هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
خب حواستون باشه گزاره ها نچسبن به هم دیگه
-
از لحاظ روحی نیاز دارم بازی هلند رو میتونستم ببینم
-
ساعت ۹ و ۴۰ دیقه شد هنوز درگیر برند آدامس هستیم
پاشید برید دیگه♡ -
با خودش عهد بسته بود که اگر کسی در کلبه ی تنهایی اش را کوفت در را باز نکند اما باز عهدش را شکست و مجذوب شد. دستانش لرزید و در را گشود. در نگاهش تنها امیدواری موج میزد ؛و نوایی که آهسته در گوشش نجوا می کرد :
شاید ماندنی بود....
(منظور خودمم)
@roghayeh-eftekhari
روزی از همین روزهای خدا بود که دنیایم وارونه شد.
از آن همه گرما تبدیل شدم به سردتر از تکه ی یخ هرچه کردم در وجودم مهربانی را دار بزنم نشد .
هرچه تلاش کردم برای به رگبار بستن احساساتم نشد نتوانستم...
تنها توانستم آنها را در زندان درونی محکوم به حبس ابدی کنم.....
دختر پاییز
توپ را به زمین احساسات منطقی اش می کوفتم بلکه کمی دهان باز کند و بگوید چه شده جانم!!
اما هر چه بیشتر این توپ بسکتبال را می کوفتم بر بغض احساسی من افزوده می شد و بر احساسات منطقی او بیتاثیر بود زیرا همچون آتشفشانی نیمه روشن بود که دوده هایی از احساسات را در خود دارد ولی قصد فعال شدن خیر.....@F-Seif-0
تیک تاک
صدای ملودی ساعت دیواری که گذر عمر را بر سرمان می کوبند و هر دقیقه اش که جلوتر می رود را تازیانه میکند برتنمان.
همین که ساعت ها جفت میشوند نمک به دست ایستاده است و بر روی جای تازیانه ها می باشد صدایش کر کننده تر می شود. دستانم را بر گوش هایم میفشارم .....!
اما دردش تمامی ندارد....!!
@دختر-بهار
دوستت دارم و این دوست داشتن را قاب می کنم و در صندوقچه اسرار انتهای قلبم می گذارم .
تا شاید این دوری کمی آرامم کند، هرچه دور تر باشد و پنهانی تر بهتر است. مبادا شیطنت دخترانه ام گل کندو آن را بر زبان جاری سازد آن وقت است که هر کلام تو می تواند مرا در اوج جوانی به پیری سالخورده تبدیل کند..!
شما دعوت شده اید به تماشای بازی هیجان انگیز در اعماق قلبم ....
۵۸دقیقه از بازی گذشته است به سرعت طوفان های بیابانی.
آرامش همچون درختی تنومند دردروازه خودنمایی میکند.
امیدواری پاسی بلند به طرف صبر می دهد، صبر پاس کوتاهی به مهربانی ؛تکل برق آسای تنفر توپ را به یک آن از مهربانی می ستاند...
اراده با سرعت نور به سمت تنفر شتاب برمیدارد. تنفر پاس بلندی برای کینه ارسال میکند ،که ساعتش بسیار بالاست و میتواند با چشم به هم زدنی بازی را به سود خود تمام کند....
تنها بخشش است که توانایی پیشرویهای کینه را دارد که این همه را یکی پس از دیگری جا می گذارد بخشش با چند حرکت بازهم برنده میدان است توپ را پس می ستاند و به سرعت به سمت وفاداری پرتاب میکند و وفاداری همچون اسبی چالاک می تازد و از بی ارادگی و سستی می گذرد.
۵ دقیقه تا پایان بازی وقت باقیست؛
کینه، تنفر، بی وفایی و خیانت وفاداری را دوره کرده اند وفاداری پاس بلندی به سمت راست زمین برای استواری می فرستد استواری از سد سستی میگذرد دقیقه ۸۸ بازی است استواری پاس کوتاهی به معرفت می دهد همه نگاهها به معرفت است
معرفت ضربه ای آتشین را روانه ی دروازه ی نامردی میکند و درست مثل هربار او برنده این نبرداست ..
گل....
گل......
داور سوت پایان بازی را به صدا در اورد وبا تک گل کاپیتان بازی به پایان رسید.....!!!!__chakisaldva__
(انقدر فوتبال فوتبال کردی مغزم قاطی کرد) -
با خودش عهد بسته بود که اگر کسی در کلبه ی تنهایی اش را کوفت در را باز نکند اما باز عهدش را شکست و مجذوب شد. دستانش لرزید و در را گشود. در نگاهش تنها امیدواری موج میزد ؛و نوایی که آهسته در گوشش نجوا می کرد :
شاید ماندنی بود....
(منظور خودمم)
@roghayeh-eftekhari
روزی از همین روزهای خدا بود که دنیایم وارونه شد.
از آن همه گرما تبدیل شدم به سردتر از تکه ی یخ هرچه کردم در وجودم مهربانی را دار بزنم نشد .
هرچه تلاش کردم برای به رگبار بستن احساساتم نشد نتوانستم...
تنها توانستم آنها را در زندان درونی محکوم به حبس ابدی کنم.....
دختر پاییز
توپ را به زمین احساسات منطقی اش می کوفتم بلکه کمی دهان باز کند و بگوید چه شده جانم!!
اما هر چه بیشتر این توپ بسکتبال را می کوفتم بر بغض احساسی من افزوده می شد و بر احساسات منطقی او بیتاثیر بود زیرا همچون آتشفشانی نیمه روشن بود که دوده هایی از احساسات را در خود دارد ولی قصد فعال شدن خیر.....@F-Seif-0
تیک تاک
صدای ملودی ساعت دیواری که گذر عمر را بر سرمان می کوبند و هر دقیقه اش که جلوتر می رود را تازیانه میکند برتنمان.
همین که ساعت ها جفت میشوند نمک به دست ایستاده است و بر روی جای تازیانه ها می باشد صدایش کر کننده تر می شود. دستانم را بر گوش هایم میفشارم .....!
اما دردش تمامی ندارد....!!
@دختر-بهار
دوستت دارم و این دوست داشتن را قاب می کنم و در صندوقچه اسرار انتهای قلبم می گذارم .
تا شاید این دوری کمی آرامم کند، هرچه دور تر باشد و پنهانی تر بهتر است. مبادا شیطنت دخترانه ام گل کندو آن را بر زبان جاری سازد آن وقت است که هر کلام تو می تواند مرا در اوج جوانی به پیری سالخورده تبدیل کند..!
شما دعوت شده اید به تماشای بازی هیجان انگیز در اعماق قلبم ....
۵۸دقیقه از بازی گذشته است به سرعت طوفان های بیابانی.
آرامش همچون درختی تنومند دردروازه خودنمایی میکند.
امیدواری پاسی بلند به طرف صبر می دهد، صبر پاس کوتاهی به مهربانی ؛تکل برق آسای تنفر توپ را به یک آن از مهربانی می ستاند...
اراده با سرعت نور به سمت تنفر شتاب برمیدارد. تنفر پاس بلندی برای کینه ارسال میکند ،که ساعتش بسیار بالاست و میتواند با چشم به هم زدنی بازی را به سود خود تمام کند....
تنها بخشش است که توانایی پیشرویهای کینه را دارد که این همه را یکی پس از دیگری جا می گذارد بخشش با چند حرکت بازهم برنده میدان است توپ را پس می ستاند و به سرعت به سمت وفاداری پرتاب میکند و وفاداری همچون اسبی چالاک می تازد و از بی ارادگی و سستی می گذرد.
۵ دقیقه تا پایان بازی وقت باقیست؛
کینه، تنفر، بی وفایی و خیانت وفاداری را دوره کرده اند وفاداری پاس بلندی به سمت راست زمین برای استواری می فرستد استواری از سد سستی میگذرد دقیقه ۸۸ بازی است استواری پاس کوتاهی به معرفت می دهد همه نگاهها به معرفت است
معرفت ضربه ای آتشین را روانه ی دروازه ی نامردی میکند و درست مثل هربار او برنده این نبرداست ..
گل....
گل......
داور سوت پایان بازی را به صدا در اورد وبا تک گل کاپیتان بازی به پایان رسید.....!!!!__chakisaldva__
(انقدر فوتبال فوتبال کردی مغزم قاطی کرد)fatemeh8181 مرسیییییییییییییییی
-
با خودش عهد بسته بود که اگر کسی در کلبه ی تنهایی اش را کوفت در را باز نکند اما باز عهدش را شکست و مجذوب شد. دستانش لرزید و در را گشود. در نگاهش تنها امیدواری موج میزد ؛و نوایی که آهسته در گوشش نجوا می کرد :
شاید ماندنی بود....
(منظور خودمم)
@roghayeh-eftekhari
روزی از همین روزهای خدا بود که دنیایم وارونه شد.
از آن همه گرما تبدیل شدم به سردتر از تکه ی یخ هرچه کردم در وجودم مهربانی را دار بزنم نشد .
هرچه تلاش کردم برای به رگبار بستن احساساتم نشد نتوانستم...
تنها توانستم آنها را در زندان درونی محکوم به حبس ابدی کنم.....
دختر پاییز
توپ را به زمین احساسات منطقی اش می کوفتم بلکه کمی دهان باز کند و بگوید چه شده جانم!!
اما هر چه بیشتر این توپ بسکتبال را می کوفتم بر بغض احساسی من افزوده می شد و بر احساسات منطقی او بیتاثیر بود زیرا همچون آتشفشانی نیمه روشن بود که دوده هایی از احساسات را در خود دارد ولی قصد فعال شدن خیر.....@F-Seif-0
تیک تاک
صدای ملودی ساعت دیواری که گذر عمر را بر سرمان می کوبند و هر دقیقه اش که جلوتر می رود را تازیانه میکند برتنمان.
همین که ساعت ها جفت میشوند نمک به دست ایستاده است و بر روی جای تازیانه ها می باشد صدایش کر کننده تر می شود. دستانم را بر گوش هایم میفشارم .....!
اما دردش تمامی ندارد....!!
@دختر-بهار
دوستت دارم و این دوست داشتن را قاب می کنم و در صندوقچه اسرار انتهای قلبم می گذارم .
تا شاید این دوری کمی آرامم کند، هرچه دور تر باشد و پنهانی تر بهتر است. مبادا شیطنت دخترانه ام گل کندو آن را بر زبان جاری سازد آن وقت است که هر کلام تو می تواند مرا در اوج جوانی به پیری سالخورده تبدیل کند..!
شما دعوت شده اید به تماشای بازی هیجان انگیز در اعماق قلبم ....
۵۸دقیقه از بازی گذشته است به سرعت طوفان های بیابانی.
آرامش همچون درختی تنومند دردروازه خودنمایی میکند.
امیدواری پاسی بلند به طرف صبر می دهد، صبر پاس کوتاهی به مهربانی ؛تکل برق آسای تنفر توپ را به یک آن از مهربانی می ستاند...
اراده با سرعت نور به سمت تنفر شتاب برمیدارد. تنفر پاس بلندی برای کینه ارسال میکند ،که ساعتش بسیار بالاست و میتواند با چشم به هم زدنی بازی را به سود خود تمام کند....
تنها بخشش است که توانایی پیشرویهای کینه را دارد که این همه را یکی پس از دیگری جا می گذارد بخشش با چند حرکت بازهم برنده میدان است توپ را پس می ستاند و به سرعت به سمت وفاداری پرتاب میکند و وفاداری همچون اسبی چالاک می تازد و از بی ارادگی و سستی می گذرد.
۵ دقیقه تا پایان بازی وقت باقیست؛
کینه، تنفر، بی وفایی و خیانت وفاداری را دوره کرده اند وفاداری پاس بلندی به سمت راست زمین برای استواری می فرستد استواری از سد سستی میگذرد دقیقه ۸۸ بازی است استواری پاس کوتاهی به معرفت می دهد همه نگاهها به معرفت است
معرفت ضربه ای آتشین را روانه ی دروازه ی نامردی میکند و درست مثل هربار او برنده این نبرداست ..
گل....
گل......
داور سوت پایان بازی را به صدا در اورد وبا تک گل کاپیتان بازی به پایان رسید.....!!!!__chakisaldva__
(انقدر فوتبال فوتبال کردی مغزم قاطی کرد)fatemeh8181 عزیزممممممممم چقد فوق العاده نوشتییییییی
-
مال من غمگین بود
قشنگ حسش کردم -
ولییییییییی
-
با خودش عهد بسته بود که اگر کسی در کلبه ی تنهایی اش را کوفت در را باز نکند اما باز عهدش را شکست و مجذوب شد. دستانش لرزید و در را گشود. در نگاهش تنها امیدواری موج میزد ؛و نوایی که آهسته در گوشش نجوا می کرد :
شاید ماندنی بود....
(منظور خودمم)
@roghayeh-eftekhari
روزی از همین روزهای خدا بود که دنیایم وارونه شد.
از آن همه گرما تبدیل شدم به سردتر از تکه ی یخ هرچه کردم در وجودم مهربانی را دار بزنم نشد .
هرچه تلاش کردم برای به رگبار بستن احساساتم نشد نتوانستم...
تنها توانستم آنها را در زندان درونی محکوم به حبس ابدی کنم.....
دختر پاییز
توپ را به زمین احساسات منطقی اش می کوفتم بلکه کمی دهان باز کند و بگوید چه شده جانم!!
اما هر چه بیشتر این توپ بسکتبال را می کوفتم بر بغض احساسی من افزوده می شد و بر احساسات منطقی او بیتاثیر بود زیرا همچون آتشفشانی نیمه روشن بود که دوده هایی از احساسات را در خود دارد ولی قصد فعال شدن خیر.....@F-Seif-0
تیک تاک
صدای ملودی ساعت دیواری که گذر عمر را بر سرمان می کوبند و هر دقیقه اش که جلوتر می رود را تازیانه میکند برتنمان.
همین که ساعت ها جفت میشوند نمک به دست ایستاده است و بر روی جای تازیانه ها می باشد صدایش کر کننده تر می شود. دستانم را بر گوش هایم میفشارم .....!
اما دردش تمامی ندارد....!!
@دختر-بهار
دوستت دارم و این دوست داشتن را قاب می کنم و در صندوقچه اسرار انتهای قلبم می گذارم .
تا شاید این دوری کمی آرامم کند، هرچه دور تر باشد و پنهانی تر بهتر است. مبادا شیطنت دخترانه ام گل کندو آن را بر زبان جاری سازد آن وقت است که هر کلام تو می تواند مرا در اوج جوانی به پیری سالخورده تبدیل کند..!
شما دعوت شده اید به تماشای بازی هیجان انگیز در اعماق قلبم ....
۵۸دقیقه از بازی گذشته است به سرعت طوفان های بیابانی.
آرامش همچون درختی تنومند دردروازه خودنمایی میکند.
امیدواری پاسی بلند به طرف صبر می دهد، صبر پاس کوتاهی به مهربانی ؛تکل برق آسای تنفر توپ را به یک آن از مهربانی می ستاند...
اراده با سرعت نور به سمت تنفر شتاب برمیدارد. تنفر پاس بلندی برای کینه ارسال میکند ،که ساعتش بسیار بالاست و میتواند با چشم به هم زدنی بازی را به سود خود تمام کند....
تنها بخشش است که توانایی پیشرویهای کینه را دارد که این همه را یکی پس از دیگری جا می گذارد بخشش با چند حرکت بازهم برنده میدان است توپ را پس می ستاند و به سرعت به سمت وفاداری پرتاب میکند و وفاداری همچون اسبی چالاک می تازد و از بی ارادگی و سستی می گذرد.
۵ دقیقه تا پایان بازی وقت باقیست؛
کینه، تنفر، بی وفایی و خیانت وفاداری را دوره کرده اند وفاداری پاس بلندی به سمت راست زمین برای استواری می فرستد استواری از سد سستی میگذرد دقیقه ۸۸ بازی است استواری پاس کوتاهی به معرفت می دهد همه نگاهها به معرفت است
معرفت ضربه ای آتشین را روانه ی دروازه ی نامردی میکند و درست مثل هربار او برنده این نبرداست ..
گل....
گل......
داور سوت پایان بازی را به صدا در اورد وبا تک گل کاپیتان بازی به پایان رسید.....!!!!__chakisaldva__
(انقدر فوتبال فوتبال کردی مغزم قاطی کرد)fatemeh8181 مثل همیشه محشر
راستشو بخوای متنی که منشن کردی حرف دلم بود
دست و دلش میلرزید از آنکه باز برود آخر چرا در را باز کرده بود؟ عهدش چه زود به دست فراموشی سپرده شده بود!
اما این یکی نمیرود مگر نه؟! -
بین ما و رقیه تفاوت قائل شدیا
فک نکن نفمیدیم -
با خودش عهد بسته بود که اگر کسی در کلبه ی تنهایی اش را کوفت در را باز نکند اما باز عهدش را شکست و مجذوب شد. دستانش لرزید و در را گشود. در نگاهش تنها امیدواری موج میزد ؛و نوایی که آهسته در گوشش نجوا می کرد :
شاید ماندنی بود....
(منظور خودمم)
@roghayeh-eftekhari
روزی از همین روزهای خدا بود که دنیایم وارونه شد.
از آن همه گرما تبدیل شدم به سردتر از تکه ی یخ هرچه کردم در وجودم مهربانی را دار بزنم نشد .
هرچه تلاش کردم برای به رگبار بستن احساساتم نشد نتوانستم...
تنها توانستم آنها را در زندان درونی محکوم به حبس ابدی کنم.....
دختر پاییز
توپ را به زمین احساسات منطقی اش می کوفتم بلکه کمی دهان باز کند و بگوید چه شده جانم!!
اما هر چه بیشتر این توپ بسکتبال را می کوفتم بر بغض احساسی من افزوده می شد و بر احساسات منطقی او بیتاثیر بود زیرا همچون آتشفشانی نیمه روشن بود که دوده هایی از احساسات را در خود دارد ولی قصد فعال شدن خیر.....@F-Seif-0
تیک تاک
صدای ملودی ساعت دیواری که گذر عمر را بر سرمان می کوبند و هر دقیقه اش که جلوتر می رود را تازیانه میکند برتنمان.
همین که ساعت ها جفت میشوند نمک به دست ایستاده است و بر روی جای تازیانه ها می باشد صدایش کر کننده تر می شود. دستانم را بر گوش هایم میفشارم .....!
اما دردش تمامی ندارد....!!
@دختر-بهار
دوستت دارم و این دوست داشتن را قاب می کنم و در صندوقچه اسرار انتهای قلبم می گذارم .
تا شاید این دوری کمی آرامم کند، هرچه دور تر باشد و پنهانی تر بهتر است. مبادا شیطنت دخترانه ام گل کندو آن را بر زبان جاری سازد آن وقت است که هر کلام تو می تواند مرا در اوج جوانی به پیری سالخورده تبدیل کند..!
شما دعوت شده اید به تماشای بازی هیجان انگیز در اعماق قلبم ....
۵۸دقیقه از بازی گذشته است به سرعت طوفان های بیابانی.
آرامش همچون درختی تنومند دردروازه خودنمایی میکند.
امیدواری پاسی بلند به طرف صبر می دهد، صبر پاس کوتاهی به مهربانی ؛تکل برق آسای تنفر توپ را به یک آن از مهربانی می ستاند...
اراده با سرعت نور به سمت تنفر شتاب برمیدارد. تنفر پاس بلندی برای کینه ارسال میکند ،که ساعتش بسیار بالاست و میتواند با چشم به هم زدنی بازی را به سود خود تمام کند....
تنها بخشش است که توانایی پیشرویهای کینه را دارد که این همه را یکی پس از دیگری جا می گذارد بخشش با چند حرکت بازهم برنده میدان است توپ را پس می ستاند و به سرعت به سمت وفاداری پرتاب میکند و وفاداری همچون اسبی چالاک می تازد و از بی ارادگی و سستی می گذرد.
۵ دقیقه تا پایان بازی وقت باقیست؛
کینه، تنفر، بی وفایی و خیانت وفاداری را دوره کرده اند وفاداری پاس بلندی به سمت راست زمین برای استواری می فرستد استواری از سد سستی میگذرد دقیقه ۸۸ بازی است استواری پاس کوتاهی به معرفت می دهد همه نگاهها به معرفت است
معرفت ضربه ای آتشین را روانه ی دروازه ی نامردی میکند و درست مثل هربار او برنده این نبرداست ..
گل....
گل......
داور سوت پایان بازی را به صدا در اورد وبا تک گل کاپیتان بازی به پایان رسید.....!!!!__chakisaldva__
(انقدر فوتبال فوتبال کردی مغزم قاطی کرد)fatemeh8181 قشنگ بود....
-
ولی خیلییییی قشنگ بودن من دوسشون داشتمممممممم
-
بین ما و رقیه تفاوت قائل شدیا
فک نکن نفمیدیمخانومِ_دوست_داشتنی معلومه من فرق دارم
-
خیلی ساده و بد بودن ولی ایندفعه اینطوری موضوعو انتخاب کردم