Skip to content
  • دسته‌بندی‌ها
  • 0 نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
  • جدیدترین پست ها
  • برچسب‌ها
  • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
  • دوره‌های آلاء
  • گروه‌ها
  • راهنمای آلاخونه
    • معرفی آلاخونه
    • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
    • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
    • استفاده از ابزارهای ادیتور
    • معرفی گروه‌ها
    • لینک‌های دسترسی سریع
پوسته‌ها
  • Light
  • Brite
  • Cerulean
  • Cosmo
  • Flatly
  • Journal
  • Litera
  • Lumen
  • Lux
  • Materia
  • Minty
  • Morph
  • Pulse
  • Sandstone
  • Simplex
  • Sketchy
  • Spacelab
  • United
  • Yeti
  • Zephyr
  • Dark
  • Cyborg
  • Darkly
  • Quartz
  • Slate
  • Solar
  • Superhero
  • Vapor

  • Default (بدون پوسته)
  • بدون پوسته
بستن
Brand Logo

آلاخونه

  • سوال یا موضوع جدیدی بنویس

  • سوال مشاوره ای
  • سوال زیست
  • سوال ریاضی
  • سوال فیزیک
  • سوال شیمی
  • سایر
  1. خانه
  2. بحث آزاد
  3. غیر درسی
  4. کارگاه نویسندگی
هرچی تودلته بریز بیرون7
M.anM
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
| گالری روح نواز🫀✨ |
A
سلااامممم هممون گاهی عکس هایی رو میبینیم که شادی برای قلبمون به همراه دارن گاهی بعضی عکسا یادآور یه خاطره خوبن بعضی عکسا خنده روی لبمون میارن و بعضی اشک تو چشامون... بعضی عکسا یادآور آدم هایی هستن که دوستشون داریم بنظر عکسا روح دارن و حسشون به ما منتقل میشه... بعضیاشون خیلی کیوت و با نمکن بعضیاشون غمگینن بعضیا بی حس و بی حالن بعضیا خیلیی شادن اینجا گالریِ عکسایی ک دوسشون داریم یا یه چیزی رو برامون زنده میکنن دوست داشتین یه متن خوشگلم زیرش بنویسین.. دعوت میکنم از : @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @بچه-های-تجربی-کنکور-1402 @بچه-های-تجربی-کنکور-1401 @ریاضیا @تجربیا @انسانیا @بچه-های-تجربی-کنکور-1403 (شما یه سر کوچولو بزنین کافیه خوشحال میشیم) و هر کس دیگه ای که دوست داره شرکت کنه منتظر عکس های زیباتون هستم
غیر درسی
♥شعردانه♥
banooB
درود آلایی های خوب راستش من این تاپیک رو مکمل تاپیک قرابت میدونم برای همین امیدوارم اینجا هم حضور پر رنگی داشته باشین و حس خوبی رو از طریق شعر به هم انتقال بدیم .پیشاپیش از همراهی تون سپاسگزارم با احترام بانو پ ن : %(#ff0000)[اینجا فقط شعر بنویسید نه متن ادبی] @دانش-آموزان-آلاء @خیرین-کوچک-دریا-دل
غیر درسی
چطور بعد از کنکور ذهنم را ریکاوری کردم؟ تجربه‌ای که شاید به دردتون بخوره
8
بعد از اینکه کنکور تموم شد، خیلی‌ها فکر می‌کنن مرحله سخت تمام شده و از فردا دوباره همه‌ چیز به حالت عادی برمی‌گرده. اما واقعیت برای من کاملاً متفاوت بود. درست از لحظه‌ای که از حوزه امتحانی بیرون اومدم، انگار یک خستگی سنگین چندماهه یک‌جا روی ذهنم فرو ریخت. نه می‌تونستم درست فکر کنم، نه تمرکز داشتم و نه حتی حوصله وارد شدن به بحث‌های انتخاب رشته، تخمین رتبه یا تحلیل نتیجه‌ها. چند روز اول سعی کردم خودم رو مجبور کنم سریع وارد روند تصمیم‌گیری بشم، اما هر بار ذهنم قفل می‌کرد. همین باعث شد بفهمم بدن و ذهنم نیاز به یک ریکاوری واقعی داره؛ چیزی که معمولاً در موردش صحبت نمی‌شه. ما ماه‌ها تحت فشار درس، آزمون، برنامه‌ریزی و استرس بودیم و طبیعی‌ه که سوئیچ کردن از این حالت به آرامش و تصمیم‌گیری منطقی، نیازمند یک فاصله‌گیری کوتاه باشه. برای همین تصمیم گرفتم چند روز رو به استراحت ذهنی اختصاص بدم. سوشال‌ها رو کمتر چک کردم، وارد بحث‌های پرتنش نشدم و حتی با دوستانی که هنوز درگیر تحلیل سؤال‌ها بودن کمتر صحبت کردم. در عوض کارهایی انجام دادم که سبک بودن: چند تا فیلم قدیمی که همیشه دوست داشتم ببینم، یک کتاب ساده، و حتی پیاده‌روی طولانی بدون هدف خاص. همین کارهای کوچک باعث شد ذهنم کمی از حالت درگیری مداوم بیرون بیاد. اما بیشترین تأثیر رو یک سفر دو روزه کوتاه داشت. نه سفر پرخرج، نه پیچیده—فقط یک تغییر محیط. فاصله گرفتن از فضای همیشگی باعث شد ذهنم از حالت اضطرار خارج بشه. تازه فهمیدم چقدر محیط یک‌نواخت باعث میشه ناخودآگاه درگیر افکار تکراری و استرس بشیم. در طول سفر حتی تلاش نکردم درباره انتخاب رشته فکر کنم، اما وقتی برگشتم، ذهنم آماده‌تر، آرام‌تر و منطقی‌تر شده بود. تصمیم‌گیری بعد از این چند روز ریکاوری خیلی راحت‌تر شد. حرفم اینه: اگه بعد از کنکور حس می‌کنین ذهنتون خسته، گیج یا بی‌حوصله‌س، این کاملاً طبیعیه. قبل از اینکه خودتون رو مجبور کنید وارد مرحله انتخاب رشته بشید، چند روز به ذهنتون فرصت بدید. برای بعضیا استراحت خونه کافیه، برای بعضیا دیدن دوستا، و برای بعضیا مثل من یک سفر کوتاه می‌تونه معجزه کنه. در آخر این تجربه رو نوشتم چون فکر کردم شاید برای کسی که الان دقیقاً وسط همین حس‌هاست، مفید باشه. اگر دوست داشتید چندتا پیشنهاد برای سفرهای کوتاه و کم‌هزینه داشته باشید، این منبع می‌تونه کمک‌کننده باشه: منبع
غیر درسی
گلچینی کوتاه از کتاب های معروف
Mr. PerfectM
سلام دوستان هدفم از زدن این تاپیک اینکه: شبی حداقل یک_دقیقه_کتاب بخوانیم لطفا شما هم در این مسیر یارا باشید. تا حداقل شبی یه قطره از اقیانوس علم را به معلومات خود بیافزاییم.
غیر درسی
نوشته های با ارزش
AmirbernosiA
درود به دوستان ؛) دیدم جای این تاپیک خالی بین بقیه تاپیکا بریم سر اصل مطلب! تو این تاپیک جملات ارزش مند بزرگان دنیا و حتی جملاتی که خودتون بهش میرسید رو میگین! همین صرفا هم فقط جمله قرار میدیم! اسپمو نقل قول خواهشا نباشه! کمی نظم داشته باشه ؛)
غیر درسی
موسیقی کده🎵
MmdasnM
از نظر من موسیقیای خوب و آروم میتونن خیلی رو تمرکز تاثیر بزارن موسیقی های خوبتون رو اینجا به اشتراک بزارید تا بقیه هم ازش لذت ببرن
غیر درسی
پناه دل 🌱
_ Reza __
بعضی وقت‌ها حال آدم اونقدر بد میشه که حتی نمی‌دونه با چه کلماتی باید توصیفش کنه... دیشب من همینطور بودم اما وقتی چند آیه از قرآن خوندم دیدم واقعا بعضی آیاتش یه آرامش عجیبی به دل میدن برای همین دوست دارم توی این تاپیک مجموعه‌ای از همین جملات و محتواها بزاریم ، در صدرش آیه‌هایی از قرآن که آرامش‌بخشن و همین‌طور فیلم‌ها، عکس‌ها یا جمله‌هایی که می‌تونن حس خوبی منتقل کنن و آروممون کنن اینجوری هر وقت حالمون بد شد بیایم اینجا سر بزنیم، بخونیم و ببینیم و حالمون یه کم بهتر بشه امیدوارم توی لحظه‌های سخت این کلمات و تصاویر بتونن پناه دلمون باشن
غیر درسی
شــآدکــَــده ی جــوکــیـســـــم
mriawM
سلام دوستااااااااان این تاپیک واسه اینه که تا میتونیم شاد باشیم،هرکی از درس خسته شد یا چیز دیگه،واسه زنگ تفریح بیاد اینجا شاد بشه انرژی بگیره،جوک یا سوتی های خنده دار یا هرچیز خنده دار دیگه رو اینجا بنویسیم :smiling_face_with_open_mouth_smiling_eyes:
غیر درسی
انتخاب رشته
F
سلام من هنرستان رشته ماشین آلات کشاورزی سبک خوندم و الان مهندسی هوافضا پیام نور قبول شدم و ریاضیم هم ضعیفه بنظرتون میتونم ادامه بدم یا نه یا بنظرتون چه رشته ای باید برم؟
غیر درسی
تست زنی
T
دورود دوستان شما چه منبع تستی رو پیشنهاد میکنید
غیر درسی
قشنگ‌ترین تعریف
S.daniyal hosseinyS
بیاید بگید ببینم قشنگ‌ترین تعریفی که تاحالا یه شخصی ازتون کرده چی بوده؟ (امیدوارم تاپیکش پر از جملات جذابِ ذوق‌دار بشه) @دانش-آموزان-آلاء @فارغ-التحصیلان-آلاء
غیر درسی
کانال شـــ🌱ـــروع یه جامعه برای استارتاپ های تازه نفس
Sadra00S
داشتم داستان شروع استارتاپ‌های خارجی رو می‌خوندم و دیدم اکثرشون با به اشتراک گذاشتن محصول اولیه‌شون توی Hacker News و Product Hunt خیلی کمک گرفتن: هم بازخورد گرفتن، هم شناخته شدن و مسیرشون سریع‌تر جلو رفت. مثل Dropbox وقتی فقط یه ویدئو کوتاه دمو داشت، اون رو توی Hacker News منتشر کرد. هزاران نفر دیدن، عضو لیست انتظار شدن و همین شد جرقه‌ی رشدش. یا Notion یکی از بزرگ‌ترین جهش‌هاش رو بعد از لانچ در Product Hunt گرفت؛ بازخوردها باعث شد خیلی سریع‌تر مسیر توسعه رو درست کنن. . اون موقع به خودم گفتم: «چرا ما یه جای رایگان نداشته باشیم که هر نفر محصول یا ایده‌ش رو معرفی کنه و بازخورد واقعی بگیره؟» برای همین کانال «شروع» رو زدم. صرفاً برام بودن یه جایی مثل Hacker News بودن مهمه و هر کسی که این کارو بهتر بلده می‌تونه بهم بگه تا من کمکش کنم و کلا قید کانالو بزنم. این کانال رو زدم تا هر کسی که چیز جدیدی لانچ کرد یا می‌خواست ایده‌ای رو تست کنه، سریع بازخورد بگیره از یه جامعه واقعی. من می‌تونم کمک کنم اعضای کانال زیاد بشن، ولی محتوای واقعی و ارزشمند برمی‌گرده به شما و فعالیتتون. لینک کانال :https://t.me/IRstartnews
غیر درسی
هرچی تودلته بریز بیرون۶
JuDiJ
به نام خداوند بخشنده مهربان سلام ...اینجا از هرچی اذیتتون میکنه بگید وبزارین تخلیه شین...از موانع درس خوندنتون بگید تاباهم براش راه حل پیداکنیم....برعکس از خوشحالی هاتون هم بگید...از چیز هایی بگید که باعث شده باعلاقه وقتتون رو صرف مطالعه کنید...موفق باشید وامیدوارم تاروز کنکور کلی اتفاقای خوب براتون بیفته که شمارو به سمت پیروزی ببره... رعایت قوانین تاپیک برای همه الزامی می باشد بحث سیاسی، اعتقادی و تنش زا ممنوع پرسیدن سوال درسی و مشاوره ای ممنوع پرهیز از توهین و بی احترامی و استفاده از الفاظ نامناسب پرهیز از قرار دادن متن ، آهنگ و... با محتوای نامناسب مواظب شوخی هاتون باشید هر شوخی مناسب محیط انجمن نیست همه ی گویش ها و زبان ها برای همه ما آلایی ها با ارزش هستند پس برای احترام به هم فقط فارسی صحبت کنید سبز باشید و سربلند
غیر درسی
تک بعدی نبودن !!
_ Reza __
سلام دوستان عزیز ️ بنظرم یه زندگی تک بعدی خیلی بده یعنی اینکه فقط درس هدف زندگیتون باشه ... اهمیت دادن به ورزش و تناسب اندام و کلی هدف دیگه مثلا خوانندگی دوبلوری و هر استعداد دیگه ای ک دارید در کنار درس باعث میشه ک تک بعدی نباشید و اگه درس رو ازتون بگیرن دیگ حوصله تون سر نمیره و دنبال کارای بیهوده نمیرید چون هدف ( های ) دیگه ای هم دارید :)) اینجا میتونید برای هرکاری ک در این جهت کمکتون میکنه هدف گذاری کنید و پیشرفتتون رو ثبت کنید یطورایی مثل گزارشکار درسی ولی کلی تر ... @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا @تجربیا @ریاضیا
غیر درسی
آبرسان
هبیجه
سلام یه آبرسان خیلی خوب برای پوست خشک معرفی کنید قیمتش اصلا مهم نیست
غیر درسی
دسکتاپ و والپیپر
D
سلام به همه. دوست داشتید والپیپر، تم گوشی/کامپیوتر، و اسکرین شات از دسکتاپتون رو اینجا به اشتراک بذارید.
غیر درسی
کاف‍ــه می‍ـــم♡
sandiiiiS
سلام به یاران ج‍ــان به %(#ff00ff)[ک‍ـــافه می‍ـــم] خوش اومدین.. توی انجمن جای همچین تاپیکی خالی بود دعوتتون میکنم که اینجا %(#00ffff)[مت‍ــن های ادب‍ــی] بفرستین ما نمیتونستیم توی تاپیک شع‍ــردانه متن ادبی بفرستیم توی تاپیک خ‌ــــودنویس هم نمیتونستیم چون مخصوص دست نوشته های خودمونه و توی تاپیک هرچی تودلته بریز بیرون هم نوشته ها گم میشدن همگی خوش اومدین.. %(#0000ff)[اسپم ممنوعه] و اینکه از مدیر عزیز هم درخواست دارم که تاپیک رو قفل نکنن @M-an %(#7f7fff)[_________________________________] خب خب دعوت میکنم از : @خانوم @dlrm @اکالیپتوس @revival @گونش @Saahaar @sheyda-fkh @دانش-آموزان-آلاء @دانش-آموزان-نظام-جدید-آلا
غیر درسی
یعنی تو این جلسه چی می گذره؟
M.anM
Topic thumbnail image
غیر درسی
قادر به پخش نیست
Hg L 0H
بعد مدت ها سلام امیدوارم حالتون خوب باشه گاهی وقتا یه ویدئو درسی رو که داخل تلگرام میبینم یه کاری پیش میاد و از تلگرام کامل خارج میشم ولی تل هنچنان تو پس زمینه هست دوباره که میرم ویدئو رو پخش کنم با وجود این که قبلا نصفشو دیدم این برام میاد که برنامه قادر به پخش ویدئو نبود و..... لطفا اگه راهکاری دارین واسه این که درستش کنم بگید خیلی از کارام مونده🥲 @دوازدهم @تجربیا @ریاضیا @فارغ‌التحصیلان_آلا
غیر درسی

کارگاه نویسندگی

زمان بندی شده سنجاق شده قفل شده است منتقل شده غیر درسی
324 دیدگاه‌ها 13 کاربران 3.9k بازدیدها 10 Watching
  • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
  • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
  • بیشترین رای ها
پاسخ
  • پاسخ به عنوان موضوع
وارد شوید تا پست بفرستید
این موضوع پاک شده است. تنها کاربرانِ با حق مدیریت موضوع می‌توانند آن را ببینند.
  • fatemeh8181F آفلاین
    fatemeh8181F آفلاین
    fatemeh8181
    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
    #271

    چشمانم را که غرق رقص دریا با آن پیراهن آبی شده بود برداشتم نگاهم را وادار کردم آرام بگیرد چشمان سرخ شده ام را روی هم فشار دادم تا مبادا دلش هوس باران کند🌩
    پاهایم بی قرار بود روی شن های ساحل زانو زدم دوست نداشتم فکرم را اینطور مشغول کار ببینم جوری که حتی وقت استراحت هم نداشته باشد تا از پشت میز کارش بلند شود و کش قوسی به خودش بدهد که بتواند بازهم سخت درگیر کارش باشد. زیراجاق دلم را یادم رفته بود خاموش کنم و وقتی به خودم آمدم که بوی سوختگی قلبم به مشامم خورد بیچاره قلبم چقدر زیبا بود قرار بود پخته شود قرار نبود بسوزد، اصلاً نمی‌دانم این سرکه احساس از کجا پیدایش شده که حواسم را پاک پرت خودش کرد و قلبم را اینطور سیاه کرده؛ نفس عمیقی کشیدم و از روی شن‌های نم دار ساحل بلند شدم دلم هوای بچگی کرده بود بی پرواهوس کرده بود بزند به آب تا جایی که راه‌های هوایی دل و مغز و قلب و همه و همه را با هم بند بیاورد، با هر قدمی که به سمت دریا برمی‌داشتم حرف‌هایش🗣 پشیمانی هایش😣 از همه بدتر گریه هایش😭 در راهروی اداری مغزم رژه می رفت ،اما امان از دیواری که تنها یک آجرش فرو بریزد آن وقت است که دیگر آدم‌ها اعتمادشان را از دست می‌دهد و به آن دیگر تکیه نمی‌کنند من هم آدمم نمیتوانم به یک خانه ویران شده تکیه کنم
    گردنم هم در آب بود و فقط منتظر یک لغزش بودم که تمام شود و اداره افکارم تا همیشه جمعه اعلام شودبدون هیچ شنبه ترسناکی برای کارکنانش
    اما همیشه التماسهای مظلومانه دلم است که این اداره را باز نگه داشته تاوان همه ضرر ها را می دهد می داند که هر بار باید خسارت بیشتری بپردازد اما از انگیزه اش از امیدش خوشم می آید تسلیم نمی‌شود هر بار با قدرت بیشتری التماس می‌کند
    برای ماندن و هر بار با این جمله تکراری اش مرا گول می‌زند و دلم را میبرد انگاری من هم بدم نمی آینده هردفعه گولش را بخورم 🙃
    🦋 دوام بیاور حتی اگر طناب طاقتت به باریکترین ریش هایش رسید حتی اگر از زمین و زمان بریدی😕
    و هر بار برایم زمزمه می کند با آن صدای لطیف و مهربانش
    🌸 مژده که ایام غم نخواهد ماند /چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند 🌸
    و باز هم مثل هر بار من تسلیمش می‌شوم با اعتراض‌های همیشگی ام در گوشش می‌گویم:( دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم😖)

    تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش🖤🌵🧠

    اهوراا 1 پاسخ آخرین پاسخ
    4
    • fatemeh8181F fatemeh8181

      سلامممم
      میشه منم بزارم متنامو

      A آفلاین
      A آفلاین
      arthur morgan
      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
      #272

      fatemeh8181 بله حتما اینجا برای همه هست حتما بگذارید 😉😀

      fatemeh8181F 1 پاسخ آخرین پاسخ
      3
      • A arthur morgan

        fatemeh8181 بله حتما اینجا برای همه هست حتما بگذارید 😉😀

        fatemeh8181F آفلاین
        fatemeh8181F آفلاین
        fatemeh8181
        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
        #273

        arthur morgan بخونید وو انتقاد کنید ازشون 🙂

        تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش🖤🌵🧠

        A 1 پاسخ آخرین پاسخ
        3
        • fatemeh8181F fatemeh8181

          arthur morgan بخونید وو انتقاد کنید ازشون 🙂

          A آفلاین
          A آفلاین
          arthur morgan
          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
          #274

          fatemeh8181 حتما انشاالله نظرم را خواهم داد😉😉😊😊

          fatemeh8181F 1 پاسخ آخرین پاسخ
          3
          • A arthur morgan

            fatemeh8181 حتما انشاالله نظرم را خواهم داد😉😉😊😊

            fatemeh8181F آفلاین
            fatemeh8181F آفلاین
            fatemeh8181
            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
            #275

            arthur morgan مرسی🌷 ☂ 🌈

            تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش🖤🌵🧠

            1 پاسخ آخرین پاسخ
            3
            • SachliS Sachli

              #دل_نوشته
              حال که نگاه میکنم انگار هیچ چیز سرجایش نیست همه شهر را غباری عمیق گرفته است...دستی به پنجره میکشم تا شاید کمی از غبار ها کم شود اما... نه هیچ تغییری نکرده است...
              از تو چه پنهان هیچ چیزی دیگر مثل سابق نیست. من ، من نیستم. تو! اصلا نیستی اما چه بهتر که نباشی....راستش را بخواهی اصلا دلم تنگت نیست...هربار به تو فکرمیکنم چیزی جزء بی حسی مطلق دلم را نمیگیرد همان بهتر که نیستی... مگرنه اینکه تو بی من خوش تری؟ خوش باش مرا دیگر به تو راهی نیست اما کاش دیگر برنگردی من این شهر غبار آلود بی تو را خیلی میپسندم کاش که دیگر نباشی...
              نگاهم را که بین مردم میچرخانم همه حس ها باهم به سمتم هجوم می آورند ناراحتی غم شادی و... همه را حس میکنم گویی تمام این حس های زنده با من حرف میزنند...
              شلوغ است! خیابان را میگویم ...
              چه خوب در هیچ خیابانی کنارت قدم نزده ام تا در یادم بیایی... حتی تصویرت را به یاد نمی آورم ...
              راستی چهره ات چگونه بود؟!
              اسمت هم از یادم میرود...
              چه بهتر که نباشی...
              کاش از همان اول نمی آمدی...کاش ویران نمیکردی...
              اما مهم نیست حال این من قوی است این من هیچ چیزی تکانش نمیدهد حتی طوفان وجود تو... این من اینقدر استوار است که دیگر اشک هم نمی ریزد.. این من خدا را دارد.. همان خدایی که دستش را گرفت... بهتر است بگویم این من حال در آغوش خداست با من در آغوش شیطان اشتباهش نگیر... این من دیگر جانش را برای هیچکسی جزء خدایش فدا نمیکند...
              کاش که برنگردی! برای خودت می گویم وگرنه در این شهر غبارآلود یک من استوار و محکم انتظار مقابله با تو را می کشد...
              این من حالا خدا را دارد....تفاوت بسیار بزرگی کرده است حسش میکنی؟....

              اهوراا آفلاین
              اهوراا آفلاین
              اهورا
              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
              #276

              @roghayeh-eftekhari 👌🏻

              1.png

              1 پاسخ آخرین پاسخ
              4
              • fatemeh8181F fatemeh8181

                چشمانم را که غرق رقص دریا با آن پیراهن آبی شده بود برداشتم نگاهم را وادار کردم آرام بگیرد چشمان سرخ شده ام را روی هم فشار دادم تا مبادا دلش هوس باران کند🌩
                پاهایم بی قرار بود روی شن های ساحل زانو زدم دوست نداشتم فکرم را اینطور مشغول کار ببینم جوری که حتی وقت استراحت هم نداشته باشد تا از پشت میز کارش بلند شود و کش قوسی به خودش بدهد که بتواند بازهم سخت درگیر کارش باشد. زیراجاق دلم را یادم رفته بود خاموش کنم و وقتی به خودم آمدم که بوی سوختگی قلبم به مشامم خورد بیچاره قلبم چقدر زیبا بود قرار بود پخته شود قرار نبود بسوزد، اصلاً نمی‌دانم این سرکه احساس از کجا پیدایش شده که حواسم را پاک پرت خودش کرد و قلبم را اینطور سیاه کرده؛ نفس عمیقی کشیدم و از روی شن‌های نم دار ساحل بلند شدم دلم هوای بچگی کرده بود بی پرواهوس کرده بود بزند به آب تا جایی که راه‌های هوایی دل و مغز و قلب و همه و همه را با هم بند بیاورد، با هر قدمی که به سمت دریا برمی‌داشتم حرف‌هایش🗣 پشیمانی هایش😣 از همه بدتر گریه هایش😭 در راهروی اداری مغزم رژه می رفت ،اما امان از دیواری که تنها یک آجرش فرو بریزد آن وقت است که دیگر آدم‌ها اعتمادشان را از دست می‌دهد و به آن دیگر تکیه نمی‌کنند من هم آدمم نمیتوانم به یک خانه ویران شده تکیه کنم
                گردنم هم در آب بود و فقط منتظر یک لغزش بودم که تمام شود و اداره افکارم تا همیشه جمعه اعلام شودبدون هیچ شنبه ترسناکی برای کارکنانش
                اما همیشه التماسهای مظلومانه دلم است که این اداره را باز نگه داشته تاوان همه ضرر ها را می دهد می داند که هر بار باید خسارت بیشتری بپردازد اما از انگیزه اش از امیدش خوشم می آید تسلیم نمی‌شود هر بار با قدرت بیشتری التماس می‌کند
                برای ماندن و هر بار با این جمله تکراری اش مرا گول می‌زند و دلم را میبرد انگاری من هم بدم نمی آینده هردفعه گولش را بخورم 🙃
                🦋 دوام بیاور حتی اگر طناب طاقتت به باریکترین ریش هایش رسید حتی اگر از زمین و زمان بریدی😕
                و هر بار برایم زمزمه می کند با آن صدای لطیف و مهربانش
                🌸 مژده که ایام غم نخواهد ماند /چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند 🌸
                و باز هم مثل هر بار من تسلیمش می‌شوم با اعتراض‌های همیشگی ام در گوشش می‌گویم:( دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم😖)

                اهوراا آفلاین
                اهوراا آفلاین
                اهورا
                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                #277

                fatemeh8181 👌🏻

                1.png

                1 پاسخ آخرین پاسخ
                4
                • فاطمه رحیمیف آفلاین
                  فاطمه رحیمیف آفلاین
                  فاطمه رحیمی
                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                  #278

                  این روزها شانه ات را کم دارم
                  دستانت را
                  اغوشت را
                  این روزها اواره ای در شهر غربتم
                  شهری بی ستاره بی ردی از گذر تو
                  یادت می اید مرا؟
                  من را ...
                  عشقم را ...
                  دیوانگی هایم را
                  چ زود تمام شد روزهایی دلدادگی مان...
                  چ زود سایه سیاه جدایی بر دلمان خیمه بست
                  ستاره ها را چه به یاد می اوری؟
                  وعده ما وقت دلتنگی تماشای ستارگان چشمک زن بود
                  راستش را بخواهی از وقتی که رهایم کردی اسمان نیز نامهربانان ستارگانش را از من دریغ کرده است...
                  کاش برگردی....
                  این شهر بی ستاره ب من مجال نفس کشیدن نمیدهد...
                  دلنوشته

                  1 پاسخ آخرین پاسخ
                  2
                  • فاطمه رحیمیف آفلاین
                    فاطمه رحیمیف آفلاین
                    فاطمه رحیمی
                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                    #279

                    دلتنگت شده ام و باز تاوان دلتنگی مرا چشمانم پس میدهد

                    1 پاسخ آخرین پاسخ
                    1
                    • fatemeh8181F آفلاین
                      fatemeh8181F آفلاین
                      fatemeh8181
                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                      #280

                      امروز قراراست به باغ کوچک انتهای قلبم سری. بزنم خاک گلدان های مهربانی را عوض کنم .آب حوض شادی را تعویض کنم .علف های هرز نا امیدی را که درمیان بوته های گل امید ریشه می دوانند را نابود کنم. آفت های کینه را که درحال خرابی نهال های گذشت بودند را از میان بردارم .در را باز کردم ووارد باغ شدم. اما.... اوضاع باغ کوچک انتهای قلبم اصلا خوب نبود انگار صاحبش پیرمردی سالخورده بوده است که دربیمارستان با خبر اعدام پسرش و شناسنامه ی دخترجوانش که مهر طلاق در آن جا خوش کرده است .مسیر ورودی باغ هیچ شباهتی به آن مسیر موفقیت قدیمی نداشت.باعلف های هرز ناامیدی فرش شده بود. گیاهان انگل به باغچه کوچک اهدافم حمله ورشده بودند همانطور که چشمانم را می چرخاندم وبه ویرانی باغ فکر میکردم چند درخت جدیدکه آنهارا به خاطر نمی اوردم نظرم را جلب کرد درختانی که ظاهرشان با درختان بائوباب تفاوتی نداشت درختانی که قامتشان به اسمان هفتم میرسید وریشه هایشان همچون تن وزنه برداری که عضله هایش بدنش را به چندین قسمت قابل شمارش تبدیل کرده بود.کم مانده بود شاخ های گوزن گونه ام ظاهر شوند درخت ‎بائوباب
                      مگر اینجا اخترک است. افکارم را منظم کردم ودست به کار شدم باید باغم را نجات می دادم از این فاجعه. ارِه برقی را برداشتم واول به جان بائوباب های نشأت گرفته از امروز و فردا کردنم افتادم.بیشتر جان و انرژی ام را ستاند. بعد از اندکی استراحت شدم قاتل علف های هرز نا امیدی . با آفت کش بخشش قاتل زنجیره ای آفت ها نام گرفتم. به سراغ حوض شادی که رفتم به جای اب زلال خوشحالی غبار غم به خود گرفته بود حوض راسروسامانی بخشیدم وماهی های لبخند را روانه ی آن کردم .دراخر هم به سراغ گلدان های مهربانی رفتم و قبل از انکه جایش را به نفرت بدهند خاکشان را تعویض کردم.حال دیگر می توانستم به کلبه ی انتهای باغ بروم وچای خوش رنگی در فنجان ارزوهایم بریزم و با تکه کیکی از انگیزه خودم را میهمان کنم😢

                      @سجاد-ذوالفقاری
                      @roghayeh-eftekhari
                      Yegane Dehqan
                      @

                      تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش🖤🌵🧠

                      fatemeh8181F SachliS 2 پاسخ آخرین پاسخ
                      4
                      • fatemeh8181F fatemeh8181

                        امروز قراراست به باغ کوچک انتهای قلبم سری. بزنم خاک گلدان های مهربانی را عوض کنم .آب حوض شادی را تعویض کنم .علف های هرز نا امیدی را که درمیان بوته های گل امید ریشه می دوانند را نابود کنم. آفت های کینه را که درحال خرابی نهال های گذشت بودند را از میان بردارم .در را باز کردم ووارد باغ شدم. اما.... اوضاع باغ کوچک انتهای قلبم اصلا خوب نبود انگار صاحبش پیرمردی سالخورده بوده است که دربیمارستان با خبر اعدام پسرش و شناسنامه ی دخترجوانش که مهر طلاق در آن جا خوش کرده است .مسیر ورودی باغ هیچ شباهتی به آن مسیر موفقیت قدیمی نداشت.باعلف های هرز ناامیدی فرش شده بود. گیاهان انگل به باغچه کوچک اهدافم حمله ورشده بودند همانطور که چشمانم را می چرخاندم وبه ویرانی باغ فکر میکردم چند درخت جدیدکه آنهارا به خاطر نمی اوردم نظرم را جلب کرد درختانی که ظاهرشان با درختان بائوباب تفاوتی نداشت درختانی که قامتشان به اسمان هفتم میرسید وریشه هایشان همچون تن وزنه برداری که عضله هایش بدنش را به چندین قسمت قابل شمارش تبدیل کرده بود.کم مانده بود شاخ های گوزن گونه ام ظاهر شوند درخت ‎بائوباب
                        مگر اینجا اخترک است. افکارم را منظم کردم ودست به کار شدم باید باغم را نجات می دادم از این فاجعه. ارِه برقی را برداشتم واول به جان بائوباب های نشأت گرفته از امروز و فردا کردنم افتادم.بیشتر جان و انرژی ام را ستاند. بعد از اندکی استراحت شدم قاتل علف های هرز نا امیدی . با آفت کش بخشش قاتل زنجیره ای آفت ها نام گرفتم. به سراغ حوض شادی که رفتم به جای اب زلال خوشحالی غبار غم به خود گرفته بود حوض راسروسامانی بخشیدم وماهی های لبخند را روانه ی آن کردم .دراخر هم به سراغ گلدان های مهربانی رفتم و قبل از انکه جایش را به نفرت بدهند خاکشان را تعویض کردم.حال دیگر می توانستم به کلبه ی انتهای باغ بروم وچای خوش رنگی در فنجان ارزوهایم بریزم و با تکه کیکی از انگیزه خودم را میهمان کنم😢

                        @سجاد-ذوالفقاری
                        @roghayeh-eftekhari
                        Yegane Dehqan
                        @

                        fatemeh8181F آفلاین
                        fatemeh8181F آفلاین
                        fatemeh8181
                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                        #281

                        fatemeh8181 در کارگاه نویسندگی گفته است:

                        امروز قراراست به باغ کوچک انتهای قلبم سری. بزنم خاک گلدان های مهربانی را عوض کنم .آب حوض شادی را تعویض کنم .علف های هرز نا امیدی را که درمیان بوته های گل امید ریشه می دوانند را نابود کنم. آفت های کینه را که درحال خرابی نهال های گذشت بودند را از میان بردارم .در را باز کردم ووارد باغ شدم. اما.... اوضاع باغ کوچک انتهای قلبم اصلا خوب نبود انگار صاحبش پیرمردی سالخورده بوده است که دربیمارستان با خبر اعدام پسرش و شناسنامه ی دخترجوانش که مهر طلاق در آن جا خوش کرده است دق کرده است .مسیر ورودی باغ هیچ شباهتی به آن مسیر موفقیت قدیمی نداشت.باعلف های هرز ناامیدی فرش شده بود. گیاهان انگل به باغچه کوچک اهدافم حمله ورشده بودند همانطور که چشمانم را می چرخاندم وبه ویرانی باغ فکر میکردم چند درخت جدیدکه آنهارا به خاطر نمی اوردم نظرم را جلب کرد درختانی که ظاهرشان با درختان بائوباب تفاوتی نداشت درختانی که قامتشان به اسمان هفتم میرسید وریشه هایشان همچون تن وزنه برداری که عضله هایش بدنش را به چندین قسمت قابل شمارش تبدیل کرده بود.کم مانده بود شاخ های گوزن گونه ام ظاهر شوند درخت ‎بائوباب
                        مگر اینجا اخترک است. افکارم را منظم کردم ودست به کار شدم باید باغم را نجات می دادم از این فاجعه. ارِه برقی را برداشتم واول به جان بائوباب های نشأت گرفته از امروز و فردا کردنم افتادم.بیشتر جان و انرژی ام را ستاند. بعد از اندکی استراحت شدم قاتل علف های هرز نا امیدی . با آفت کش بخشش قاتل زنجیره ای آفت های کینه نام گرفتم. به سراغ حوض شادی که رفتم به جای اب زلال خوشحالی غبار غم به خود گرفته بود حوض راسروسامانی بخشیدم وماهی های لبخند را روانه ی آن کردم .دراخر هم به سراغ گلدان های مهربانی رفتم و قبل از انکه جایش را به نفرت بدهند خاکشان را تعویض کردم.حال دیگر می توانستم به کلبه ی انتهای باغ بروم وچای خوش رنگی در فنجان ارزوهایم بریزم و با تکه کیکی از انگیزه خودم را میهمان کنم😢

                        @سجاد-ذوالفقاری
                        @roghayeh-eftekhari
                        Yegane Dehqan
                        @

                        تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش🖤🌵🧠

                        1 پاسخ آخرین پاسخ
                        3
                        • فاطمه رحیمیف آفلاین
                          فاطمه رحیمیف آفلاین
                          فاطمه رحیمی
                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                          #282

                          بچه ها معلم گفته
                          دلنوشته عاشقانه غمگین باشع گفت بهتره
                          در قالب دکلمه
                          خودم چندتا نوشتم ولی ب دلم نمیشینه ینی میشه دلنوشته خالی فقط
                          موضوع نوشتن بشه این موضوع😢😢😢
                          ک ی کمکیم ب من ش
                          منم میزارم نوشتمو

                          فاطمه رحیمیف SachliS 2 پاسخ آخرین پاسخ
                          2
                          • فاطمه رحیمیف فاطمه رحیمی

                            بچه ها معلم گفته
                            دلنوشته عاشقانه غمگین باشع گفت بهتره
                            در قالب دکلمه
                            خودم چندتا نوشتم ولی ب دلم نمیشینه ینی میشه دلنوشته خالی فقط
                            موضوع نوشتن بشه این موضوع😢😢😢
                            ک ی کمکیم ب من ش
                            منم میزارم نوشتمو

                            فاطمه رحیمیف آفلاین
                            فاطمه رحیمیف آفلاین
                            فاطمه رحیمی
                            نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                            #283

                            فاطمه رحیمی
                            دانش-آموزان-آلاء

                            1 پاسخ آخرین پاسخ
                            4
                            • fatemeh8181F fatemeh8181

                              امروز قراراست به باغ کوچک انتهای قلبم سری. بزنم خاک گلدان های مهربانی را عوض کنم .آب حوض شادی را تعویض کنم .علف های هرز نا امیدی را که درمیان بوته های گل امید ریشه می دوانند را نابود کنم. آفت های کینه را که درحال خرابی نهال های گذشت بودند را از میان بردارم .در را باز کردم ووارد باغ شدم. اما.... اوضاع باغ کوچک انتهای قلبم اصلا خوب نبود انگار صاحبش پیرمردی سالخورده بوده است که دربیمارستان با خبر اعدام پسرش و شناسنامه ی دخترجوانش که مهر طلاق در آن جا خوش کرده است .مسیر ورودی باغ هیچ شباهتی به آن مسیر موفقیت قدیمی نداشت.باعلف های هرز ناامیدی فرش شده بود. گیاهان انگل به باغچه کوچک اهدافم حمله ورشده بودند همانطور که چشمانم را می چرخاندم وبه ویرانی باغ فکر میکردم چند درخت جدیدکه آنهارا به خاطر نمی اوردم نظرم را جلب کرد درختانی که ظاهرشان با درختان بائوباب تفاوتی نداشت درختانی که قامتشان به اسمان هفتم میرسید وریشه هایشان همچون تن وزنه برداری که عضله هایش بدنش را به چندین قسمت قابل شمارش تبدیل کرده بود.کم مانده بود شاخ های گوزن گونه ام ظاهر شوند درخت ‎بائوباب
                              مگر اینجا اخترک است. افکارم را منظم کردم ودست به کار شدم باید باغم را نجات می دادم از این فاجعه. ارِه برقی را برداشتم واول به جان بائوباب های نشأت گرفته از امروز و فردا کردنم افتادم.بیشتر جان و انرژی ام را ستاند. بعد از اندکی استراحت شدم قاتل علف های هرز نا امیدی . با آفت کش بخشش قاتل زنجیره ای آفت ها نام گرفتم. به سراغ حوض شادی که رفتم به جای اب زلال خوشحالی غبار غم به خود گرفته بود حوض راسروسامانی بخشیدم وماهی های لبخند را روانه ی آن کردم .دراخر هم به سراغ گلدان های مهربانی رفتم و قبل از انکه جایش را به نفرت بدهند خاکشان را تعویض کردم.حال دیگر می توانستم به کلبه ی انتهای باغ بروم وچای خوش رنگی در فنجان ارزوهایم بریزم و با تکه کیکی از انگیزه خودم را میهمان کنم😢

                              @سجاد-ذوالفقاری
                              @roghayeh-eftekhari
                              Yegane Dehqan
                              @

                              SachliS آفلاین
                              SachliS آفلاین
                              Sachli
                              نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                              #284

                              fatemeh8181 چقدر قشنگ:)

                              1 پاسخ آخرین پاسخ
                              3
                              • فاطمه رحیمیف فاطمه رحیمی

                                بچه ها معلم گفته
                                دلنوشته عاشقانه غمگین باشع گفت بهتره
                                در قالب دکلمه
                                خودم چندتا نوشتم ولی ب دلم نمیشینه ینی میشه دلنوشته خالی فقط
                                موضوع نوشتن بشه این موضوع😢😢😢
                                ک ی کمکیم ب من ش
                                منم میزارم نوشتمو

                                SachliS آفلاین
                                SachliS آفلاین
                                Sachli
                                نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                #285

                                فاطمه رحیمی تا کی وقت داری؟

                                فاطمه رحیمیف 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                1
                                • SachliS Sachli

                                  فاطمه رحیمی تا کی وقت داری؟

                                  فاطمه رحیمیف آفلاین
                                  فاطمه رحیمیف آفلاین
                                  فاطمه رحیمی
                                  نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                  #286

                                  @roghayeh-eftekhari ی هفته وقت داده فقط گفته خود نوشته باشه خودتون بنویسیو نت نباشه دلنوشته ای باشه
                                  چندتا نوشتم ولی دکلمه در نمیاد
                                  اصلا نمیشه 😕😕😕

                                  SachliS 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                  3
                                  • فاطمه رحیمیف فاطمه رحیمی

                                    @roghayeh-eftekhari ی هفته وقت داده فقط گفته خود نوشته باشه خودتون بنویسیو نت نباشه دلنوشته ای باشه
                                    چندتا نوشتم ولی دکلمه در نمیاد
                                    اصلا نمیشه 😕😕😕

                                    SachliS آفلاین
                                    SachliS آفلاین
                                    Sachli
                                    نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                    #287

                                    فاطمه رحیمی همین دلنوشته منو بنویس برای هیچ معلمی نفرستادمش فقط همینجا هست

                                    فاطمه رحیمیف 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                    3
                                    • SachliS Sachli

                                      #دل_نوشته
                                      حال که نگاه میکنم انگار هیچ چیز سرجایش نیست همه شهر را غباری عمیق گرفته است...دستی به پنجره میکشم تا شاید کمی از غبار ها کم شود اما... نه هیچ تغییری نکرده است...
                                      از تو چه پنهان هیچ چیزی دیگر مثل سابق نیست. من ، من نیستم. تو! اصلا نیستی اما چه بهتر که نباشی....راستش را بخواهی اصلا دلم تنگت نیست...هربار به تو فکرمیکنم چیزی جزء بی حسی مطلق دلم را نمیگیرد همان بهتر که نیستی... مگرنه اینکه تو بی من خوش تری؟ خوش باش مرا دیگر به تو راهی نیست اما کاش دیگر برنگردی من این شهر غبار آلود بی تو را خیلی میپسندم کاش که دیگر نباشی...
                                      نگاهم را که بین مردم میچرخانم همه حس ها باهم به سمتم هجوم می آورند ناراحتی غم شادی و... همه را حس میکنم گویی تمام این حس های زنده با من حرف میزنند...
                                      شلوغ است! خیابان را میگویم ...
                                      چه خوب در هیچ خیابانی کنارت قدم نزده ام تا در یادم بیایی... حتی تصویرت را به یاد نمی آورم ...
                                      راستی چهره ات چگونه بود؟!
                                      اسمت هم از یادم میرود...
                                      چه بهتر که نباشی...
                                      کاش از همان اول نمی آمدی...کاش ویران نمیکردی...
                                      اما مهم نیست حال این من قوی است این من هیچ چیزی تکانش نمیدهد حتی طوفان وجود تو... این من اینقدر استوار است که دیگر اشک هم نمی ریزد.. این من خدا را دارد.. همان خدایی که دستش را گرفت... بهتر است بگویم این من حال در آغوش خداست با من در آغوش شیطان اشتباهش نگیر... این من دیگر جانش را برای هیچکسی جزء خدایش فدا نمیکند...
                                      کاش که برنگردی! برای خودت می گویم وگرنه در این شهر غبارآلود یک من استوار و محکم انتظار مقابله با تو را می کشد...
                                      این من حالا خدا را دارد....تفاوت بسیار بزرگی کرده است حسش میکنی؟....

                                      SachliS آفلاین
                                      SachliS آفلاین
                                      Sachli
                                      نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                      #288

                                      فاطمه رحیمی

                                      1 پاسخ آخرین پاسخ
                                      2
                                      • fatemeh8181F آفلاین
                                        fatemeh8181F آفلاین
                                        fatemeh8181
                                        نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                        #289

                                        نمیدانستم که روزی همان شعرهای سروده شده درکتاب های دبستان قسمتی از نقاشی زندگی ام میشوند بخشی از مهم ترین روزهای زندگی ام همان شعر هایی که با بیتفاوتی از کنارشان گذر کردم. همان شعر هایی که باهزار زور و زحمت به خاطر می سپردمشان تا نکندصدای دبیر به گوش والدینم برسد وحرفهایشان چماق شود برسرم. ان وقت ها کودکی سر به هوا بودم ونمی دانستم درس زندگی را باید ازهمان کودکی اویزه گوش کنم تا در این زمان اینگونه با دندان به جان گره های کورزندگی بیوفتم گره هایی که در کودکی حتی خیال هم نمیرفت که زمانی گره کور شوند ان زمان ها که نصیحت هایشان کودکانه وار بود. ان زمان ها که گلچین گیلانی از باران و جنگل های گیلان سخن میگفت.ان وقت هایی که از کودکی ده ساله میگفت از شادی ها و دغدغه های کودکانه اش تنها درس گونه از کنارش گذشتیم هیچ گاه فکر نکردیم که شاید آن کودک ده ساله ی درشعر هایش خودمان باشیم درجوانی یاشاید میانسالی .آنگاه که گلچین گیلانی دراخر شعرش قصد اثبات زیبا بودن زندگی در پستی وبلندی هادرتاریکی وروشنایی ها را داشت (بشنو از من کودک من .پیش چشم مرد فردا.زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا.هست زیبا.هست زیبا.) انجا که موردخطابش بودم وحواسم در رویاهای کودکانه ام درعمق دریای بازیگوشی هایم گمشده بود....

                                        @سجاد-ذوالفقاری
                                        ارایه ها کم شد؟؟؟؟
                                        @roghayeh-eftekhari چطو بود؟

                                        تو دنیایی که میتونی هرچیزی باشی مهربون باش🖤🌵🧠

                                        SachliS A 2 پاسخ آخرین پاسخ
                                        3
                                        • fatemeh8181F fatemeh8181

                                          نمیدانستم که روزی همان شعرهای سروده شده درکتاب های دبستان قسمتی از نقاشی زندگی ام میشوند بخشی از مهم ترین روزهای زندگی ام همان شعر هایی که با بیتفاوتی از کنارشان گذر کردم. همان شعر هایی که باهزار زور و زحمت به خاطر می سپردمشان تا نکندصدای دبیر به گوش والدینم برسد وحرفهایشان چماق شود برسرم. ان وقت ها کودکی سر به هوا بودم ونمی دانستم درس زندگی را باید ازهمان کودکی اویزه گوش کنم تا در این زمان اینگونه با دندان به جان گره های کورزندگی بیوفتم گره هایی که در کودکی حتی خیال هم نمیرفت که زمانی گره کور شوند ان زمان ها که نصیحت هایشان کودکانه وار بود. ان زمان ها که گلچین گیلانی از باران و جنگل های گیلان سخن میگفت.ان وقت هایی که از کودکی ده ساله میگفت از شادی ها و دغدغه های کودکانه اش تنها درس گونه از کنارش گذشتیم هیچ گاه فکر نکردیم که شاید آن کودک ده ساله ی درشعر هایش خودمان باشیم درجوانی یاشاید میانسالی .آنگاه که گلچین گیلانی دراخر شعرش قصد اثبات زیبا بودن زندگی در پستی وبلندی هادرتاریکی وروشنایی ها را داشت (بشنو از من کودک من .پیش چشم مرد فردا.زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا.هست زیبا.هست زیبا.) انجا که موردخطابش بودم وحواسم در رویاهای کودکانه ام درعمق دریای بازیگوشی هایم گمشده بود....

                                          @سجاد-ذوالفقاری
                                          ارایه ها کم شد؟؟؟؟
                                          @roghayeh-eftekhari چطو بود؟

                                          SachliS آفلاین
                                          SachliS آفلاین
                                          Sachli
                                          نوشته‌شده در آخرین ویرایش توسط انجام شده
                                          #290

                                          fatemeh8181 عالی بود👌

                                          fatemeh8181F 1 پاسخ آخرین پاسخ
                                          3
                                          پاسخ
                                          • پاسخ به عنوان موضوع
                                          وارد شوید تا پست بفرستید
                                          • قدیمی‌ترین به جدید‌ترین
                                          • جدید‌ترین به قدیمی‌ترین
                                          • بیشترین رای ها


                                          • 1
                                          • 2
                                          • 12
                                          • 13
                                          • 14
                                          • 15
                                          • 16
                                          • 17
                                          • درون آمدن

                                          • حساب کاربری ندارید؟ نام‌نویسی

                                          • برای جستجو وارد شوید و یا ثبت نام کنید
                                          • اولین پست
                                            آخرین پست
                                          0
                                          • دسته‌بندی‌ها
                                          • نخوانده ها: پست‌های جدید برای شما 0
                                          • جدیدترین پست ها
                                          • برچسب‌ها
                                          • سوال‌های درسی و مشاوره‌ای
                                          • دوره‌های آلاء
                                          • گروه‌ها
                                          • راهنمای آلاخونه
                                            • معرفی آلاخونه
                                            • سوال‌پرسیدن | انتشار مطالب آموزشی
                                            • پاسخ‌دادن و مشارکت در تاپیک‌ها
                                            • استفاده از ابزارهای ادیتور
                                            • معرفی گروه‌ها
                                            • لینک‌های دسترسی سریع