جرئتشو داری رفیق؟!!!
-
zahra zare 0 به جایی به رفیقات انگیزه بدی، اینجوری تو دلشونو خالی میکنی
SJY
برداشتتون جالب بود واسم، بالاخره هرکسی یه برداشتی داره دیگه...
-
SJY خب چه اشکالی داره!؟؟
ایشون واقعیت رو گفتن. خیلی هم دستشون درد نکنه
همین رو پیش رو داریم .بهتره کسی که از خون میترسه و غش میکنه وارد حرفه پزشکی نشه یا حداقل وارد این بخش ها نشوند@player-number-1 قربانت
-
zahra zare 0 به جایی به رفیقات انگیزه بدی، اینجوری تو دلشونو خالی میکنی
-
@haniehno بسیار هم خوب دوست عزیز
-
من با روپوش خونی ساعت حدودا 9 صبح فروردین 98 توی بارون گوشه ی درمانگاه گریه می کردم. فشار روانی و اینکه همه ی مردم کنار خانواده هاشون دارن سال نو رو جشن می گیرن اونوقت من تو این حالم داشت دیوونم می کرد....
بعد از ویزیت 200 نفر تویه روز، ساعت 4 شب 4 نفر رو به دلیل نزاع آورده بودن طوریکه خون فواره می زد وسط سالن، بعد از درمان و اعزام تا دوروز درمانگاه علی رغم استفاده از خوشبو کننده های متنوع هنوزم بوی خون می داد...
یه ساعت بعد یه فرد رو که نصف روز بود فوت کرده بود و تازه اوردن و چهل دقیقه ی تمام احیا کاملا بی فایده انجام دادیم...
ساعت شش و نیم خوابیدم و ساعت هشت صبح با صدای فریاد بیدار شدم، بیمار سرماخورده ای که داد می زد : وظیفه اشه وقتی اون همه پول می گیره، کجاست این دکتر بی مسئولیت؟؟
وبعد صدای خانم پذیزش که در حال توضیح دادن این بود که پزشک تا صبح بیدار بوده و تازه خوابیده...
با ارامش ویزیتش کردم، می دونی چرا؟! چون اون تابلوی بیمارستان که اشاره به سکوت می کنه قبل از اونکه برای بیمار و همراهاش گذاشته شده باشه برای پزشک و پرسنل گذاشته شده... این یعنی تو به عنوان یه پزشک حق نداری فریاد بزنی!!!!!
هنوزم توی سرت سودای پزشک شدن داری؟
بلدی موقع ناراحتیت فریاد نزنی؟
جرئتشو داری خانوادتو کنار بزاری و سال رو بین یه عالمه مریض با اعصاب خراب نو کنی؟؟؟
می تونی؟!zahra zare 0 من عاشقشم و هرکاری نیاز باشه به خاطرش میکنم چون دوسش دارم با تمام وجودم این شغل پره از این چیزا همیشه که خوش خوشون نیست که
-
zahra zare 0 من عاشقشم و هرکاری نیاز باشه به خاطرش میکنم چون دوسش دارم با تمام وجودم این شغل پره از این چیزا همیشه که خوش خوشون نیست که
نگار محمودی قطعا همینطوره
-
zahra zare 0 من عاشقشم و هرکاری نیاز باشه به خاطرش میکنم چون دوسش دارم با تمام وجودم این شغل پره از این چیزا همیشه که خوش خوشون نیست که
نگار محمودی واقعاً منم عاشقشم
با هرچی سختی ای که داره -
من با روپوش خونی ساعت حدودا 9 صبح فروردین 98 توی بارون گوشه ی درمانگاه گریه می کردم. فشار روانی و اینکه همه ی مردم کنار خانواده هاشون دارن سال نو رو جشن می گیرن اونوقت من تو این حالم داشت دیوونم می کرد....
بعد از ویزیت 200 نفر تویه روز، ساعت 4 شب 4 نفر رو به دلیل نزاع آورده بودن طوریکه خون فواره می زد وسط سالن، بعد از درمان و اعزام تا دوروز درمانگاه علی رغم استفاده از خوشبو کننده های متنوع هنوزم بوی خون می داد...
یه ساعت بعد یه فرد رو که نصف روز بود فوت کرده بود و تازه اوردن و چهل دقیقه ی تمام احیا کاملا بی فایده انجام دادیم...
ساعت شش و نیم خوابیدم و ساعت هشت صبح با صدای فریاد بیدار شدم، بیمار سرماخورده ای که داد می زد : وظیفه اشه وقتی اون همه پول می گیره، کجاست این دکتر بی مسئولیت؟؟
وبعد صدای خانم پذیزش که در حال توضیح دادن این بود که پزشک تا صبح بیدار بوده و تازه خوابیده...
با ارامش ویزیتش کردم، می دونی چرا؟! چون اون تابلوی بیمارستان که اشاره به سکوت می کنه قبل از اونکه برای بیمار و همراهاش گذاشته شده باشه برای پزشک و پرسنل گذاشته شده... این یعنی تو به عنوان یه پزشک حق نداری فریاد بزنی!!!!!
هنوزم توی سرت سودای پزشک شدن داری؟
بلدی موقع ناراحتیت فریاد نزنی؟
جرئتشو داری خانوادتو کنار بزاری و سال رو بین یه عالمه مریض با اعصاب خراب نو کنی؟؟؟
می تونی؟!zahra zare 0 مهم اینه که لذت بخشه عاشق همین حسشم!!
-
من با روپوش خونی ساعت حدودا 9 صبح فروردین 98 توی بارون گوشه ی درمانگاه گریه می کردم. فشار روانی و اینکه همه ی مردم کنار خانواده هاشون دارن سال نو رو جشن می گیرن اونوقت من تو این حالم داشت دیوونم می کرد....
بعد از ویزیت 200 نفر تویه روز، ساعت 4 شب 4 نفر رو به دلیل نزاع آورده بودن طوریکه خون فواره می زد وسط سالن، بعد از درمان و اعزام تا دوروز درمانگاه علی رغم استفاده از خوشبو کننده های متنوع هنوزم بوی خون می داد...
یه ساعت بعد یه فرد رو که نصف روز بود فوت کرده بود و تازه اوردن و چهل دقیقه ی تمام احیا کاملا بی فایده انجام دادیم...
ساعت شش و نیم خوابیدم و ساعت هشت صبح با صدای فریاد بیدار شدم، بیمار سرماخورده ای که داد می زد : وظیفه اشه وقتی اون همه پول می گیره، کجاست این دکتر بی مسئولیت؟؟
وبعد صدای خانم پذیزش که در حال توضیح دادن این بود که پزشک تا صبح بیدار بوده و تازه خوابیده...
با ارامش ویزیتش کردم، می دونی چرا؟! چون اون تابلوی بیمارستان که اشاره به سکوت می کنه قبل از اونکه برای بیمار و همراهاش گذاشته شده باشه برای پزشک و پرسنل گذاشته شده... این یعنی تو به عنوان یه پزشک حق نداری فریاد بزنی!!!!!
هنوزم توی سرت سودای پزشک شدن داری؟
بلدی موقع ناراحتیت فریاد نزنی؟
جرئتشو داری خانوادتو کنار بزاری و سال رو بین یه عالمه مریض با اعصاب خراب نو کنی؟؟؟
می تونی؟!zahra zare 0 در جرئتشو داری رفیق؟!!! گفته است:
من با روپوش خونی ساعت حدودا 9 صبح فروردین 98 توی بارون گوشه ی درمانگاه گریه می کردم. فشار روانی و اینکه همه ی مردم کنار خانواده هاشون دارن سال نو رو جشن می گیرن اونوقت من تو این حالم داشت دیوونم می کرد....
بعد از ویزیت 200 نفر تویه روز، ساعت 4 شب 4 نفر رو به دلیل نزاع آورده بودن طوریکه خون فواره می زد وسط سالن، بعد از درمان و اعزام تا دوروز درمانگاه علی رغم استفاده از خوشبو کننده های متنوع هنوزم بوی خون می داد...
یه ساعت بعد یه فرد رو که نصف روز بود فوت کرده بود و تازه اوردن و چهل دقیقه ی تمام احیا کاملا بی فایده انجام دادیم...
ساعت شش و نیم خوابیدم و ساعت هشت صبح با صدای فریاد بیدار شدم، بیمار سرماخورده ای که داد می زد : وظیفه اشه وقتی اون همه پول می گیره، کجاست این دکتر بی مسئولیت؟؟
وبعد صدای خانم پذیزش که در حال توضیح دادن این بود که پزشک تا صبح بیدار بوده و تازه خوابیده...
با ارامش ویزیتش کردم، می دونی چرا؟! چون اون تابلوی بیمارستان که اشاره به سکوت می کنه قبل از اونکه برای بیمار و همراهاش گذاشته شده باشه برای پزشک و پرسنل گذاشته شده... این یعنی تو به عنوان یه پزشک حق نداری فریاد بزنی!!!!!
هنوزم توی سرت سودای پزشک شدن داری؟
بلدی موقع ناراحتیت فریاد نزنی؟
جرئتشو داری خانوادتو کنار بزاری و سال رو بین یه عالمه مریض با اعصاب خراب نو کنی؟؟؟
می تونی؟!بهتره به قضیه یه جور دیگه نگاه کنیم
اون ادمی که مریضه اعصابش خراب نیست
اون درد داره
اون واقعا مریضه
اون داره زجر میکشه
شما وقتی درد بدی دارین ایا اروم میشینین؟
گریه ای اهی دادی بی دادی هیچی؟
مریض مریضه
دکتر هم موظفه که احترام بزاره به مریض
نمیگم من تحمل میکنم یا نه
ولی هر چی خیر و صلاح و مصلحته -
نگار محمودی قطعا همینطوره
zahra zare 0 دیگه نبینم پشت سر عشقمون حرفی بزنید
-
zahra zare 0 دیگه نبینم پشت سر عشقمون حرفی بزنید
-
zahra zare 0 در جرئتشو داری رفیق؟!!! گفته است:
من با روپوش خونی ساعت حدودا 9 صبح فروردین 98 توی بارون گوشه ی درمانگاه گریه می کردم. فشار روانی و اینکه همه ی مردم کنار خانواده هاشون دارن سال نو رو جشن می گیرن اونوقت من تو این حالم داشت دیوونم می کرد....
بعد از ویزیت 200 نفر تویه روز، ساعت 4 شب 4 نفر رو به دلیل نزاع آورده بودن طوریکه خون فواره می زد وسط سالن، بعد از درمان و اعزام تا دوروز درمانگاه علی رغم استفاده از خوشبو کننده های متنوع هنوزم بوی خون می داد...
یه ساعت بعد یه فرد رو که نصف روز بود فوت کرده بود و تازه اوردن و چهل دقیقه ی تمام احیا کاملا بی فایده انجام دادیم...
ساعت شش و نیم خوابیدم و ساعت هشت صبح با صدای فریاد بیدار شدم، بیمار سرماخورده ای که داد می زد : وظیفه اشه وقتی اون همه پول می گیره، کجاست این دکتر بی مسئولیت؟؟
وبعد صدای خانم پذیزش که در حال توضیح دادن این بود که پزشک تا صبح بیدار بوده و تازه خوابیده...
با ارامش ویزیتش کردم، می دونی چرا؟! چون اون تابلوی بیمارستان که اشاره به سکوت می کنه قبل از اونکه برای بیمار و همراهاش گذاشته شده باشه برای پزشک و پرسنل گذاشته شده... این یعنی تو به عنوان یه پزشک حق نداری فریاد بزنی!!!!!
هنوزم توی سرت سودای پزشک شدن داری؟
بلدی موقع ناراحتیت فریاد نزنی؟
جرئتشو داری خانوادتو کنار بزاری و سال رو بین یه عالمه مریض با اعصاب خراب نو کنی؟؟؟
می تونی؟!بهتره به قضیه یه جور دیگه نگاه کنیم
اون ادمی که مریضه اعصابش خراب نیست
اون درد داره
اون واقعا مریضه
اون داره زجر میکشه
شما وقتی درد بدی دارین ایا اروم میشینین؟
گریه ای اهی دادی بی دادی هیچی؟
مریض مریضه
دکتر هم موظفه که احترام بزاره به مریض
نمیگم من تحمل میکنم یا نه
ولی هر چی خیر و صلاح و مصلحتهFateme S 0 درسته
نکته ی مهم اینه که وقتی داری پا توی این مسیر می زاری وظیفته که حال اون مریض رو درک کنی، وظیقته که بفهمی حالشو و این چیزیه که قبل انتخاب کردن این کار باید بدونی چون مدام با ادم هایی که تو شرایط سختی هستن برخورد می کنی. -
Fateme S 0 درسته
نکته ی مهم اینه که وقتی داری پا توی این مسیر می زاری وظیفته که حال اون مریض رو درک کنی، وظیقته که بفهمی حالشو و این چیزیه که قبل انتخاب کردن این کار باید بدونی چون مدام با ادم هایی که تو شرایط سختی هستن برخورد می کنی.zahra zare 0 در جرئتشو داری رفیق؟!!! گفته است:
Fateme S 0 درسته
نکته ی مهم اینه که وقتی داری پا توی این مسیر می زاری وظیفته که حال اون مریض رو درک کنی، وظیقته که بفهمی حالشو و این چیزیه که قبل انتخاب کردن این کار باید بدونی چون مدام با ادم هایی که تو شرایط سختی هستن برخورد می کنی.من روز اول که شروع کردم با خدای خودم قول و قرارایی گذاشتم
اگه پزشک شدم میگم
ولی اصراری به قبولی پزشکی ندارم
همیشه میگم راضیم به رضای تو -
zahra zare 0 در جرئتشو داری رفیق؟!!! گفته است:
Fateme S 0 درسته
نکته ی مهم اینه که وقتی داری پا توی این مسیر می زاری وظیفته که حال اون مریض رو درک کنی، وظیقته که بفهمی حالشو و این چیزیه که قبل انتخاب کردن این کار باید بدونی چون مدام با ادم هایی که تو شرایط سختی هستن برخورد می کنی.من روز اول که شروع کردم با خدای خودم قول و قرارایی گذاشتم
اگه پزشک شدم میگم
ولی اصراری به قبولی پزشکی ندارم
همیشه میگم راضیم به رضای توFateme S 0 موفق باشید.
-
zahra zare 0 دیگه نبینم پشت سر عشقمون حرفی بزنید
نگار محمودی من فقط واقعیت هارو گفتم.
یه پزشک خوب جدا از علمی که باید داشته باشه یه عشق و علاقه ی واقعی باید نسبت به شغلش داشته باشه. -
zahra zare 0
بابا کجای کاری من کلا عاشق سختی هاشم... انقدر میخام صبح تا شب شیفت باشم.
فقط یکم سختمه داد نزنم وقتی عصبیم.. ناراحتیام ساکتم ولی عصبی که میشم واویلاmohammad kebryia
خیلی هم عالی -
نگار محمودی من فقط واقعیت هارو گفتم.
یه پزشک خوب جدا از علمی که باید داشته باشه یه عشق و علاقه ی واقعی باید نسبت به شغلش داشته باشه.zahra zare 0 توی هر شغلی همینه
و هر شغلی سختیه خودشو داره
و حتی پرستاری که در این موضوعات به نظرم شغل سخت تریه
پرستارا غر غر بعضی پزشکا هم تحمل میکنن -
نگار محمودی من فقط واقعیت هارو گفتم.
یه پزشک خوب جدا از علمی که باید داشته باشه یه عشق و علاقه ی واقعی باید نسبت به شغلش داشته باشه.zahra zare 0 به نظر من خیلی عالی بود که اینو گفتید ولی خب همینش قشنگه
-
zahra zare 0 توی هر شغلی همینه
و هر شغلی سختیه خودشو داره
و حتی پرستاری که در این موضوعات به نظرم شغل سخت تریه
پرستارا غر غر بعضی پزشکا هم تحمل میکنن@m-hmt خدا صبر بهشون بده واقعا