-
همیشه هرگزم از نیلی
همیشه قرمزم از سیلی
و گاهی از همه قرمز تر
و گاهی از همه هرگز تر
مرا ببخش...اگر هرگز...
مرا ببخش...اگر گاهی...نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۳:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شدهSaudade 19 یادم نمیکنی و ز یادم نمی روی
یادت بخیر یار فراموش کار من! -
Saudade 19 یادم نمیکنی و ز یادم نمی روی
یادت بخیر یار فراموش کار من!نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۳:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker
نه به باغ ره دهندم، كه گلي به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بويي -
@miss-joker
نه به باغ ره دهندم، كه گلي به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بويينوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۳:۳۸ آخرین ویرایش توسط انجام شدهSaudade 19 در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker
نه به باغ ره دهندم، كه گلي به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بوييیک روز به بلبل صفت روی تو گفتم
بیچاره بوَد در به در کویِ تو هر شب -
Saudade 19 در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker
نه به باغ ره دهندم، كه گلي به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بوييیک روز به بلبل صفت روی تو گفتم
بیچاره بوَد در به در کویِ تو هر شبنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۴:۴۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
Saudade 19 در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker
نه به باغ ره دهندم، كه گلي به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بوييیک روز به بلبل صفت روی تو گفتم
بیچاره بوَد در به در کویِ تو هر شببنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد که گاه هست و گاه نیست -
@miss-joker در " مشاعره " گفته است:
Saudade 19 در " مشاعره " گفته است:
@miss-joker
نه به باغ ره دهندم، كه گلي به كام بويم
نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بوييیک روز به بلبل صفت روی تو گفتم
بیچاره بوَد در به در کویِ تو هر شببنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد که گاه هست و گاه نیستنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۳۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده@سجاد-ذوالفقاری
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است.
استقبال! -
@سجاد-ذوالفقاری
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است.
استقبال!نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۳۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@narjes-hashemi
تو مست مست سر خوشی من مست بی سر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام -
@narjes-hashemi
تو مست مست سر خوشی من مست بی سر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بی دهان خندیده امنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۳۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده@سجاد-ذوالفقاری
آهِ دریغ و آب چشم، ار چه موافق منند
آتش عشق آنچنان،نیست که وانشانمش -
@سجاد-ذوالفقاری
آهِ دریغ و آب چشم، ار چه موافق منند
آتش عشق آنچنان،نیست که وانشانمشنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۳۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@narjes-hashemi
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
-
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۳۷ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری
اگر چه ناقص و نادانم اینقدر دانم
که آبگینه ی من نیست مردِ سندانش -
@سجاد-ذوالفقاری
اگر چه ناقص و نادانم اینقدر دانم
که آبگینه ی من نیست مردِ سندانشنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده@narjes-hashemi
شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش
-
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۳ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری
شمع بخواهد نشست،بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح،روی نماید تمام -
@سجاد-ذوالفقاری
شمع بخواهد نشست،بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح،روی نماید تمامنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۴ آخرین ویرایش توسط انجام شده@narjes-hashemi در " مشاعره " گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری
شمع بخواهد نشست،بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح،روی نماید تمامما از سر این آب نخواهیم گذشت
صدبار اگر بگذرد آب از سرما
-
@narjes-hashemi در " مشاعره " گفته است:
@سجاد-ذوالفقاری
شمع بخواهد نشست،بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح،روی نماید تمامما از سر این آب نخواهیم گذشت
صدبار اگر بگذرد آب از سرما
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@سجاد-ذوالفقاری
آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش
بکستی و من بر سر پیمانِ درستم
طرفو نابود کرد -
@سجاد-ذوالفقاری
آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش
بکستی و من بر سر پیمانِ درستم
طرفو نابود کردنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۴۸ آخرین ویرایش توسط انجام شده@narjes-hashemi
من چيستم؟
افسانهاى خموش در آغوش صد فريب
گرد فريب خوردهاى از عشوه نسيم -
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۵۰ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آنست بدین دانه که در دام افتد -
@سجاد-ذوالفقاری
من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آنست بدین دانه که در دام افتدنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۵۱ آخرین ویرایش توسط اهورا انجام شده@narjes-hashemi
دو رخساره پر خون و دل سوگوار
دو دیده پر از نم چو ابر بهار
-
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۵۲ آخرین ویرایش توسط انجام شده
@سجاد-ذوالفقاری
رنگ رویم غم دل پیش کسان میگوید
فاش کرد آنکه ز بیگانه همی بنهفتم -
@سجاد-ذوالفقاری
رنگ رویم غم دل پیش کسان میگوید
فاش کرد آنکه ز بیگانه همی بنهفتمنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۵۵ آخرین ویرایش توسط انجام شده@narjes-hashemi
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پروردهولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
-
@narjes-hashemi
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پروردهولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
نوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۵۶ آخرین ویرایش توسط انجام شده@سجاد-ذوالفقاری
من خود ای ساقی ازین شوق دارم مستم
تو به یک جرعه ی دیگر ببری از دستم -
@سجاد-ذوالفقاری
من خود ای ساقی ازین شوق دارم مستم
تو به یک جرعه ی دیگر ببری از دستمنوشتهشده در ۸ آذر ۱۴۰۰، ۱۸:۵۹ آخرین ویرایش توسط انجام شده@narjes-hashemi
مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکندهکه من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم