کارگاه نویسندگی
-
سلام....راستش من تا حالا نویسندگی آنچنانی نکردم.... فقط گاهی از اتفاق هایی که در طول روز برام میفته....ی دلنوشته هایی مینویسم
میدونم این متنی ک میذارم...ممکنه ضعیف عمل کرده باشم....ولی خب من چون همون لحظه ک حالِ دلم خوب نیست نوشته هام رو مینویسم زیاد فکر و مکث نمیکنم....و البته به ندرت هم دلنوشته مینویسم برا همین زیاد قوی نیستم توی نوشتن:(( فقط میخوام اون لحظه آروم شم درواقع
ی رمان هم البته نوشتم که چندین پارتش تکمیل شده ولی به خاطر درسام ادامه ندادم.....و البته نیاز به ادیت داره ....انشالله توصیه های این تاپیک رو که خوندم با فکر و آگاهی بازتر ادامش رو مینویسم
اینم دلنوشته ای که چند ماه پیش نوشتم:این روزها حالم نوسانی است! همچون الکترونی که فقط در حالت برانگیخته شدن است و فقط خدا میداند به چه امید و انگیزه ای دوباره به حالت پایه برمیگردد، فقط خداست که آن انگیزه را همچنان در دلم روشن نگه داشته تا الکترون وجودم در جوِ سرگردان دلم پناهی برای برگشتن و تسکین حال دلم داشته باشد. بماند که چه روزهایی این الکترون لجباز میشود و میلی با بازگشتن به حالت پایه دلم ندارد.....میل؟؟!! نه میل که نه البته! بهتر است بگویم امید و انگیزه ای.....
گاهی این قدر این الکترون سرگردان و در حالت رفت و برگشت است که در همان مسیرِ رفت استوپ میکند و بعد از درنگ طولانی توسط نیروی امید مثل هربار برمیگردد....
این روزهایم، خودم حالِ خودم را خوب میکنم! استرس چاشنی جداناپذیر این روزهایم است...که آیا میشود به خواسته ام برسم یا نه؟! آیا امکان دارد الکترونِ دلم بعد از برانگیخته شدن هرگز برنگردد و همیشه مرا در جوِ سرگردان وجودم نگه دارد و رها کند؟! اصلا چرا دلم باید آشوب شود که حالا این الکترون لجباز بخواهد آنجا را ترک کند و به زیرلایه ی سرد و تاریک و بی انرژی پناه ببرد؟! شاید باید دست از گذشته برمیداشتم! دست از مرور خاطرات و اشتباهات و حسرت هایی که نصیبم شده برمیداشتم! خاطراتی که دقیقا مثل یک تیغِ کند عمل میکردند.....همچون تیغِ کندی که هیچ کارِ درست و حسابی ازش ساخته نیست، ولی تا میتونه ذره ذره از وجودت رو آب میکنه و آثار زخم های گذشته رو عمیق تر و دردناک تر میکنه! واقعا مرور خاطرات با من چه کرده بود؟! جز حبس کردنِ خودم در هزارتوی ذهنم! آری، وقتش رسیده بود برای یک بار هم که شده هزارتوی گذشته ذهنم رو ویران کنم و از تمامی آثار و خاطراتِ گذشته فقط ی تجربه را قابِ وجودم کنم! و از امروز شروع به ساختِ هزارتوی خاطرات جدیدی کنم....خاطراتی با کمک قاب های تجربه وجودم.....خاطرات زنده و شاد..... که نتیجش بشه یه هزارتوی شاد و رنگی رنگی....سرشار از امید و انگیزه....:))
۰۰/۳/۲۲ ساعت ۱۲:۵۸ بعد از آخرین امتحانِ ترم!
.
.
.پ.ن: مجبور شدم به خاطر جوِ انجمن بعضی قسمت هاش رو حذف و ادیت کنم، در کل ببخشید اگه خوب نیست من زیاد وارد نیستم به فن های نوشتن
اگه نظری داشتید بگید شاید یکم انگیزه گرفتم که بعد از درسا برم تو کار نویسندگی -
فاطمه رحیمی میگم بهتر نیست این تایپک بره تو بخش درسی؟ چون به نظرم غیردرسی نیست این تایپک خیلی میتونه به بچه ها کمک کنه مخصوصا بچه های انسانی
@roghayeh-eftekhari چجوری انتقال بدم درسی؟
-
سلام....راستش من تا حالا نویسندگی آنچنانی نکردم.... فقط گاهی از اتفاق هایی که در طول روز برام میفته....ی دلنوشته هایی مینویسم
میدونم این متنی ک میذارم...ممکنه ضعیف عمل کرده باشم....ولی خب من چون همون لحظه ک حالِ دلم خوب نیست نوشته هام رو مینویسم زیاد فکر و مکث نمیکنم....و البته به ندرت هم دلنوشته مینویسم برا همین زیاد قوی نیستم توی نوشتن:(( فقط میخوام اون لحظه آروم شم درواقع
ی رمان هم البته نوشتم که چندین پارتش تکمیل شده ولی به خاطر درسام ادامه ندادم.....و البته نیاز به ادیت داره ....انشالله توصیه های این تاپیک رو که خوندم با فکر و آگاهی بازتر ادامش رو مینویسم
اینم دلنوشته ای که چند ماه پیش نوشتم:این روزها حالم نوسانی است! همچون الکترونی که فقط در حالت برانگیخته شدن است و فقط خدا میداند به چه امید و انگیزه ای دوباره به حالت پایه برمیگردد، فقط خداست که آن انگیزه را همچنان در دلم روشن نگه داشته تا الکترون وجودم در جوِ سرگردان دلم پناهی برای برگشتن و تسکین حال دلم داشته باشد. بماند که چه روزهایی این الکترون لجباز میشود و میلی با بازگشتن به حالت پایه دلم ندارد.....میل؟؟!! نه میل که نه البته! بهتر است بگویم امید و انگیزه ای.....
گاهی این قدر این الکترون سرگردان و در حالت رفت و برگشت است که در همان مسیرِ رفت استوپ میکند و بعد از درنگ طولانی توسط نیروی امید مثل هربار برمیگردد....
این روزهایم، خودم حالِ خودم را خوب میکنم! استرس چاشنی جداناپذیر این روزهایم است...که آیا میشود به خواسته ام برسم یا نه؟! آیا امکان دارد الکترونِ دلم بعد از برانگیخته شدن هرگز برنگردد و همیشه مرا در جوِ سرگردان وجودم نگه دارد و رها کند؟! اصلا چرا دلم باید آشوب شود که حالا این الکترون لجباز بخواهد آنجا را ترک کند و به زیرلایه ی سرد و تاریک و بی انرژی پناه ببرد؟! شاید باید دست از گذشته برمیداشتم! دست از مرور خاطرات و اشتباهات و حسرت هایی که نصیبم شده برمیداشتم! خاطراتی که دقیقا مثل یک تیغِ کند عمل میکردند.....همچون تیغِ کندی که هیچ کارِ درست و حسابی ازش ساخته نیست، ولی تا میتونه ذره ذره از وجودت رو آب میکنه و آثار زخم های گذشته رو عمیق تر و دردناک تر میکنه! واقعا مرور خاطرات با من چه کرده بود؟! جز حبس کردنِ خودم در هزارتوی ذهنم! آری، وقتش رسیده بود برای یک بار هم که شده هزارتوی گذشته ذهنم رو ویران کنم و از تمامی آثار و خاطراتِ گذشته فقط ی تجربه را قابِ وجودم کنم! و از امروز شروع به ساختِ هزارتوی خاطرات جدیدی کنم....خاطراتی با کمک قاب های تجربه وجودم.....خاطرات زنده و شاد..... که نتیجش بشه یه هزارتوی شاد و رنگی رنگی....سرشار از امید و انگیزه....:))
۰۰/۳/۲۲ ساعت ۱۲:۵۸ بعد از آخرین امتحانِ ترم!
.
.
.پ.ن: مجبور شدم به خاطر جوِ انجمن بعضی قسمت هاش رو حذف و ادیت کنم، در کل ببخشید اگه خوب نیست من زیاد وارد نیستم به فن های نوشتن
اگه نظری داشتید بگید شاید یکم انگیزه گرفتم که بعد از درسا برم تو کار نویسندگیسارا M 0 خیلی عالی و باحال نوشتی
خیلی از قالب نوشتت خوشم اومد
-
@roghayeh-eftekhari چجوری انتقال بدم درسی؟
فاطمه رحیمی ناظم هارو تگ کن اونا میتونن انتقال بدن
-
@roghayeh-eftekhari درسی؟
دسته های درسی مربوط به دروسی هست که تست کار میشه ازش و تو کنکور سوال میاد
درسه و مبحث داره
به نظرم این تاپیک مربوط به دسته های درسی نمیشه -
@roghayeh-eftekhari درسی؟
دسته های درسی مربوط به دروسی هست که تست کار میشه ازش و تو کنکور سوال میاد
درسه و مبحث داره
به نظرم این تاپیک مربوط به دسته های درسی نمیشه -
فاطمه رحیمی سلام
منم حس میکنم برا نوشتن اتفاقات روز، جوری ک اینقد خوب باشه ک تصویرش تو ذهن مخاطب بیاد استعداد دارم ولی زیاد انجامش ندادم. -
maryam111 آها مگه بچه هاي انساني اين چيزا جزء درساشون و امتحان هاي نهاييشون و جزء دروس كنكورشون نيست؟و بچه هاي رياضي و تجربي براي امتحان نهايي؟
ممنون از اينكه جواب دادي
@roghayeh-eftekhari آخه کارگاه نویسندگی یه چیزی مثل انشا هست دیگه
️
خواهش میکنم -
فاطمه رحیمی سلام
منم حس میکنم برا نوشتن اتفاقات روز، جوری ک اینقد خوب باشه ک تصویرش تو ذهن مخاطب بیاد استعداد دارم ولی زیاد انجامش ندادم.@dr-aryan خب یکبار امتحان کنید
-
@dr-aryan خب یکبار امتحان کنید
arthur morgan خب اون ی بار امتحان کردم و خیلی خوب دراومد حالا باز وقت کنم مینویسم اینجا
-
arthur morgan خب اون ی بار امتحان کردم و خیلی خوب دراومد حالا باز وقت کنم مینویسم اینجا
@dr-aryan خیلی عالیه
-
فاطمه رحیمی سلام
منم حس میکنم برا نوشتن اتفاقات روز، جوری ک اینقد خوب باشه ک تصویرش تو ذهن مخاطب بیاد استعداد دارم ولی زیاد انجامش ندادم.@dr-aryan باورتون نمیشه چقدر خوشحال شدم
باعث افتخار
منتظرم اولین نوشتتون و بخونم تو تاپیک -
#جلسه_نهم
به اطرافیان خود اجازه دهید خطاهایتان را بازگو کنند
اطرافیان را وادار کنید که نگاهی به کارتان بیاندازند. احتمالا آنها قادر خواهند بود که اشتباهات و خطاهایی را ببینند که از چشم شما دور مانده.
نوشتن یک داستان کوتاه شاید آسان نباشد ولی غیرممکن هم نیست. با دانستن اصولی درباره ی عناصر اصلی و اندکی انگیزه می توان تنها با داشتن ایده هایی محدود داستان نوشت. -
#آموزش_جلسه_دهم
#غلبه_بر_خشک_طبعی_در_نویسندگی
خشک طبع بودن در مسیر نگارش نوعی سرخوردگی در ادامه دادن متن را به همراه دارد
یعنی به طور طبیعی با حاکمیت روندی خشک در متن،شما از همان ابتدا یک گره کوری را در کارتان ایجاد میکنید که تمامی روزنه های روان نویسی را فلج میکند
بدین منوال رشته ی کلام از دستتان خارج شده و انچه که مد نظرتان بوده را نمیتوانید بازگو کنیدنکات خشک طبعی که ممکن است متوجه آن نباشید
*شروعی که هنوز خوب نیست
*شروعی که آنقدر با خشک طبعی همراه است که روند کار را به سوی یک باتلاق سوق میدهد
*بی قانونی در وضعیت حاکم
*انتخاب موضوع اشتباهبرای غلبه با یک چنین مقوله ای چه باید کرد؟
*قبل از نگارش یک طرح اولیه برای خود آماده کنید
*در مقابل خیل کثیری از موضوعات مختلف موضوعی در خور توجه است که خود بدانید در ادامه ی این داستان در نوشتنش گیر نخواهید کرد
(یعنی جورچینی که در ذهنتان دارید آنقدر روان است که کافیست دست به قلم شوید همان جورچین روان را انتخاب کنید)
*برای خود یک قانون و خط مشی مشخصی تعیین کنید
مثلا قرارتان با خود این باشد که از جملات کوتاه قابل فهم استفاده کنید
*آغاز و یا شروع بد را به هیچ وجه ترجیح ندهید
زیرا همین شروع نامناسب پیچیدگی و آشفتگی در ادامه ی متن را به همراه دارد
*اگر ذهنتان کشش نداشت و امکان نگارش برایتان فراهم نبود یک مدت به خود استراحت دهید و سپس با ذهنی روشن با کارتان ادامه دهید -
سلام
جمله اسنادی - جمله متعدی - جمله مجهول - جمله لازم رو تعریف میکنیم#جملات_اسنادی
به جملاتی گفته میشود که در آن فعل اسنادی و مسند ذکر بشود
فعل های اسنادی شامل است،بود،شد،گشت وگردید
و این افعال زمانی کاربرد دارد که ما بخواهیم نسبتی رو به نهاد جمله خودمان بدیم.
برای مثال : زهرا سردش است.
این جمله که دارای فعل اسنادی است حالتی نسبت به نهاد یا زهرا داده شده است
نکته
برای پی بردن و کشف یک چنین حالتی در جملات
دو سوال پر کاربرد وجود دارد
از فعل میپرسیم نهاد چگونه شد؟ سردش شد
از فعل میپرسیم نهاد چطور شد؟ سردش شد
توجه این نکته ضروری هست
سردش شامل سرما و اش یا همان ضمیر چسبان سوم شخص مفرد (او)هستش و تنها کلمه گرما مسند ماست.
فراموش نکنید
افعال اسنادی:است شد بود گشت گردید،هستند
سوال برای کشف مسند هم :چه گونه و چه طور...
فعل های اسنادی
منظور خاصی رو نمیرسانند و زمان ماضی، مضارع و یا مستقبل ندارند.در اصل فعل کمکی محسوب میشونداما برسیم به #فعلهای_متعدی
سوالی که در ذهن ایجاد میشود این است که چطور فعل متعدی و لازم را تشخيص بدهیم؟خب در مرحله ی اول
و در قسمت اول متن موجود
(چه کسی را و یا چه چیزی را درج کنید)اگر معنادار بود متعدیست و در غیر این صورت لازم میباشدبعنوان مثال
زهرا غذا پخت
چه چیزی را پخت؟ غذا را(چون معنادار هست متعدی گفته میشه)
اما به این مثال توجه کنید
زهرا رفت
چه چیزی را رفت _چه کسی را رفت؟
بنابراین معنی نمیدهد و لازم است#فعل_مجهول
فعل مجهول: فعلی است که فاعل آن معلوم نباشد و به مفعول نسبت داده میشود
بعنوان مثال
زهرا مداد را آورد
فعل این جمله (آورد) معلوم است، زیرا آن را به نهاد (زهرا) نسبت دادهایم. صورت مجهول این جمله چنین است: کتاب آورده شد. فعل این جمله (آورده شد) مجهول است زیرا آن را به نهاد جدید (کتاب) نسبت دادهایم که در جملهٔ معلوم، مفعول بود -
قاصدک
بچه که بودم همیشه دنبال قاصدک می گشتم،ازپیدا کردنش انقدر خوشحال میشدم که نگو،بعد کنار گوشم می گرفتم تا خبر خوشی که برام اورده توی گوشم بگه.گاهی هم موفق نمیشدم و به خیال خود میگفتم خبر را برای دیگری اورده...
در دوران کودکی خیال میکردم خبرهای خوش را از سمت پدر و برادر اسمانیم اورده (:حالا که بزرگ شدم گاها وقتی قاصدکی را میبینم به یاد کودکی به دنبالش میدوم و میگیرمش
ولی هر چه قدر گوش میکنم چیزی نمیشنوم،بعد با خودم فکر میکنم،وقتی بچه بودم چیزی میشنیدم،اما به خاطر نمیارم.مثل خیلی چیزای دیگه از کودکی که فراموش کردم.
آرزوهامو ،راحت خندیدن و گریه کردن،سادگی وشور وانرژی،لابه لای کدوم روز از تقویم زندگیم گم کردم؟!
گاهی باید برگردیم وجا موندها رو پیدا کنیم،ومراقب داشته هامون باشیم شاید دیگه هیچ وقت نتونیم پیداشون کنیم پس باید حسابی حواسمون جمع باشه
#دلنوشته
-
حتما تا حالا براتون پیش اومده که توی #خواب از یه جا بیافتین!
افتادن در خواب زمانی رخ میدهد که بیش ازحد خسته، کمبود خواب یا استرس زیادی درطول روز داشته باشید؛
بنابراین مغز شما به سرعت وارد چرخه خواب میشود در حالیکه بدن هنوز وارد چرخه نشده است.
# پروفسور سمیعی
-
@dr-aryan خیلی عالیه
arthur morgan متشکرم