شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
fatemeh8181
میدونم خودمم دلم بسی تنگ میشه خبر ک نداری از دلمM Tg منم میرم شب خوش عزیزم
-
M Tg منم میرم شب خوش عزیزم
-
fatemeh8181 میری بخوابی؟
-
M Tg نه
-
zahra movahedizadeh عادت میکنی به مرور
اولش سخته
ولی دفعه دوم سوم راحت میشه واست
منم فکر نمیکردم عادی بشه واسمmaryam111
ایشالا سال دیگه قبول بشم
خیلییی دلم میخواد خوابگاه رو تجربه کنم..
خاطره میشه:) -
fatemeh8181 میری نخوابی؟
-
fatemeh8181 میری نخوابی؟
M Tg فکرم شلوغه
-
زکریا یه فیلمی به ما معرفی کرد
خود فیلم شاید خوب بازی شده بود از هر نظر
ولی حالمو بد کرد اصلا
هرچند زیاد خندیدم باهاش -
M Tg
اره -
fatemeh8181 دلم باست تنگ میشه
همیشه همیشه هم دوست دارم
یادت میمونه؟ -
M Tg مگه قراره بری نیای نخیرشم یادم نمیمونه هر چند وقتی باید بیای یاد اوری کنی
-
همیشه از خداحافظی متنفرم
هیچوقتم تا جایی که بتونم به زبون نمیارمش -
می‌بینی؟ دیگر دستم به نوشتن درباره تو نمی‌رود. دیوانه‌ای که دوستت داشت از من رفته. یک خالی بزرگ درونم ساخته‌ای، مثل خالی بزرگی که در زندگیم ساخته بودی با بودنت که شبیه نبودن بود. حالا روزها و شب‌ها را بدون این که یادت بیفتم می‌گذرانم، و در معاشرت رنج‌های مستمر دیریست دستم به پناه موهات، لب‌هات، حرف‌هات مجهز نیست. دستم خالی مانده، مثل دنیام و دلم. گذاشتم سلام سرد آخرین بارت تصویری از تو باشد که در ذهنم نگه می‌دارم. گذاشتم انجماد از تو برسد به رگ‌های من. بالاخره در یک چیز شبیه تو شدم: من هم مثل تو، من را دوست ندارم.
با این همه، خورشید شب‌های سرد قدیم، هرجا هستی، هرجا نشستی از یاد نبر آن حرف‌های دم صبح حقیقت داشت. آن بوسه‌ها، آن گرمای ناگهان، آن دیوانگی در هر تماس ساده. تمامش حقیقت داشت. گفته بودم دوستت دارم و راست گفته بودم، و می‌گویم دوستت ندارم و راست می‌گویم. حالا دیگر آن عطشناکی من و بی‌میلی تو تمام شده، دل‌های ما دو فلجند بر دو ویلچر، دور از هم. به عکس آخری که گرفته‌ای نگاه میکنم، و می‌دانم حالا حقیقتی تیغ‌دار میان من و توست، دوری و دوستی...
ولی با این وجود دلم برایت تنگ شده:) -
maryam111
ایشالا سال دیگه قبول بشم
خیلییی دلم میخواد خوابگاه رو تجربه کنم..
خاطره میشه:)zahra movahedizadeh ان شاء الله
-
fatemeh8181 باش میام یاد اوری میکنم ولی تو قبلشم بدونا
