کافــه میـــم♡
-
روزی چارلی چاپلین جوکی را برای تماشگران تعریف کرد.
همه خندیدند ،سپس برای بار دوم ان جوک را تعریف کرد ،این بار فقط تعدادی خندیدند
وقتی برای بار سوم آن جوک را تعریف کرد، هیچکس نخندید!
سپس چارلی چاپلین جملات زیبایی گفت؛ اگر یک جوک نمیتواند چند بار تو را بخنداند ،چرا یک غم باید چند بار تو را بگریاند؟! -
همچون رودخانه باشیم
هرگاه شخصی به مابدی کرد
از بدی آن شخص بگذریم
مانند آب رودخانه که ازسنگ وشن میگذرد و آنها راشستشو میدهد
شاید باگذشت، تغییرش دادیم …
-
قلب من تا ابد و همیشه متعلق به توعهـــ۸ـہـ۸ـــ
ـــہـ۸ـــ
-
ضَرَبانِ قَلبَم را رویِ خَنده هایَت تَنظیم کَردم بِخَند تا زِنده بِمانم
-
دَر دینِ مَن [ طُ مُقَدّستَرین فَردِ رویِ زَمینی
️] ꨄ
-
نَ خودِت شآخــی نَ دوصتــات ، پَس بَرگرد ، روستــآت (: ←
(اینو خعدم خعلی دوص داشطم)
-
مهم نی پشت سرم چی زر زر میکنن مهم اینع تا منو میبینن خفع میشن
-
تا کسے سراغمو نگیـرع سراغشو نمیـگیـرم تو بگو غرور من میـگم شعور
-
دوس داشتن تو نه عادته نه دست خودمه.... دوس داشتن تو مثه نفس کشیدن برای زنده بودنه♡:)
-
به کسی که به تو حسودی میکنه ، لبخند(:بزن ... چون اون از تَــــه قلب♡ــش باور داره که تو بهــتر از اونی !!...
-
گفت: تو که به آرزوهات نمیرسی! پس چرا براشون تلاش میکنی؟؟ گفتم: توهم که اخرش میمیری پس چرا زندگی میکنی؟؟:)
...
-
اگه کسی بهت گفت تو هیچی نمیشی بهشون بگو تو قدت خیلی کوتاهه با هدفام نمیرسی
-
-
واقعیت این است که ما از فراق و فقدان گذر نمیکنیم
تنها غبار زمان را تماشا میکنیم
که نه چندان مهربان اما کارآمد
پوستهای از مدارا روی رنج و زخم و اندوه ما میکشد
مثل برچسب شکستنی
روی کارتن پر از خردهشیشههای یک لوستر باشکوه
اما بسیار شکسته...
هر فقدان
ردپای خودش را روی برف روح باقی میگذارد
ردی زبر و قاطع و قطعی...
از سفر رنج که برمیگردی
در جای نامعلومی از مدار عمرت
از قطار تکدر طولانی پیاده میشوی
خوششانس باید باشی که گمشدگی
سهم همیشگی تو از کیک وابستگیهای عاطفی نشود...اما چرا دوباره به استقبال آسیبها میرویم؟
چگونه است که با زخمهای تازه و کهنه
باز شوق رقصی سرخوشانه داریم در میانهی میدان؟
بلاخواهی چگونه در کلمات ما پنهان است
وقتی لبخند تازهای را ستایش میکنیم؟
فکر میکنم تمام جادوی عبور
از خارزار بلا و کسب تمنای دلدادگی
در کشف ساده و ناگفتهی انسان است
رنج، زیباست. رنج، زیبایی است...
همین اواخر زنی که چشمهایش برکهی ماهیان رنگی بود
برایم میگفت چگونه حاضر شده
به آتش دردِ "تماشای یار با غیر" بدود
تا سهمش را از مجاورت محبوب ناممکن
-گرچه اندک-
از دهان ملتهب هیولای دوری بدزدد
دزد زیبایی بود زن
دزدی که رنج تا عمق استخوان دلش رفته بود و قشنگش کردهبود.آموختهام انسان موجودی است متناقض
تنها
مایل به تنهایی
و ترسان از تنهایی
و نیز در برابر علاقه بسیار آسیبپذیر
آونگی میان دوری و نزدیکی است
میان وصل و فراق، جمع و تنهایی
بوسه و سیلی
آفتاب و ابر
خوشبختانه اغلب ما بسیار فراموشکاریم
عذابها را زود از یاد میبریم
باز به آتش میدویم
تا کی آخرین ضربه محکمتر باشد
از دستی مهربانتر....
آنگاه لابد وقتش شده خاکستری سرد شویم بر باد
از دل و دیده و یاد برویم
دم رفتن
آن جمله جادویی آخر را زیر گوش باد زمزمه کنیم
بله، میارزید
لذتش به رنجهایش میارزید...
#حمید سلیمی -
تصادف کرده بود
تو دستش یه کاغذ بود
توش نوشته بود:
تقصیر راننده نبود:)