-
این دوروز حال روحی ب شدت بدی دارم
وشاید واسه همینه مثل بچه ها ب پناهگاهم یعنی تودلی پناه آوردم
اما راستش خوب نشد ک نشد
و ب این باور رسیدم پناهگامم دیگه پناهم نیست
اینکه گاهی ب قول بقیه بی دلیل حالم بد میشه رو قبول ندارم زیاد
اما بی شک دلم نمیخواد تنها هم باشم اینطور مواقع
ترسیدم
سرگیجه و حالت تهوع معده لعنتی
دلگیرم از عزیزام
از راضیه
مگه من چندتا عزیزدارم؟
بیشتراز هرموقعی احساس بد دارم
احساس درد
احساس خستگی
ی خستگی ک بد روی شونه هام سنگینی میکنه
و بدتراز همه تنفرم از خدا ک هرروز بیشتر میشه
تنفر و ترس ک بدبخت تراز اینی ک هستم بشم:)
همیشه فکر میکردم قوی هستم
اما ن
واسه اولین بار تو عمرم میگم ن
من اصلا دختر قوی نیستم
کاش میشد خوابید
اونم ی خواب عمیق خیلی خیلی عمیق. -
MaryaM._.sh شیراز که خوبه️🥺
-
سلام به تودلی و تودلیون...
نمیدونم بعد چقدر وقت اومدم اما اومدم بگم التماس دعا دارم... برای خودم و عزیزام و دوستام... برای عمم که کلا نحیف شده و ناامید و کلا توراه خونه و بیمارستان پیونده... برای یکی که خیلیییی برام عزیزه و حس میکنم به مشکل خورده و بهم نمیگه... واسه دوستام که حال دلشون پاییزی شده... -
MaryaM._.sh من شمارو میشناسم اما شما منو نمیشناسید
امیدوارم حال دلتون رو به راه شه و باز با اون بالایی آشتی کنید
چند روزه خیلی دارم دعاتون میکنم
برای خودتون و خواهر و برادرتون
امیدوارم با آقای ویروس خوشبخت شید و به پای هم پیر شید️️️️️️️ -
این پست پاک شده!
-
این پست پاک شده!
-
واقعا که:))
-
چه روزای مضخرفی دارن سپری میشن و بهشون میگن جوونی...️
-
اگر ک ممکنه لطفا ی فاتحه بفرستید برای عزیز از دست رفته ای
@دانش-آموزان-آلاء 🤍 -
-
لعنت به این تپش قلب....
خدایا خسته شدم...
تمومش کن دیگه️
تاکِی؟؟؟ -
سلام
کسی از دوازدهم تجربی آزمون گزینه دو میره ؟!
لطفا اگه کسی هست اطلاع بده !
@دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
@دانش-آموزان-آلاء
@بچه-های-کنکور-تجربی-1400
@بچه-های-تجربی-راه-ابریشم
@تجربیا -
چه روزای مضخرفی به اسم جوونی دارن سپری میشن
هیچی دستگیرمون نمیشه از این روزا
همش بغض همش ماتم همش گریه همش استرس
هنوز نفهمیدم وقتی میگن خوش باش و کیف دنیا رو ببر ینی چی؟؟
دیگه کِی؟؟
همینطوری داره سپری میشه و میره...
بی هیچ نتیجه ای...
بی هیچ اتفاق خوبی...
یه بغض دائم تو گلو با تپش قلبی که همیشه هست و دستایی که میلرزه...
کی قراره درست بشه این وضع...
کی قراره بشینم روی صندلی پاهامو روی هم بندازم و بگم آخیییششش دیگه تموم شد...
چند سالی هست دلم برای کشیدن یه نفس راحت تنگ شده...
خدایا میدونم هستی میدونم هوامو داری میدونم حواست بهم هست ولی من طاقت ندارم صبرم کمه دیگه نمیتونم ادامه بدم...
تو همه سختیا کنارم بودی و هوامو داشتی..
یه جاهایی دیدم حضورتو که دلم میخواست همون لحظه بغلت کنم و به هیچی فکر نکنم
میدونم اون لحظه ها دوباره برمیگرده .. میدونم تو بهتر از من داری زحمتامو میبینی..
حتما الانم داری بهم میگی:صبح میشه این شب صبر داشته باش..
صبر میکنم چون میدونم هوامو داری..♡