|
شعردانه
هرچی تو دلته بریز بیرون 5
-
هیچی به اندازه ی یه لیوان چای
نمیتونه حالِ ادموُ خوب کنه.
مخصوصا از اونایی که عطر دارن،
مزه یِ قدیما رو میده!
مزه یِ چای هایِ "مادر بزرگا"...
هیچی به اندازه یِ یه لیوان چای
ترجیحا با نبات،
نمیتونه دل دردِ خاطره ها رو خوب کنه،
یادِ ادم بدایِ زندگیتُ بشوره و ببره.
روح سردِتُ گرم کنه.
مطمئنم
کاشفِ چای
یه ادمی بوده
که یه خاطره هایی، بد بازی میکردن با روحش...maryam111
@kosar-mortazavi@roghayeh-eftekhari آاااه قلبم...🥲
-
@Infinitie-A در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Saghi-Mortazavi مسخره میکنی؟
ما بهش میگیم چراغ شلنگینواری
نور اتاق کم بود، با چسب، از بالای میز ردش کردم که صاف بخوره تو کتاب،
اره
وای چه باحال
اصن ندیده بودم
رو اعصاب نیست ؟
@Saghi-Mortazavi
واسه اینکه همچین چیزای مزخرفی فقط از من بر میاد
یه چی دیگه نشونت بدم، بفهمی من چقدر از این کارا خوشم میاد
صندلی جیر جیر میکرد، مجبور شدم از صندلی های هال استفاده کنم، بعد صندلی های هال یه ذره بلندتر بودن و میز خیلی پایین رفته بود
منم اومدم کتابا باطله رو به قسمت های مساوی، بریدم با تیزبر
بعد به همون اندازه که نیاز داشتم، برگه های کتابارو گذاشتم زیر پایه های میزالانم به خوبی و خوشی داره سپری میشهمامانم میگه خو مگه مشکل داریبزار یکی بگیریم برای مطالعهمیگمش نه
اونم نه خیلی اذیت کننده نیست، بعضی وقتا به سمت پایین شکم پیدا میکنه، ولی نه اونقد که بخوااد اعصابمو خورد کنه یا تمرکزمو به هم بزنهجلوی اغراق ذهنتون رو بگیرید.
-
@roghayeh-eftekhari در هرچی تو دلته بریز بیرون 5 گفته است:
@Kosar-Mortazavi الان منم میرم🥲
آره بخار بزنه بعد نباتو حل کنی بخوری🥲کی گفته یه عکس یا نوشته نمیتونه بو صدا و حس داشته باشه
چقدر چای برای ما بیشتر از یه نوشیدنی سادست -
@Saghi-Mortazavi مسخره میکنی؟
ما بهش میگیم چراغ شلنگینواری
نور اتاق کم بود، با چسب، از بالای میز ردش کردم که صاف بخوره تو کتاب،
@Infinitie-A
اونایی که اونجا چسباندی
دست خط شماست؟
یا چشم های من ترک خوره خرجنگ قورباغه میبینم؟ -
@Saghi-Mortazavi
واسه اینکه همچین چیزای مزخرفی فقط از من بر میاد
یه چی دیگه نشونت بدم، بفهمی من چقدر از این کارا خوشم میاد
صندلی جیر جیر میکرد، مجبور شدم از صندلی های هال استفاده کنم، بعد صندلی های هال یه ذره بلندتر بودن و میز خیلی پایین رفته بود
منم اومدم کتابا باطله رو به قسمت های مساوی، بریدم با تیزبر
بعد به همون اندازه که نیاز داشتم، برگه های کتابارو گذاشتم زیر پایه های میزالانم به خوبی و خوشی داره سپری میشهمامانم میگه خو مگه مشکل داریبزار یکی بگیریم برای مطالعهمیگمش نه
اونم نه خیلی اذیت کننده نیست، بعضی وقتا به سمت پایین شکم پیدا میکنه، ولی نه اونقد که بخوااد اعصابمو خورد کنه یا تمرکزمو به هم بزنه
