین این خانوم های قری رو که بد شوهرشون رو پیش همه میگن ؟
انگار که من یکی از اون زنا باشم و کنکور 98 شوهر ناسازگارم . به هر کی رسیدم ، ازش گفتم . گفتم تا خالی بشه این ذهن مادر مرده .
میخوام برای اخرین بار بدِ شوهرم رو بگم و بعد برم درخواست طلاق بدم . مهرم حلال ، جونم آزاد !
این طوریا شد که حاجی تون پشت کنکور بود . از زمین و زمان براش میبارید . میبارید دیگه . نمیدونم حکمت خدا بود یا قسمتش اما ناجور میبارید . روز کنکور از خدا تا روح جوجه رنگیم که تازه عمرشو داده بود به شما متوسل شدیم و رفتیم سر جلسه . دختره ی جلوییم با یه کیسه قرص اومد نشست سر جاش . گفتم : « حاجی میخوای دوپینگ کنی ؟ » گفت : « نه مسموم شدم » یه لحظه گرخیدم که نکنه بالا بیاره رو هیکل ما و برگه مون ؟ [ البته در ادامه خواهید دید که بالا آورد رو کل زندگی مون |: ] یه چند مین مونده بود به شروع کنکور نسبتا لعنتی که دیدم دختره یه چند تا برگه رو کرد |: روی برگه ها از یک تا فلان شماره زده بود . گفتم : « عامو وات د ف*ک ؟ » گفت : « میخوام هر چی تو پاسخبرگ زدم رو اینم بزنم برم خونه درصد بگیرم ^-----^ » تا من بیام این اسکل رو حالی کنم که این جرمش از یه کیلو تریاک بیشتره ، ازمون شروع شد . عمومی ها رو زدیم و رفتیم سراغ اختصاصی ها . زیست رو زدم و گفتم : « شتتتت ! داروسازی بیا بغلم ! امسال دیگه اومدم ! » [ نامبرده زیست را 74 درصد زده است . ] بعد یه اقاهه اومد تو کلاس ما . زیر دست همه رو چک میکرد و تا به ما برسه از دو سه نفر چرک نویس گرفت و صورت جلسه کرد . از من رد شد و رسید به دختره . برگه ها رو پیدا کرد |: دیگه شماره ی خالی نبودن و دختره عمومی ها رو توشون نوشته بود . مردک پرسید اینا چیه ؟ دختره گفت : « به خدا قبل از جلسه خالی بود ! این دختره [ منِ بدبخت ! ] هم شاهده » . از تعریف کردن ادامه ی واقعه معذورم چون حقیقتا برای امشب زر زیاد دارم و حوصله اش رو ندارم بگم . اما فکر کنم همین جمله که '' نامبرده ریاضی را شیش درصد زده است '' بتونه ادامه ی جو جلسه رو بخوبی براتون تشریح کنه .
اگه براتون سواله که کسی که در حد داروسازی خونده با یه اتفاق چیزیش نمیشه باید بگم : من داروسازی دوست داشتم ، در حد فیزیو خونده بودم و فرهنگیان قبول شدم |:
چطور یه سالی که بهم گذشت رو تو چند سطر براتون بنویسم که درد ماجرا منتقل شه ؟ :)
از جلسه که اومدیم بیرون مامانم نگران اومد جلو گفت : « فاطمه میگن از یه دختره تقلب گرفتن ، توعم صداشون رو شنیدی ؟ » رفیق بی کلک مادر . گفتم : « دختره جلوم بود . »
[ ... اینجاهاش داشت تراژدی میشد پاک کردم ... ]
خب کجا بودم ؟ آهان . به همه گفتم به اصرار بابام انتخاب رشته کردم . زر میزدم . میتونستم انتخاب رشته رو بعدا ویرایش کنم و کسی هم نفهمه . پس وقتی این کار رو نکردم یعنی '' خودم '' با عقل و اختیار خودم '' انتخاب '' کرده بودم که برم تو یه مسیر دیگه .
خب وقتی خودم انتخابش کردم چه مرگمه نصفه شبی برای شما روضه میخونم ؟ نمیدونم . مرض دارم شاید .
دیروز 14 تیر بود . یازده صبح بیدار شدم ، یه ساعتی چت کردم و بعد صبحونه خوردم . دوباره چت کردم و بعد دیدم اتاقم خیلی شبیه طویله شده دیگه . آتل دست چپم رو بستم که دوباره نری*م بهش یه کیست دیگه باد نزنم و سعی کردم با دست راست یه گوشه جا برای زندگی ایجاد کنم . بعد از چند ماه چادر سر کردم و تیپ دانشگاهی زدم که برم فلش دختر خاله ام رو بهش بدم . مامانم انقدر دوست داره من چادر سر کنم :D نامبره از وقتی اومدم داره میگه که چقدر با چادر خانوم میشم و این حرفا . منم میگم من کلا خانومم ^---^ حالا چرا برای خونه ی خاله تیپ حراست پسند میزنم ؟ چون تفاوت فامیلای پدری و مادری من در حد تفاوت قوانین حوزه و لس آنجلسه |: منم بعد از 20 خرده ای سال دیگه مارمولک بازی رو خوب بلدم |: در ادامه ی روز یک ساعتی برای نشریه موضوعِ تحلیلی [ جون |: ] تعیین میکردم . اسیر شدیم دست این سردبیرا |: در ادامه تر باز اتاقم رو تمیز کردم |: آی عم سو کوزت |: بقیه ی روز هم که کمی چت و اینستا و الانم خدمت شمام دارم چسناله میگم |:
چرا اینا رو گفتم ؟
13 تیر یکی از دوستام تولدش رو استوری کرد . من رفتم تو گوگل سرچ کردم ببینم کنکور ما 13 ام بود یا 14 ام ؟ دیدی بعضی وقتا یه واقعیتی یهویی کوبیده میشه تو صورتت ؟ انگار منم تازه متوجه شدم یک سال از اون روز گذشته . یک سال از اون روز لعنتی گذشته و من برخلاف تصورم نه تنها زنده ام ! بلکه دارم دوباره خودم رو جمع و جور میکنم که سر پا بشم . این بار دیگه از با مخ زمین خوردن نمیترسم . تهش رو دیدم دیگه . یه سال دیگه یادت میره . نه که به اسونی گذشته باشه ها . نه . به خدا قسم برای تک تک لحظه های این یه سال دهنم سرویس شده . ولی به هر حال گذشته . من اون روز ها رو گذروندم و انقدر به خود رنجورِ خسته ی خودم بابتش افتخار میکنم که اجازه بدید مقابل چشمان همه تون خودم رو بغل کنم :)))) مچکرم خودم . دمت گرم . خیلی مردی . ایشالا تو شادیات جبران کنم .
همین دیگه :) مثل مرده ای که بعد از سالگردش ورثه هاش جم میشن همه مال و منال رو پیتزا طور تقسیم میکنن و دور هم یه حلوا میزنن ، منم دارم حلوای یک سال گذشته ی عمرم رو میزنم :) شمام بفرمایید حلوا میز سمت چپ سالن و پیتزا میز سمت راست قرار داره .
ممنون که چرت و پرتام رو گوش میدید
بعدا نوشت : دیدم قبلی لایک خور بود گفتم اینم شیر کنم
بعدا نوشت ۲ : دوام الحال من المُحال@d-fateme-r
وایی خدایا شکرت بابت داشتن تو عزیزم
چه خووب می نویسی
قدرت بیان و نوشتنت عالیییییی
همینجوری پر قدرت ادامه بده
موفق باشی رفیق خوبم -
-
-
Mahhh در هرچی تو دلته بریز بیرون 4 گفته است:
Dr-eam
155شریان آگزیلاری، توی زندگی بعدیت خیلیا بهت نیازدارن
-
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره...
رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد
بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع
پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع
پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب
پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب
مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست
همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید
سبز باشید و سربلند
سلااامممم
هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن
گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن
بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون...
بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم
بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه...
بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن
بعضیاشون غمگینن
بعضیا بی حس و بی حالن
بعضیا خیلیی شادن
اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن
دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین..
دعوت میکنم از :
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1402
@بچه-های-تجربی-کنکور-1401
@ریاضیا @تجربیا @انسانیا
@بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم)
و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه
منتظر عکس های زیباتون هستم
سلام بچه ها خوبین؟...
یکم کمک میخواستم ازتون...
من کنکور 1403 بودم و خب سال اول داغون کردم کنکورمو ...در حد اینکه 100 هزار شدم
و خب امسالم فک کنم رتبم زیر 10 هزار شه ...و خب قراره دوباره بمونم پشت کنکور برای 1405
خلاصه بگم من تابستون سال 1402 عاشق پسرعمم با 7 سال اختلاف سنی شدم ( پرستاره و خواهر و برادرشم دندونپزشکن )...
و خب با اینکه تیزهوشان بودم گند زده شد به کنکورم....
و خب من رفتم به ایشون ( هر دومون مذهبی هستیم ) پیام دادم تابستون 1403 ناشناس که دوسشون دارم
پسرعمم فهمید منم ولی خب به روی خودش نیاورد...بعد یسری اتفاقا افتاد(طولانیه) که موقع اعلام نتایج سال پیشم خانوادش فهمیدن که من به پسرشون پیام دادم ...و خب سیمکارتشو ازش گرفتن تو تمام اکانتاشن و خب بجاش میان پروفایل میزارن ازش( طولانیه تعریف کنم چجوری فهمیدم..) که اگه من احیانا پیام بدم دوباره ،ابرو ریزی کنن و خب این پروفایل گذاشتنا هم بخاطر اینه که من حواسم از روی کنکور پرت میشد(که موفقم شدن )....و خب خانواده عمم اینجورین که نمیخوان کسی از بچه هاشون بهتر باشه و خب اره ... منم سال اولی که کنکور داشتم چون وضع درسیم عالی بود ( تابستونش به یه بنده خداهایی گفتم من میخوام شهر دیگه قبول شم و خب این کلا همه جا پیچید ) و خب موقع اعلام نتایجم همه رتبمو فهمیدن شما بخونین جار زدن ( بخاطر اینکه تو اموزش پرورش اشنا داشتن و خب میشه کارنامه های کنکورو دید ....).... کمکی که ازتون بچه ها میخوام اینه که چیکار کنم فراموشش کنم ...دیگه نمیتونم همش حس افسردگی گرفتم درس نمیخونم ...حس حماقت دارم نسبت به تک تک کارام دارم از خودم متنفر میشم....میخوام کنکور سال بعدمو درست بدم ...گند زده شده به زندگیم همش تو خونه ام نه مهمونی میرم که مبادا کسی با نگاه تحقیر امیز نگام کنه ...یک ساله خودمو حبس کردم و بازم گند زدم ... بچه ها میگید چیکار کنم ...در ضمن خانواده عمم با ما اوکی نیستن یعنی هیچ جوره شما بگیرین نمیشه با پسرعمم بعدا جور شم فقط میخوام فراموشش کنم ....امسالم همه قراره بهم بخندن........نمیخوام دیگه سال بعد کبریت بکشم روی یه سال از زندگیم
سلام سلام سلام سلام
Your browser does not support the audio element.
از اونجا که الانا تو مجازی و واقعیت کار های سم زیاد میبینیم و دیدم جاشون تو الاخونه خالیه این تاپیکو ترتیب دادم
شما میتونین کلیپ های سمتون یا خاطرات اسیدیتون رو اینجا بفرستین و باهم و کنار هم فیض ببریم
ایشالا که نترکیم صلوات.. ...
اعاااا راستی داشت یادم میرفت که بگم
هیچ جا بدون قانون نمیشه پس شمایی که اینجایین، بیاین پیشنهاداتونو برای قانون های این تاپیک بدین تا باهم تنظیمش کنیم...
سمدونی جالبی میشه....
اهاااا اهالی فن بفرمایید:
@Reza-H @_Narges @پرستو-بابایی @ABR_DJ @Ainoor
@Zahra-HD @نویسنده-کوچولو
@officer-k _k @آدمک
@erfanyy @M-Shajarian
@Hhh-Hh Hh
@f-nalist @Soniaaa @Ay @ariana-a @مآهور @khanoomi
و هرکی که چیزی تو چندته داره ....
سلاام
خب پیرو این ژانر جدید شوخی با آقای گلزار منم تصمیم گرفتم این تاپیک رو بزنم
میتونین از کارایی که میکنین چه ساده ، بامزه ، ادایی، سالم و... باشه عکس بزارین و ما را با خود آشنا کنید
منتظرتون هستیم
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@فارغ-التحصیلان-آلاء
@دوازدهم @یازدهم @دهم
@تجربیا @ریاضیا @انسانیا
@دانشجویان-پیراپزشکی
@دانشجویان-پزشکی
@دانشجویان-مهندسی (آکیتو)
سلام بچه ها یکی یه مقدار زیاد شارژ فرستاده رو خط من
اون شماره رو فقط داداشم ومامان و بابام دارن که هیچ کدوم نفرستادن
زنگ زدم همراه اول میگه ممکنه اونی که فرستاده تماس بگیره باهاتون
یه بار میگم بیخیال میخواست اشتباه نکنه
دوباره میگم شاید یه ادم فقیری واسه تحصیل بچش میخواسته
حالا چیکارش کنم؟
تا حالا هم کسی تماس نگرفته باهام
اگه کسی میتونه کمک کنه ممنون میشم
سلام به یاران جــان
به %(#ff00ff)[کـــافه میـــم] خوش اومدین..
توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود
دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[متــن های ادبــی] بفرستین
ما نمیتونستیم توی تاپیک شعــردانه متن ادبی بفرستیم
توی تاپیک خــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه
و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن
همگی خوش اومدین..
%(#0000ff)[اسپم ممنوعه]
و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن
@M-an
%(#7f7fff)[_________________________________]
خب خب
دعوت میکنم از :
@خانوم
@dlrm
@اکالیپتوس
@revival
@گونش
@Saahaar
@sheyda-fkh
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
سلام روزتون بخیر.
یک کتاب رو باید گروهی تایپ کنیم و جمع بندی مطالب به عهده منه
میخوام بدونم برنامه ای، آموزشی، تجربه ای که بتونه کمکم کنه یه کار تمیز درست کنم وجود داره؟
حتی هوش مصنوعی
ممنون میشم اگه میدونید بگید
@دانش-آموزان-آلاء
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانشجویان-درس-خون
@دانشجویان-مهندسی
@دانشجویان-پزشکی